دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: شب خاموشی عشق 3 ساله

  1. #1
    همکار تالار اقتصاد
    نوشته ها
    410
    ارسال تشکر
    2,623
    دریافت تشکر: 2,398
    قدرت امتیاز دهی
    776
    Array
    plarak12's: جدید145

    smilee1 شب خاموشی عشق 3 ساله




    آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود


    داغ نهفته در جگرش بي شماره بود

    در قاب خون گرفته چشمان خسته اش
    عكس سر بريده و يك حلق پاره بود

    شيرين و تلخ ، خاطره هاي سه سال پيش

    اين سر نبود بين طبق يادواره بود

    طفلك تمام درد تنش را زياد برد
    حرفي نداشت عاشق و گرم نظاره بود

    با دست خسته معجر خود را كنار زد
    حتي كلام و درد دلش با اشاره بود

    زخم نهان به روسري اش را عيان نمود
    انگار جاي خالي يك گوشواره بود

    دستش توان نداشت كه سر را بغل كند
    دستي كه وقت خواب علي گاهواره بود


    در لابلاي تاول پاهاي كوچكش
    هم جاي خار هم اثر سنگ خاره بود

    ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد
    درياي حرفهاي دلش بي كناره بود

    كوچك ترين يتيم خرابه شهيد شد
    اما هنوز حرف دلش نيمه كاره بود

    مصطفی متولی







    از بوی سیب سرخ طبق مرده جان گرفت

    زخمی ترین یتیم خرابه توان گرفت

    باران چشم های رقیه شروع شد
    از بس که گریه کرد دل آسمان گرفت

    ترفند گریه هاش به داد پدر رسید
    سر را ز دست بی ادب خیزران گرفت

    روپوش را ز روی طبق تا کنار زد
    لب را که دید طفلک لکنت زبان گرفت

    بابا ...یکی دو بار بریده بریده گفت
    با هر نفس نفس که یکی در میان گرفت

    می گفت گوشواره فدای سرت ولی
    دیدم عقیق دست تو را ساربان گرفت

    حالا گرسنگی به سراغم که آمده
    آغوشم از محاسن تو بوی نان گرفت

    آخر طلوع داغ تو کنج تنور بود
    در شام زخم های تو خورشیدمان گرفت
    علی ناظمی

    ویرایش توسط plarak12 : 18th December 2012 در ساعت 08:30 PM

    خواهی نشوی رسوا ، همرنگ شرافت شو ... !
    بورس به همین سادگی {آموزش مقدماتی}



  2. #2
    همکار تالار اقتصاد
    نوشته ها
    410
    ارسال تشکر
    2,623
    دریافت تشکر: 2,398
    قدرت امتیاز دهی
    776
    Array
    plarak12's: جدید145

    پیش فرض پاسخ : شب خاموشی عشق 3 ساله



    ای سر که امشب اینجا ماه ِ خرابه هستی
    در طشت خون گرفته پیش سه ساله هستی
    قاری ِ روی ِ نیزه جا در تنور کردی
    از زیر ِ بارش سنگ با من عبور کردی
    زردی دود داری بوی تنور ای سر
    داری هوای من را از راه دور ای سر
    بر دست کوچکم تا بند ِ اسیری افتاد
    از ضرب دست نامرد دندان شیری افتاد *
    دست ضمخت را که با لاله نسبتی نیست
    من را ببر عزیزم دیگر که فرصتی نیست
    بابا ببین چه کردند با شبهِ مادر تو
    از دست رفته حالا چشمان دختر تو
    موی مرا کشید و با چکمه او لگد زد
    بر مادر ِ تو بابا بسیار حرف بد زد
    هرچند بی تو عمه هر جا مرا سپر شد
    این پهلوی شکسته بابا شکسته تر شد
    یک هاله ابر تیره پوشانده روی من را **
    دیدی تو لاله های ِ در زیر ِ پیرهن را ؟؟
    دستم توان ندارد تا گیرمت به آغوش
    خون می چکد هنوزم از زخم مانده بر گوش
    می خواستم که آتش بردارم از سر اما ..
    هنگام ِ تازیانه میسوخت معجر اما ..
    کوتاهی ِ لباسم از آتش ِ حرم بود
    چشمان ِ بی حیا بر اطفال ِ محترم بود
    در پیش پایم انداخت بر خاک پاره نانی
    دیدم عروسکم را در دست ِ طفل ِ شامی
    دست پدر گرفتند در دست و با اشاره
    من را هدف گرفتند با سنگ ها دوباره
    ای سر تو هم ندیدی وقتی کنارِ نیزه
    از سنگ ها زمین خورد آن تک سوار ِ نیزه
    با سنگها که افتاد وقتی سر ِ عمویم
    از طعنه های دشمن می رفت آبرویم
    خورشید نیزه امشب از طشت سر زدی تو
    سمت ِ شکسته بال ِ ویرانه پر زدی تو
    افتاد پایم از کار یک کهکشان دردم
    من سینه خیزتا صبح دور سرت بگردم
    زنجیرهای بیرحم راه نفس گرفته
    بعد از تو این قناری جا در قفس گرفته
    بابا پرم شکسته پرواز خواهم از تو
    پایان رسیده ام من آغاز خواهم از تو...
    وحید مصلحی

    خواهی نشوی رسوا ، همرنگ شرافت شو ... !
    بورس به همین سادگی {آموزش مقدماتی}



  3. #3
    همكار تالار اخبار
    رشته تحصیلی
    مهندسي مديريت پروژه
    نوشته ها
    641
    ارسال تشکر
    4,842
    دریافت تشکر: 3,026
    قدرت امتیاز دهی
    3471
    Array

    پیش فرض پاسخ : شب خاموشی عشق 3 ساله

    می شماری کودکان را

    انگار،


    یک نفر کم است!


    تمنا می کنی که خودت بیاوری اش


    اما،


    یکی از سربازان فریاد می زند،


    با صدایی بلند


    می آوری اش؛ هر طور که شده!


    و تو بغض می کنی،


    از شرمندگیِ نگاهِ سرِ بریده


    و مدتی می گذرد


    و صدای ضجه های کودکانه


    کم کم می گیرد


    تمام صبوری ات را


    نگاه می کنی


    با تازیانه کبودش کرده


    و نای راه رفتن ندارد


    و با سیلــــی


    نقش زمین می شود


    موهایش را گرفته و می کشد؛


    آوردمش...!!



    السلام علیک یا بنت الحسین....

    به قلم سید محمد رضی زاده
    دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست
    گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست


  4. 13 کاربر از پست مفید ✿elnaz✿ سپاس کرده اند .


  5. #4
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    بینایی سنجی
    نوشته ها
    64
    ارسال تشکر
    95
    دریافت تشکر: 322
    قدرت امتیاز دهی
    31
    Array

    پیش فرض پاسخ : شب خاموشی عشق 3 ساله

    می‏چکند از نگاه‏ها، پنهان *** اشک‏ها، یادگار دریایند
    آسمان هم به گریه می‏آید *** وقتی از چشم «کودکی»، آیند
    کودکی مانده در دل غربت *** خفته امّا درون ویرانه
    آن که روزی نگاه زیبایش *** شد حدیث هزار پروانه
    جرم او را کسی نمی‏دانست *** جرم پروانه را نمی‏دانند
    آن‏چه مردم شنیده می‏گویند *** رسمِ جانانه را، نمی‏دانند
    چشم‏ها را گشوده، می‏نالید *** در فضای غریبِ ویرانه
    مثل شمعی که اشک می‏ریزد *** در سکوت حزینِ یک خانه
    ناله‏هایش، اگرچه می‏گفتند:
    «غربت خانه کرده بی‏تابش» *** دور می‏زد درون تاریکی
    لحظه لحظه، نگاه بی‏خوابش *** جست‏وجوهای او، نشان می‏داد
    انتظار کسی، به جان دارد!
    سر به بالا گرفته، می‏پرسید:
    عمّه، این خانه، آسمان دارد؟! *** آسمان را گرفت در آغوش
    مثل یک عقده در گلو، افسرد! *** آرزوی قشنگِ «بابا» هم!
    در همان آخرین نگاهش، مُرد *** حضرت قاسم علیه‏السلام یادگار برادر

  6. 11 کاربر از پست مفید elmamoz سپاس کرده اند .


  7. #5
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    93
    ارسال تشکر
    148
    دریافت تشکر: 336
    قدرت امتیاز دهی
    30
    Array

    پیش فرض پاسخ : شب خاموشی عشق 3 ساله

    افسوس که به جای افکارش زخمهایش را نشان دادند
    وبزرگترین دردش را تشنگی به حساب اوردند

  8. 8 کاربر از پست مفید انوبانی نی سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •