ادراک زیر آستانه ای زمانی اتفاق می افتد که محرک ارائه شده زیر آستانه آگاهی باشد و افکار، احساسات یا اعمال فرد را تحت تأثیر قرار دهد. عبارت ادراک زیر آستانه ای در ابتدا برای توصیف موقعیتهای استفاده می شد که محرک ضعیف، بدون آگاهی ادارک شده باشد ولی در سالهای اخیر، این عبارت بطور کلی تر برای توصیف هر موقعیتی که محرک بدون جلب توجه ادراک شود، استفاده شده است.
مفهوم ادراک زیر آستانه ای بسیار قابل توجه است چون اشاره می کند که افکار، احساسات و اعمال مردم متأثر از محرکی است که بدون هیچ نوع آگاهی ادراک می شود.
این موضوع در برخی از مطالعات اولیه روانشناختی در اواخر دهه ۱۸۰۰ و اوایل دهه ۱۹۰۰ منعکس شده بود. در این مطالعات از مردم سؤال شده بود که آیا از ادراک آگاهند یا خیر. برای مثال، محرکهای دیداری از قبیل حروف، ارقام یا اشکال هندسی از چنان فاصله ای از ناظران ارائه می شد که آنها ادعا می کردند که یا اصلاً چیزی نمی بینند و یا چیزی بیش از لکه های محو نمی بینند.
همچنین محرکهای شنیداری از قبیل نام حروف آنقدر آرام نجوا می شد که ناظران ادعا می کردند قادر به شنیدن هیچ صدایی نیستد. برای آزمایش اینکه آیا این محرکهای دیداری یا شنیداری، علی رقم اظهارات، ممکن است ادراک شده باشند، از ناظران خواسته شد تا در مورد محرک حدس بزنند.
برای مثال اگر نیمی از محرکها حروف و نیمی اعداد بودند، از ناظران خواسته می شد تا حدس بزنند که یک حرف ارائه شده یا یک عدد، نتایج بدست آمده از این مطالعات اولیه، این بود که حدس ناظران در مورد محرک، درست تر از آن چیزی بود که بر پایه حدس و گمان تصادفی، انتظار می رفت. به بیان دیگر،….
علی رقم اینکه اظهارات ناظران نشان می داد که آنها از ادراک محرک آگاه نبودند، حدسهای آنها نشان می داد که آنها در حقیقت اطلاعات کافی برای زدن حدسهای صحیح در مورد محرک دریافت کرده بودند. در طول سالها، صدها مطالعه انجام شد که از قالب یکسانی پیروی می کردند. در مجموع این مطالعات نشان می دهند که حتی زمانی که ناظران هیچ ادراک آگاهانه ای را تجربه نمی کنند، اطلاعات قابل توجهی دارای توانایی شکل دهی به تصمیمات و هدایت فعالیتها، دریافت شده است.
در جای دیگر، ادراک زیر آستانه ای در مطالعات کنترل شده آزمایشگاهی نشان داده شده از طریق نشان دادن اینکه محرکها حتی زمانیکه پایین تر از حالتهای ارائه شده باشند که تشخیص یک محرک از محرک دیگر اگر نه غیر ممکن ولی سخت باشد، می توانند درک شوند. در دهه ۱۹۷۰، مطالعات رسمی بوسیله روانشناس انگلیسی «آنتونی مارسل» انجام شد.
این آزمایشات به مبنای یافته های قبلی پایه گذاری شده بود که نشان می داد تصمیم گیری راجع به یک محرک زمانی که محرک از یک محرک وابسته پیروی می کند، تسهیل می شود. برای مثال اگر از یک ناظر خواسته شود یک رشته حروف را به عنوان یک کلمه (مانند پزشک، نان و…) یا غیر کلمه (مانند شکپز، انن و …..) دسته بندی کند، یک رشته حروف مانند کلمه پزشک، زمانی که از یک کلمه پیروی می کند که از نظر معنایی با آن مرتبط است (مانند پرستار) سریعتر طبقه بندی خواهد شد تا زمانی که از یک کلمه غیر مرتبط از نظر معنایی پیروی می کند (مانند گره). مارسل دریافت که کلمات، تصمیمات کلمه – غیر کلمه بعدی را برای رشته حروف تسهیل می کنند حتی زمانیکه کلمات پایین تر از حالتی ارائه شوند که تشخیص ارائه شدن یا نشدن کلمه برای ناظران اگر نه غیر ممکن ولی سخت باشد. از زمان آزمایش ابتکاری مارسل، مطالعات بسیاری با روشهای مشابه انجام شد.
این مطالعات، نه تنها یافته های مارسل را تأیید کردند، بلکه نشان دادند که محرکهای دیگری مانند تصاویر، چهره ها و کلمات تلفظ شده می توانند تصمیمات بعدی را تسهیل کنند، حتی وقتی پایین تر از آستانه ادراک ارائه شوند. استنتاج محکمی که می تواند بر پایه این مطالعات بنا شود، این است که حتی زمانی که ناظران اطلاعات کمی را تجربه می کنند یا هیچ ادراک آگاهانه ای (از طریق دشواری آنها در تشخیص یک محرک از محرک دیگر) صورت نمی گیرد، اطلاعات قابل توجهی دریافت می شود.
مثالهایی از محرک زیر آستانه ای در مطالعات بیماران دچار آسیب عصب شناختی یافت شده است. مشخصه قابل توجه تعدادی از سندرم های عصب شناختی این است که بیمار ادعا می کند که محرکها را دقیق نمی بیند ولی با این حال بر مبنای اطلاعات منتقل شده بوسیله این محرکها، واکنش نشان می دهد. یک نمونه، سندرمی است به نام کوربینایی بیماران کوربینا، دچار آسیب قشر مخ در بخش اصلی بینایی هستند.
در نتیجه این آسیب، آنها غالباً از دریافت محرک در یک ناحیه محصور از میدان دید، ناآگاهند. برای مثال اگر میدان دید شامل چهار ربع تصور شود، بیمار مبتلا به کوربینایی ممکن است برای محرکهایی که در هر یک از سه ربع ارائه می شوند، بینایی عادی داشته باشد ولی از ارائه محرک در ربع چهارم، کاملاً ناآگاه باشند. به هر حال ولو اینکه این بیماران ادعا کنند که محرک قرار گرفته در محدود ربع کور را نمی بینند، هنوز قادر به حدس زدن اندازه، شکل، یا تشخیص موقعیت آن محرک هستند.
یک سندرم عصب شناختی دیگر که در آن ادراک زیر آستانه رخ می دهد، ادراک پریشی چهره می باشد. بیمارانی با این اختلال از تشخیص چهره های آشنا ناتوانند. اگر چه ممکن است از اینکه در حال نگاه کردن به چهره یک فرد هستند آگاه باشند، ولی از گفتن اینکه این فرد کیست، ناتوانند. بدین صورت فرد مبتلا به ادراک پریشی چهره، هیچ آگاهی از دریافت هیچ اطلاعاتی راجع به اینکه چهره چه کسی را می بیند، ندارد.
به هر حال، علی رقم این فقدان آگاهی، برخی بیماران مبتلا به روان پریشی چهره، می توانند انتخاب کنند که کدامیک از دو اسم ذکر شده، متعلق به چهره آشنایی است که ادعا می کند قادر به شناخت آن نیستند.
ادراک بدون آگاهی همچنین می تواند در بیماران جراحی شده تحت بیهوشی کامل نیز اتفاق بیفتد. یکی از اهداف بیهوشی عمومی حصول اطمینان از این است که بیماران از تمام اتفاقاتی که در طول بیهوشی می افتد کاملاً بی اطلاعند. در اکثر قریب به اتفاق موارد به این هدف دست یافته شده است.
زیرا وقتی از بیماران خواسته می شود که جراحی را دنبال کرده و هر آنچه در طول جراحی اتفاق افتاده است، گزارش کنند، تقریباً تمام بیماران ادعا می کنند که چیزی به یاد نمی آورند. به هر حال وقتی حافظه به وسیله روشهای غیر مستقیم بیشتری شناسایی می شود، به نظر می رسد که حافظه ای برای وقایع در طول بیهوشی وجود دارد.
