کسی اعتراضی ندارد، پس درست است
آیا گاهی با خودمان صادق بوده ایم؟ تا به حال فکر کرده ایم که چقدر توان طراحی داریم؟ سطح طراحی مان در چه حدی است؟ ما که اسم خودمان را هنرمند می گذاریم. نقاش، گرافیست، تصویرگر ...
آیا گاهی با خودمان صادق بوده ایم؟ تا به حال فکر کرده ایم که چقدر توان طراحی داریم؟ سطح طراحی مان در چه حدی است؟ ما که اسم خودمان را هنرمند می گذاریم. نقاش، گرافیست، تصویرگر ...
یا این که توان مان در گذشته چگونه بوده؟ چقدر در دانشگاه رشد کرده ایم؟ ما که این همه مدرک داریم. کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد ... .
شاید بعضی از ما یکی و برخی دیگر چندین آزمون ورود به دانشگاه های جور و واجور هنری را در مقاطع مختلف تجربه کرده ایم. واقعا رضایت بخش بوده؟ آیا ما درست انتخاب شده ایم؟ یا اگر انتخاب نشده ایم به حق بوده؟ اعتراضی نداریم؟ آیا راه بهتری به فکرمان نمی رسد؟
اگر تست های کلیشه ای را که سال هاست عینا تکرار می شود، کنار بگذاریم (که کمترین نقش را در انتخاب یک هنرمند دارند اما فقط شاید در انتخاب یک کارشناس یا منقد هنری کمی مفید باشند) می ماند بخش تشریحی و عملی که عمده ترین و اصلی ترین قسمت در آن، مبحث طراحی ست.
وجود آزمون عملی طراحی در دانشگاه ها در هر مقطع برای ورود به مقطع بالاتر، قطعا بسیار مفید و موثر است. خصوصا در شرایطی که امکان تغییر رشته به شکل های مختلف وجود دارد. متاسفانه بعضی مواقع داوطلب اجازه دارد گروه آموزشی را نیز عوض کرده و به طور مثال فارغ التحصیل رشته ریاضی به مقطع بالاتری در رشته هنر وارد شود یا انواعی از این قبیل. و بی شک حاصل این آزادی ها چیزی نیست جز به هرز رفتن سرمایه و انرژی موجود در جامعه. کاملا واضح است که مثلا فارغ التحصیل رشته مهندسی صنایع که مدرک کارشناسی ارشد تصویرسازی می گیرد
برخلاف این که احتمالا قصد دارد در دو حرفه متخصص شود نه تصویرگر می شود و نه در رشته انتخابی اولش به جایی می رسد. چرا که اگر به رشته مهندسی صنایع علاقه داشت آن را ادامه می داد. همچنین تئوری های نیمه کاره ای که در مقطع کارشناسی ارشد تصویرسازی یاد گرفته نیز برایش استفاده ای نداشته و او را در بلاتکلیفی باقی می گذارد.
اگر کنکور صرفا مسابقه حفظ کردن باشد مطمئنا فارغ التحصیلان رشته های ریاضی و تجربی پیشتازان میدان در هر شاخه و هر گرایشی هستند. آنان در فرآیند حفظ کردن به شیوه هایی مسلط هستند و توان خاصی پیدا کرده اند؛ حال هر مطلبی که باشد. جزوات و کتاب های فنی و مهندسی، مکانیک، شیمی، زیست شناسی، تاریخ هنر ایران و جهان، مبانی هنر های تجسمی و ... برایشان فرقی نمی کند. همه را با هم حفظ می کنند.
تنها سدی که مانع نفوذ این بیگانگان عالم هنر به رشته های هنری می شود بخش عملی کنکور، یعنی طراحی ست؛ و بهترین شکل اجرای آن، همزمانی امتحان عملی است با امتحان تستی. چرا که اگر سد اول، تئوری باشد تعدادی از همان بیگانگان، جای عده ای طراح خوب که احتمال دارد مثلا در حرفه تصویرگری آینده درخشانی داشته باشند، را اشغال کرده و اجازه نمی دهند اینان به مرحله دوم رسیده و از لحاظ عملی نیز آزمایش شوند.
اما مشکل اساسی شکل برگزاری این آزمون است. چه انتظار هایی از یک داوطلب کنکور هنر بخصوص در مقطع کاردانی و در ابتدای ورود به دانشگاه می توان داشت؟
طبعا اکثر هنرمندان بر این باورند که پایه تمام شاخه های هنرهای تجسمی، طراحی ست و خوشبختانه آزمایش توانایی ها در این شاخه مستقل هنری با حداقل امکانات، وسایل و تجهیزات و کمترین هزینه ها و در فضایی محدود و کوچک امکان پذیر است؛
همچنین همه هنرمندان تجسمی می دانند که ذهنی طراحی کردن نیاز به توانایی بالایی دارد. بخشی از این توانایی می تواند ذاتی باشد. اما بخش دیگر با کوشش و تمرین های سخت و در زمان طولانی بدست می آید.
خصوصا اگر انتظار طراحان سوال کنکور از داوطلب، طراحی فیگوراتیو و کاملا واقع گرایانه باشد که قطعا همینطور هم هست. ضمن این که معمولا تاکید روی یکی از
موضوعات پیچیده در طراحی ست. آناتومی انسان.
