حالا که شده نوبت وام من ، از این رو
|
|
|
اینقدر مشو جان رضا ضامن آهو |
زُوّار تو هستند ز هر قوم و ز هر رنگ |
|
|
سر گرم طواف تو به هر شکل و به هر بو |
پرسید کسی ، میرسد آیا به جلو دست؟ |
|
|
گفتم که: من اینجا ، چه خبر دارم از آن تو ! |
چون قوّت چشمان مرا حدّ و حدودی ست |
|
|
حتی اگر اقدام کنم با خم ابرو ! |
در صحن هم آقا ! به خدا بود نصیبم |
|
|
گه دسته ی جارو و زمانی خود جارو |
پهلوی ضریح توام اما به چه وضعی! |
|
|
خدّام تو نگذاشت برایم پک و پهلو |
با فلسفه و منطق و طب کار ندارم |
|
|
بیمار تو را نیست نیازی به ارسطو |
صد بار برانی اگرم از درت ، آقا ! |
|
|
این زائر آواره مگر میرود از رو ؟!
|
علاقه مندی ها (Bookmarks)