ويژگي هاي مشترك داستان اسفنديار با اساطير يونان
يكي از ويژگي هاي مشترك داستان اسفنديار با اساطير يونان، خان هاي او است كه در اساطير يونان نمونه هايي دارد و در بخش مربوط به داستان رستم به وجود شباهت و اختلاف آن ها اشاره شد.
از نكات مشترك ديگر، وجود شباهت هايي است كه بين داستان نبرد رستم و اسفنديار با شخصيت هاي نبرد تروا وجود دارد كه از نمونه هاي آن وجود شباهت بين شخصيت آشيل با اسفنديار و رستم با هكتور است. دكتر اسماعيل پور در مقاله اي به بررسي تطبيقي دو داستان پرداخته اندو در ضمن آن به اين شباهت ها اشاره نموده اند.
ايشان در اين زمينه مي نويسند: اسفنديار، شاهزاده ي ديناور و هم عصر زردشت و حامي دين نو بود، در حالي كه رستم پهلوان قومي بود كه در آخرين قرن هاي قبل از ميلاد به قلمرو سيستان كوچ كردند. از اين رو، بين اسفنديار و رستم از نظر زماني، فاصله ي بسياري وجود داشت. پس اين رويارويي بيشتر جنبه ي اساطيري بايد داشته باشد و جنبه ي تاريخي اش كم رنگ مي نمايد.
سپس در مورد آشيل مي نويسند: خشم آشيل يكي از ويژگي هاي اوست و كسي را توان مقاومت در برابر آن نيست. او نيز مانند اسفنديار، پهلوان- پادشاهي مقدّس است، مادرش، تتيس نيز هم چون مادر اسفنديار، كتايون كه مخالف نبرد او با رستم است، موافق به جنگ رفتن او نيست، چون مطمئن است كه در جنگ كشته خواهد شد.
آن گاه آشيل هم چون اسفنديار، خود نيز كشته مي شود، امّا نه به شكل عادي در نبرد، بلكه با تيري كه آپولون هدايت مي كند و پاريس مي افكند. تير بر پاشنه ي رويين نگشته ي او مي نشيند و او فرو مي ميرد.
در مقايسه ي موقعيت اقليمي و جغرافيايي نيز مي توان گفت كه موقعيت ايران در سيستان ( محل نبرد ) با موقعيت يونان نسبت به تروا تقريباً يكي است. سيستان محل كوچك تر و در واقع يكي از ايالات قلمرو پادشاهي بزرگ گشتاسب شاه است و تروا نبردگاه آشيل و هكتور نيز نسبت به سرزمين بزرگ يونان ( قلمرو آگاممنون ) كوچك است و موقعيت پايين تري دارد.
گفتيم آشيل در اصل به كمك خدايان و به دست پاريس كشته مي شود، اسفنديار نيز به واقع به كمك زال و سيمرغ و به دست رستم به هلاكت مي رسد. جالب اين است كه زمان شكل گيري داستان رستم و زال در حدود هزاره ي اوّل پيش از ميلاد و زمان سرايش ايلياد نيز در همين حدود است.
يوناني ها به رهبري آگاممنون به تروا حمله مي كنند. بنا به روايت ايلياد، سپاهيان يوناني مستقيماً از اوليس به تروا مي روند، شهري كه در شمال غربي آسياي صغير واقع است. يوناني ها به قصد رهايي هلن، همسر ربوده شده ي برادر آگاممنون، به تروا مي تازند. در اين تازش، آشيل بزرگ ترين دلاور يوناني به نبرد با هكتور، بزرگ ترين پهلوان تروا مي رود و او را مي كشد و سپس خدايان، پاريس، برادر هكتور را ياري مي دهند تا تيري بر پاشنه ي آشيل كه تنها نقطه ي رويين نشده ي تن او بود، بيافكند و او را از پاي دراندازد. سپس اديسه به نيرنگي به شهر تروا دست مي يابد و آن را ويران مي كند و مردم تروا را از دم تيغ مي گذراند.
در سوگنامه ي رستم و اسفنديار نيز آمده كه در زمان پادشاهي گشتاسب، شهريار ايران، اسفنديار به فرمان پدر، با سپاهي عازم سيستان مي شود تا رستم را به پايتخت بياورد، امّا رستم هر چند در مرحله ي اوّل شكست مي خورد، امّا سرانجام به كمك زال و سيمرغ تيري را در چشم اسفنديار مي نشاند. انتقام گيري اديسه از شهر تروا به لشكركشي بهمن، پسر اسفنديار، به سيستان همانند است، چون بهمن نيز پس از مرگ پدر به سيستان مي تازد و آن جا را نابود كرده، شهروندان را به هلاكت مي رساند.
ساخت كلي داستان« رستم و اسفنديار» و « آشيل و هكتور» به صورت زير دسته بندي مي شود:
1- سپاهيان به سرزميني يوناني نشين، امّا دور از يونان حمله مي برند. سپاهيان ايران نيز به سرزميني ايراني نشين، امّا در كنار ايران حمله مي برند.
2- در هر دو داستان، پهلوان اصلي از كشور بزرگ است. آشيل و اسفنديار هر دو بر دلاور كشور كوچك غلبه مي يابند.
3- هر دو پهلوان بزرگ از پاي در مي آيند، يكي به تيري بر پاشنه ي پا و ديگري به تيري بر چشمان و اين هر دو موضع، تنها نقطه اي از تن ايشان است كه رويين نيست.
4- هر دو پهلوان كشور بزرگ رويين اند.
