خورشید نشانی ز چراغم نگرفت
باران خبری از دل داغم نگرفت
عمری به دلم وعده رفتن دادم
افسوس که مرگ هم سراغم نگرفت
بر تارک هفت آسمان چون تاج است
در حادثه حلاج تر از حلاج است
آن سایه که ایستاده فانوس به دست
نوریست که خورشید به او محتاج است
در حنجره ام شور صدا نیست رفیق
یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیق
بگذار که قصه را به پایان ببرم
آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
علاقه مندی ها (Bookmarks)