شربتي به تلخي آلزايمر
ارتباط موجود ميان ديابت مليتوس و دمانس قابل انکار نيست، به طوري که بسياري مطالعات به اين نتيجه رسيده اند که خطر زوال شناختي و دمانس [شامل بيماري آلزايمر] را افزايش مي دهد. بنابراين ديابت مليتوس نه تنها خطر دمانس را بالا مي برد، درحقيقت ميزان پيشرفت آن را نيز تا ۲ تا ۳ برابر افزايش مي دهد. مکانيزم اين اختلال کاملا شناخته شده نيست، اما اين فرض وجود دارد که هيپرگليسمي، مقاومت به انسولين، استرس اکسيداتيو و سيتوکين هاي التهابي، به طور جمع شونده اي به بد عملکردي شناختي منجر خواهند شد....
درحقيقت ديابت در سال ۱۹۷۶به دليل عوارض بسيار مرتبط با آن به عنوان «نوع خاصي از پيرسازي شتاب يافته» توصيف شده است. همپوشاني آشکار ميان ديابت مليتوس و دمانس مطرح کننده اين موضوع است که آلزايمر تنها يک اختلال نورولوژيک نيست، بلکه يک اختلال نورواندوکرين است که «استين» و همکاران اش واژه ديابت نوع ۳ را براي توصيف اين بيماري مرکب برگزيدند.
● انسولين و مغز
اگر چه لازم است که گلوکز به بافت هاي محيطي منتقل شود، به نظر نمي رسد حضور انسولين براي انتقال گلوکز به مغز يا براي متابوليسم مغزي آن لازم باشد، بنابراين انسولين خود از خلال سد خوني ـ مغزي به وسيله فرآيندهاي انتقال با واسطه گيرنده انسولين عبور مي کند. اين مکانيسم انتقال اشباع شدني است، يعني پس از دوره هاي طولاني مدت از وجود غلظت انسولين اضافي (هيپرانسولينمي) در محيط، مانند آنچه در وضعيت قبل از ديابت و ديابت نوع دو ديده مي شود، تنظيم مکانيسم انتقال با واسطه گيرنده افت مي کند، بنابراين انتقال انسولين به مغز و مايع مغزي نخاعي کاهش مي يابد.
علاوه بر انسولين، فاکتور رشد شبه انسولين نوع يک (IGF ۱) نيز در مغز حضور دارد و براي رشد و عملکرد طبيعي سيستم مرکزي عصبي لازم است. گيرنده هاي انسولين و IGF ۱ در سراسر مغز، روي نورون ها و آستروسيت ها قرار گرفته اند. دو ناحيه از مغز که براي يادگيري و حافظه حياتي هستند (هيپوکامپوس و هيپوتالاموس)، حاوي تعداد زيادي از اين گيرنده هاي انسوليني هستند، به طوري که نشان داده شده تجويز انسولين به صورت داخل بيني در انسان ها باعث افزايش فعاليت حافظه مي شود.
همان طور که ذکر شد، انسولين براي متابوليسم مغزي گلوکز لازم نيست، اما شايد مناطق خاصي در مغز وجود داشته باشد که انسولين باعث تحريک پروسه هاي متابوليکي مربوط به گلوکز در آنها شود. در مدل هاي حيواني نشان داده شده که انسولين بر مصرف گلوکز در هيپوتالاموس و لوکوس سرولئوس تاثيرگذار است. روند يادگيري نيز به افزايش ابراز گيرنده هاي انسولين در سيستم مرکزي عصبي منجر خواهد شد، بنابراين اين نظريه تقويت مي شود که حضور و فعاليت انسولين در مغز نقشي اساسي در يادگيري و حافظه ايفا خواهد کرد. همچنين ممکن است در نوروترانسميترهاي سيستم مرکزي عصبي نيز همکاري داشته باشد، خصوصا استيل کولين و نوراپي نفرين که هر دو براي شناخت طبيعي و سلامت مغز حياتي هستند.
