دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: به یاد کاشان و محله درب باغ

  1. #1
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    معماری
    نوشته ها
    12,119
    ارسال تشکر
    25,003
    دریافت تشکر: 20,366
    قدرت امتیاز دهی
    2458
    Array

    پیش فرض به یاد کاشان و محله درب باغ

    به یاد کاشان و محله درب باغ
    درب باغ نامه
    کوچه های پر مهر در بند بی مهری و فراموشی




    های و هوی بچه های پا برهنه ،لاستیکی روان و چوبی به دست ؛صورتی مملو از رنگ های مایل به تیره ،سرهای زخمی و تراشیده ،تنبون های گشاد و کوتاه ؛مردمانی راضی ،خسته از کار ،نه زندگی.
    نشاط جریان دارد خنده جایی به جز لب ندارد ؛چهره ها پرچروک از زحمت ؛آفتاب به سرخی گل سرخ و سخاوت که به آسانی در اختیار مردم است. کوچه فرزندان خودرا پس از یک روز دوباره پذیرایی میکند :خنکا،نسیم ،آرامش و طاق ها با عمل تفهیم میکردند : من عادتیم که میخورم گرما را، آفتاب نخورد شاخه گل رعنارا. هیجان موج میزند ،گذر پر از صداست . خورشید رخت بر می چیند و گرما.مردم قدمی به رستگاری بر میدارند و در گذر روان میشوند ؛خودرا درون حیاط مملو از معنی و تعالی مسجد مییابند ؛آب حوض تعظیم میکند و حضورشان را خوش آمد میگوید .مؤذن پله های کمال و معنا را با گام هایی متفکرانه و عمیق می پیماید و بالا میرود . تیرگی آسمان به اوج خود رسید سرخی رفت. نوایی برخواست :
    توکلت علی الحی الذی لا یموت والحمد لله الذی لم یتخذ صاحبة ولا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک
    و لم یکن له ولی و کبره تکبیرا.
    دعایی که روح افزا بود ؛و
    اذان .به هواخواست ؛

    جیک جیک گنجشک ها رو به افول رفت ؛تیرگی هایی در آسمان به سمت لانه میرفتند و غار غار میکردند.
    مردم از لبه حوض با بسم الله بلند میشوند ، خرامان خرامان پله های شبستان را میروند ؛روی زیلویی که از زمین جدا نیست ؛زبر است ولی آرامش است ؛ رنگش در تاریکی به سختی قابل رؤیت است ولی دو رنگ است رنگ هایی آسمانی و زمینی ، طرح هایی استوار و نقش هایی همیشگی .
    نماز رفت ؛
    دعا رفت؛
    دل رفت؛
    روح رفت . . .
    برگشت.
    چشم چشم را نمیدید ، بوی پی بلند شد . کم کم عرش به صحن آسمانی مسجد ترک می شد . مردم کورمال کورمال حیاط مسجد را طی کرده و خود را به گذرمیرساندند .کوچه با آغوشی باز عرشیان را می پذیرفت .
    کوچه پس کوچه ها طی میشد؛بی عیب .
    آسمان شب آبی کدر بود ستاره ها نقش آفرینی میکردند .با نگاهی به آسمان سقفی بالا بود ؛ ساباط اول طی شد بین دو و سه سمت راست تورفتگی هفتم فرش است .کوچه به خانه رسید اما بی هیچ توقع پشت درگاه ماند.
    هشتی ، دالان ، حیاط طی شد ؛ پله ، طی شد؛
    نعره در بلند شد به آرامش رسید ؛ بوی آبگوشت فضای خانه را پرکرده است ؛ نعره در با صدای کاسه های روحی که از مطبخ به گوش میرسید هماهنگ بود . برمه سنگی به اتاق رفت ، کاسه ها پر از آبگوشت شد ، چهره فرزند خندان شد ؛گوشتی قلمبه در کاسه احساس شده همه را بین نان چپاند و دندانی محکم بر آن گذاشت لیک پیاز بود.
    گوشت بی عدل به کاسه ای نمیرفت . ظروف جمع و به کنار حوض رفت ؛پارچه جمع شد نان رفت؛پی سوز فوت گرفت و به طاقچه رفت.
    پرنده پر نمیزد و تنها مرغ شب میخواند نالان ، از صبحی دیگر استقبال میکرد شاید بدمد .کوچه همچنان پشت در و درگاه بود ،بسیار مهربان و همه شب بیدار؛بدون هیچ میهمان.

    ​​


  2. 3 کاربر از پست مفید وحید 0319 سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر
    نوشته ها
    32
    ارسال تشکر
    163
    دریافت تشکر: 143
    قدرت امتیاز دهی
    28
    Array

    پیش فرض پاسخ : به یاد کاشان و محله درب باغ

    مردمانی راضی ،خسته از کار ،نه زندگی.
    مرسی زیبا بود.

  4. کاربرانی که از پست مفید shivana69 سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •