رمان ” اشک های عشق “روز تاریک و شب تاریکماه و آسمان تاریکبخت شومِ حسرت گونهمچو سنگ تار،تاریک————————–گونه ها سرخ و دست ها لرزانسر به پایین و چشم ها ترسانهمه ی جمعیت به پچ پچ افتادهقلب مادر به تپ تپش افتادههق هق سینه دشنه می فشاراندچشم بابا یواشکی می اشاراندبخت تاریک تو چه حاجت به چشم سفید؟زهر چشمش چو مار،به رگ می دوید…بار دیگر صدای بلند به گوش آمدگسیخته ز بار و بند همچو اسب چموش آمدبار سوم ز تو می پرسم حبیبم… آیا اینجانب وکیلم؟..هق هق سینه انفجار می خواهداین شب سیه شرار می خواهد
انتشار : tarannomenoor.ir
فرمت فایل : pdf
تعداد صفحات : ۳۵
حجم فایل : ۵٫۸۰ مگابایت
لینک دانلود
علاقه مندی ها (Bookmarks)