● مقاومت به انسولين و دمانس
به نظر مي رسد نواقص زيادي در علامت دهي انسولين در مغز بيماران مبتلا به آلزايمر وجود داشته باشد که به کاهش مصرف گلوکز و متابوليسم انرژي منجر خواهد شد. همان طور که ديابت تيپ دو با مقاومت محيطي انسولين مرتبط است، آلزايمر نيز با مقاومت مغزي انسولين مواجه است. در اوايل بروز آلزايمر، برداشت ناکافي انسولين و علامت دهي ناقص در مغز ديده مي شود که نشانه اي از مقاومت به انسولين محسوب مي شود. از سويي، افزايش گيرنده هاي انسولين در مغز بيماران مبتلا به آلزايمر مشاهده شده که به احتمال زياد به عنوان پاسخ جبراني مقاومت به انسولين محسوب مي شود.
در مجموع، اختلال در سيگنال دهي انسولين، اثرات خاصي در بيماران مبتلا به آلزايمر دارد. يک تئوري بيان مي کند که کاهش غلظت انسولين در سيستم مرکزي عصبي باعث افت سطوح استيل کولين و جريان خون مغزي مي شود.
اخيرا سراميدها (Ceramid) که خانواده اي از چربي ها هستند، توجهات زيادي را به سوي نقش بالقوه آنها در مقاومت به انسولين و دمانس جلب کرده است. سراميدها در حضور التهاب که در چاقي، ديابت تپ دو و آلزايمر شايع هستند، توليد مي شوند. از آنجا که سراميدها به راحتي از سد خوني ـ مغزي عبور مي کنند، در مقاومت به انسولين شرکت مي کنند، بنابراين توجه محققان در اين ناحيه متمرکز شده که مهار سنتز سراميد مي تواند از مقاومت به انسولين با واسطه چاقي جلوگيري کند. انسولين داخل بيني: همان طور که پيشتر اشاره شد، تجويز انسولين به صورت داخل بيني عملکرد حافظه را در انسان ها بهبود مي بخشد.
به طور مثال «ريجز» و همکاران وي دريافتند که در مقايسه با دارونما، تجويز ۲۰ واحد انسولين داخل بيني دو بار در روز باعث ارتقاي وضعيت عملکرد و توجه بيمار خواهد شد. اين محققان همچنين دريافتند که تجويز انسولين داخل بيني باعث تغيير گلوکز ناشتاي پلاسما و انسولين نخواهد شد و به اين معناست که تجويز انسولين به صورت داخل بيني باعث رساندن مستقيم انسولين به سيستم مرکزي عصبي خواهد شد، بدون آنکه اثرات محيطي داشته باشد. از ديگر درمان هاي استفاده شده مي توان به آگونيست هاي گاما PPAR و انجام ورزش هاي آيروبيک اشاره کرد.
● و در نهايت اينکه...
مطالعات فشرده و متمرکزي در جريان است تا خصوصيات ديابت نوع ۳ بيشتر و بهتر شناخته شده و استراتژي هاي درماني و پيشگيرانه پيشرفته اي به کار گرفته شوند. امروزه، درمان اختصاصي با کارايي ثابت شده در پيشگيري از زوال شناختي يا آلزايمر در بيماران مبتلا به ديابت وجود ندارد، بنابراين مديريت اختلالات شناختي در بيماران مبتلا به ديابت، مشابه آن چيزي است که براي بيماران غيرديابتي نيز به کار مي رود و توجه ويژه به کنترل قند و عوامل خطر قلبي عروقي معطوف است.
اين همان رويکردي است که در حال حاضر براي جلوگيري از عوارض مرتبط با ديابت ضروري است. با وجود آنکه گزينه هاي درماني خاصي در دسترس نيستند، رويکرد منطقي کنوني به کنترل قند و مديريت دقيق عوامل خطر قلبي عروقي مانند افزايش چربي خون و پرفشاري خون تاکيد دارند.
http://www.niazemarkazi.com/article/pdf/10002615.html
علاقه مندی ها (Bookmarks)