«شما دو یا سه ساعت فرصت دارید که وضعیت شهر بم، بعد از زلزله را به تصویر بکشید» و در ادامه توضیح، چنین می آید «مسئولین در حال تصمیم گیری، مهندسین در حال کشیدن نقشه و کارگران مشغول کارند». یعنی این توضیح، تمام راه های گریز از طراحی آناتومی انسان را برای متقاضی آزمون مسدود می کند. آن هم نه یک یا دو انسان. با این توضیح، طراح سوال انتظار دارد حداقل هشت یا نه نفر را در تصویر ببیند.
(این موضوع در کنکور هنر دانشگاه های سراسری سال 1386 عنوان شده بود) طراحی آناتومی انسان بخشی از آموزش طراحی ست که به عنوان آشنایی تا حدودی در هنرستان ها (در رشته های نقاشی و گرافیک) توسط مربیان، در حد ابتدایی آموزش داده می شود و کمی هم تمرین توسط هنرجویان، این آشنایی را تکمیل می کند. روی این مورد در کلاس های کنکور هنر نیز تاکید می شود. اما در هر صورت رسیدن به این توانایی نیاز به زمان طولانی و تجربیات بصری دارد و قطعا با یکی دو ترم کلاس فشرده چیزی عوض نخواهد شد.
و پیچیدگی موضوع بیشتر می شود زمانی که می نویسند «داستان کشتی نوح را به تصویر بکشید». داستان حضرت نوح (ع) را همه می دانند. معروف ترین بخش این داستان بعد از زمانی است که کشتی ساخته می شود. داستان نوح پیامبر با جفت جفت هایی از حیوانات متنوع عجین است همانطور که داستان سلیمان با پرندگان؛ و تسلط به آناتومی انواعی از جانوران اهلی و وحشی توقعی است که می توانیم از طراحان بزرگ جهان مثل براد هلند، هرژه، برن هوگارت و ... داشته باشیم. ضمن اینکه حتی اگر به این افراد استثنایی هم چنین موضوعی سفارش داده شود قطعا در بعضی موارد ناچار می شوند به آرشیو های تصویری شان مراجعه کنند. ولی این نکته را نیز درنظر داشته باشیم که دیدن حتی یک تصویر نه به هدف استفاده مستقیم بلکه به منظور رسیدن به ایده ای خاص در سر جلسه، تقلب محسوب می شود. (این موضوع نیز در کنکور جامع دانشگاه علمی کاربردی برای فارغ التحصیلان مقطع کاردانی در سال 1387 مطرح شده بود) حال تصور کنیم اگر چنین امتحانی برای اساتید تصویرسازی، با موضوعاتی مشابه موضوعات ذکر شده درنظر گرفته شود، چه اتفاقی می افتد. چند نفر یا بهتر بگوییم چه درصدی از ایشان پاسخ تصویری به این سوالات را در توان خود می بینند و به خوبی از پس آن برمی آیند؟ چنین انتظاری حتی از دانشجوی رشته هنر هم بی انصافی ست چه برسد به متقاضی رشته هنر.
اما این نکته را نمی توان انکار کرد که شکلی از کنکور عملی که همچنان جاری ست شاید فقط در یک مسیر موثر باشد؛ مسیر شکار نوابغ. عده کمی از طراحان که اکثرا بسیار قدرتمند نیز هستند به صورت خودجوش و تجربی به این هنر مسلط شده اند. آن هایی که از کودکی به طور مداوم و از روی علاقه این کار را دنبال کرده اند. این گروه به خاطر احساس نیاز روحی، دائما به سمت طراحی کشیده می شوند و احتیاجی به سخت گیری های معلم و کلاس درس برای ادامه این راه ندارند. که البته آن ها معمولا کمتر به رشته گرافیک رو می آورند و اگر به سمت تصویر سازی کشیده شوند شاخه کمیک استریپ را ترجیح می دهند. شاید این فضا با سبک کارشان نزدیک تر باشد. اما تکامل یافته این طراحان را به شکل های کارتونیست، کاریکاتوریست و یا انیماتور بیشتر می توان دید.
ولیکن نکته قابل توجه این است که تعداد این افراد، حتی در دنیا اندک است. استثنا ها ممکن است مسیر هایی را برای اجتماع تعریف کنند اما به دلیل کمی تعداد، نمی توانند چرخ های تولید را در هر شاخه علمی یا هنری به حرکت درآورند. پس لازم است ولی کافی نیست اگر مسئولین دانشگاه ها سعی و تلاش خود را فقط صرف کشف نوابغ و استثناها در یک اجتماع کنند. نیاز کار و تولید، در یک اجتماع سالم و فعال بسیار بیش از توانایی ها و فرصت های نوابغ آن اجتماع است. فکر می کنم مسولین یک دانشکده هنری باید خوشحال شوند اگر یکی از دانش آموختگان شان، هرچند ضعیف، در گوشه ای از بازار کار و تولید، در یک کار بسیار ساده هنری که به کمترین خلاقیت نیاز دارد (مثل رنگ گذاری در انیمیشن)، مشغول فعالیت باشد. شاید لازم است برنامه ریزان سازمان سنجش برای کشف این گونه استعدادهای به ظاهر معمولی (که البته به تعداد زیادتری از آنان در مقایسه با نخبگان احتیاج است) نگرشی دوباره بر شیوه برگزاری کنکور هنر داشته باشند تا استعدادهای نهفته به درستی شناسایی شده و به هدر نروند و استعدادهایی که می توانند در جای دیگری مفید باشند نیز فضای آموزشی هنر را اشغال نکنند.
منبع: استاد سیامک خازنی
علاقه مندی ها (Bookmarks)