برای مثال، در طول جراحی، ممکن است برای بیماران از یک گوشی استفاده شود و یک نوار ضبط شده از یک سری لغات برای بیماران پخش شود. اگر در طول جراحی به این بیماران ریشه لغاتی مانند gui و pro ارائه شده و از آنها خواسته شود این ریشه های لغات را کامل کنند تا یک کلمه انگلیسی متعارف بسازند، تکمیلهای مقدور متعددی وجود دارد،
مانند (guit ، guild ، guile ، prore ، prowl و prove ) اگر کلمه guide و proud در طول بیهوشی ارائه شده باشند، آنگاه بیشتر احتمال دارد که بیماران ریشه لغات را با حروفی کامل کنند که guide و proud را می سازند تا حروفی که کلمات مقدور دیگری را می سازند. نظر به اینکه بیماران تحت بیهوشی کامل، از اتفاقاتی که در محیط بیرونی می افتد نا آگاهند، یادآوری محرک ویژه ارائه شده در طول بیهوشی، نشان می دهد که اطلاعات در طول بیهوشی کامل یعنی اوقات بدون هیچ آگاهی ادراک می شوند.
در طول سالها، برخی ادعاهای شگفت آوری درباره قدرت ادراک زیر آستانه ای، ساخته شده است، احتمالاً شناخته شده ترین ادعا در سال ۱۹۵۷ توسط جیمز ویکری یک فروشنده محقق ساخته شد. او ادعا کرد که در طول یک دوره شش هفته ای به ۴۵۶۹۹ مشتری در یک سینما در فورتلی نیوجرسی در طول تماشای فیلم پیکنیک دو پیام تبلیغاتی نشان داده شده بود:
«پاپکرن بخورید» و «کوکاکولا بنوشید» به عقیده ویکری هر ۵ ثانیه یکبار به مدت ۱۰۰۰/۳ ثانیه ظاهر می شد. مدت پیام آنقدر کوتاه بود که آنها هرگز آگاهانه آنرا دریافت نمی کردند با وجود اینکه مشتریان از ادراک پیام آگاه نبودند، ویکری ادعا کرد که در طول این دوره ۶ هفته ای فروش پاپکرن، ۷/۵۷% و فروش کوکاکولا، ۱/۱۸% افزایش یافت.
ادعاهای ویکری، غالباً به عنوان دلایل منتشر شده، پذیرفته شده اند، به هر حال ویکری هرگز یک شرح تفصیلی از مطالعاتش منتشر نساخت و هرگز هیچ مدرک مستقلی برای حمایت از ادعاهایش وجود نداشت. به علاوه در یک مصاحبه با Advevtising Ag در سال ۱۹۶۲، ویکری بیان کرد که مطالعه اصلی، ساختگی بوده ارزش شواهد نشان می دهد که واقعاً ساختگی بوده.
ادعاهای دیگری در مورد تأثیر شگفت آور ادراک زیر آستانه ای در عدم حضور جسم وجود دارد. در دهه ۱۹۷۰، ویلسون برایان کی، کتابهایی نوشت مانند «گراه سازی زیر آستانه ای» و «بهره کشی جنسی رسانه ها» که در آن ادعا کرد که نمادها یا اشیاء جنسی زیر آستانه، غالباً برای اغوای مصرف کنندگان استفاده می شود تا محصولات و خدمات متنوعی را خریداری و استفاده کنند.
یکی از مشهورترین ادعاهای کی این است که کلمه s.e.x غالباً در محصولات و آگهی ها جا سازی شده است برای مثال او ادعا کرد که کلمه فوق روی بیسکوییتهای ریتز چاپ و در قالبهای کوچک یخ نوشیدنی که در یک آگهی مشهور برای گیلبیزگین نشان داده می شد جاسازی شده بود.
به عقیده، کی با وجود این حقیقت که کلمات جاسازی شده، بطور آگاهانه درک نشده ولی بصورت ناآگاهانه درک می شوند، می توانند باعث فرا خوانی بر انگیختگی جنسی شوند که در عضو محصولات را برای مشتریان، جذاب تر می کند. اگر چه ادعاهای کی بسیار شناخته شده هستند. ولی هیچ مدرک مستقلی وجود ندارد که نشان دهد کلمات زیر آستانه ای جاسازی شده، نمادها یا اشیا، برای فروش محصولات، استفاده می شوند.
گذشته از این حتی اگر چنین محرکهای زیر آستانه ای جاسازی شده ای استفاده شده باشند، هیچ مدرکی برای اشاره به اینکه، ممکن است این روش برای تأثیر گذاری روی انتخاب مصرف کنندگان مؤثر باشد، وجود ندارد.
اعتقاد به توانایی ادراک زیر آستانه ای برای ایجاد تغییرات در مسیر فکر و عمل مردم، سبب شده که بسیاری از شرکتها، از طریق فروش نوارهای ویدئویی و کاست خود آموزی زیر آستانه ای از این باور استفاده کنند.
شرکتهایی که این نوارها را در معرفی فروش قرار می دهند، ادعا می کنند که استفاده مرتب از این نوارها، چندین نوار مختلف می فروشد. احتمالاً وجه تمایز نوارهای مختلف فروخته شده توسط هر شرکت، پیغامهای زیر آستانه ای موجود در آنهاست که هوشیارانه دیده یا شنیده نمی شود. برخی از نوارهای رایج تر ادعا می کنند که در جهت ترک سیگار، کاهش وزن و کاهش استرس به افراد کمک می کنند.
برخی دیگر از نوارها، ادعا می کنند که در جهت تند خوانی، بهبود حافظه یا بهبود مهارت (در ورزشهایی مانند تنیس، گلف یا بیس بال) به مردم کمک می کند. برای تصدیق خاصیت فوق العاده این ادعاها، تعدادی مطالعات کنترل شده، اختصاصاً برای امتحان اثر این نوارها طراحی شده، هیچ یک از این مطالعات، در پیدا کردن یک مدرک سازگار با این ادعاها، موفق نبود. در واقع هیچ مدرکی دال بر اینکه گوش دادن یا دیدن مرتب این نوارهای خودآموزی زیر آستانه ای.
روشی اثر بخش برای غلبه بر مشکلات یا بهبود مهارتهاست، وجود ندارد. در حقیقت مدرکی وجود دارد برای اظهار اینکه بسیاری از نوارهای خودآموزی زیر آستانه ای، شامل هیچ پیغام زیر آستانه ای که احتمالاً بتواند تحت هر شرایطی توسط انسان درک شود. نیستند.
زمینه ای که تمام ادعاهای شگفت آور در مورد ادراک زیر آستانه ای را به هم پیوند می دهد، این است که ادراک، در صورت عدم آگاهی از ادراک، به طریقی بسیار نیرومند تر و با نفوذتر از ادراکی است که با وجود آگاهی از ادراک صورت می گیرد. این تصور توسط نتیجه تحقیقات آزمایشگاهی کنترل شده در مورد ادراک زیر آستانه ای، تأیید نشده است.
تا اندازه ای یافته های نشأت گرفته از مطالعات کنترل شده، نشان می دهد زمانیکه ادراک زیر آستانه ای اتفاق می افتد، نتیجه آن تفسیر فرد از محرک است. گذشته از این، مدرکی وجود ندارد که اظهار کند افراد بر پایه ادراک زیر آستانه ای، فعالیتهایی را ابداع می کنند. ارزش شواهد، نشان می دهد که افراد باید به ادراک محرک آگاه باشند قبل از اینکه حرکتی را ابداع کنند یا واکنشهای همیشگی شان به این محرکها را تغییر دهند.
بنابراین هر چند که ادراک زیر آستانه ای ممکن است باعث شود که ما حدسهای درستی در مورد ویژگیهای محرک بزنیم، ولی نمی تواند یک انسان را به سمت نوشیدن کوکاکولا یا خوردن بیسکوییت ریتز سوق دهد و نمیتواند به طور مؤثر برای بهبود توانایی در بازی تنیس یا بهبود عادات در یک فرد بکار رود.
منبع:
روانشناسی و مشاوره ( راه روان )
علاقه مندی ها (Bookmarks)