می خواهم از این آینه ها خانه بسازم یک خانه برای تو ، جداگانه بسازم
یک خانه صحرایی بی سقف ، پر از گل با دور نمای پر پروانه بسازم
من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم ...آماده ای از خواب تو ، افسانه بسازم
هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل من با نان داغ تن تو صبحانه بسازم
شاید بسرم زد سر ظهری ، دم عصری در گوشه آن مزرعه میخانه بسازم
وقتی که تو گنجشک منی ، من بپرم باز یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم
می ترسم از آنروز خرابم کنی و من از خانه آباد تو ، ویرانه بسازم
علاقه مندی ها (Bookmarks)