5- هر دو پهلوان به ياري نيروي فوق طبيعي از پاي در مي آيند. در داستان ايلياد به ياري خدايان و در داستان رستم و اسفنديار به ياري سيمرغ.
6- هم شهر تروا و هم سيستان هر دو ويران مي شوند و مردم آن ها از دم تيغ مي گذرند.
امّا تفاوت هايي نيز در ساخت كلي دو داستان وجود دارد. نخست علّت جنگ و نبرد است. در داستان ايلياد انگيزه ي نبرد، هلن، شاهزاده بانوي يوناني است، امّا در شاهنامه، علّت اصلي نبرد آن است كه گشتاسب با مأموريتي كه به فرزندش، اسفنديار مي دهد، در واقع مي خواهد او را از سر راه خود بردارد تا جانشين او نشود. پيشگويان مرگ اسفنديار را به دست رستم پيش بيني كرده بودند و ظاهراً بهانه جويي اين كار اين بود كه رستم وقعي به پادشاهي گشتاسب ننهاده و پاس نداشته است.
تفاوت ديگر در اين است كه هكتور به دست آشيل كشته مي شود، ولي در داستان ايراني، رستم به رغم مغلوب شدن و گريختن، در ميدان نبرد كشته نمي شود.
تفاوت سوم در اين است كه اسفنديار به دست پهلواني يل و بي نظير كشته مي شود، امّا مرگ آشيل به دست يك پهلوان نيست، بلكه به دست پاريس به هلاكت مي رسد كه خود با ربودن هلن، عامل اصلي فتنه و نبرد بعدي است. ( رك، شاهنامه پژوهي، دفتر دوم، 54- 43 )
هم چنان كه ملاحظه شد، شباهت هاي غير قابل انكاري بين شخصيت هاي اسفنديار با آشيل و رستم با هكتور وجود دارد، امّا اگر شخصيت اين قهرمانان را خارج از اين دو داستان در نظر بگيريم، رستم از جهاتي به آشيل شباهت دارد، كه سعي خواهد شد به صورت فهرست وار به نمونه هايي از آن ها اشاره شود:
1- آشيل دلاورترين پهلوان يونان بود كه يوناني ها سعي مي كردند تحت هر شرايطي او در نبرد حضور داشته باشد، كه از نمونه هاي آن تلاش يوناني ها و حيله ي اوليس جهت شركت آشيل در نبرد تروا است. رستم نيز چنين نقشي در ايران دشت و هرگاه سپاهيان ايران از مقابله ي با دشمن ناتوان مي شدند، از او ياري مي خواستند، كه نمونه ي بارز آن نبرد با سهراب و جنگ با تورانيان است.
2- در نبرد تروا آشيل از جنگ كناره گيري مي كند و علّت آن، پس گرفتن بريزئيس به وسيله ي آگاممنون، سالار يونانيان بود و همين امر باعث جدال لفظي بين آشيل و آگاممنون شد. رستم نيز در جنگ با سهراب به علّت تأخيري كه در آمدن به دربار داشت مورد مؤاخذه ي كاوس قرار مي گيرد و از جنگ كناره گيري مي كند، ولي به خواهش پهلوانان ايران، دوباره بر مي گردد.
3- نبرد تروا دو مرحله دارد، در مرحله ي اوّل پيروزي ازآن مردم تروا و هكتور است و مرحله ي دوّم پيروزي ازآن يونانيان و آشيل است. در نبرد رستم و اسفنديار نيز، در مرحله ي اوّل اسفنديار پيروز مي شود، امّا در مرحله ي بعدي اين رستم است كه به برتري دست مي يابد.
4- آشيل در اوج نا اميدي سپاهيان يونان به كمك آن ها مي شتابد، چنان كه در سرود شانزدهم ايلياد مي بينيم، پاتروكل به آشيل مي گويد: اي آشيل، اي پسر پله، در اين تيره بختي زشت كه بر ما چيره شده است، از گريه هاي من دگرگون مشو. سرشناس ترين سالاران ما در سراپرده هاي خود خفته اند، زخم تير و زوبين يرداشته اند. اگر تو امروز مردم آخايي را از سرنوشت زشتي كه دستخوش آن خواهند شد نرهاني، كه مي تواند از اين پس به خود بنازد كه تو را به ياري وادارد.( ايلياد، 492 )
در داستان خاقان چين نيز مي بينيم، هنگامي كه در پادشاهي كيخسرو ايرانيان به توران لشكركشي مي كنند، سپاه ايران شكست سختي مي خورد و بسياري از فرزندان گودرز كشته مي شوند و ايرانيان اميد خود را از دست مي دهند به گونه اي كه طوس مي گويد:
815- تو ايرانيان را همه كشته گير
816- مگر رستم آيد بدين رزمگاه
817- ستودان نيابيم يك تن نه گور
وگر زنده از رزم برگشته گير
وگرنه بد آيد به ما زين سپاه
بكوبندمان سر بنعل ستور
( شاهنامه، ج4، 167 )
و در چنين شرايطي است كه رستم به كمك ايرانيان مي شتابد.
5- چنان كه در سرود شانزدهم ايلياد مي بينيم، هنگامي كه هكتور و مردم تروا به كشتي هاي يونانيان نزديك مي شوند و مي خواهند آن ها را آتش بزنند، آشيل ابتدا غلام خود، پاتروكل را به جاي خود روانه ي ميدان مي كند و بعد از كشته شدن او، خود براي گرفتن انتقام خون غلامش به جنگ مي شتابد. در جنگ با كاموس كشاني نيز ابتدا غلام رستم به ميدان مي رود و بعد از كشته شدن او رستم به ميدان مي آيد:
1426- يكي زابلي بود الواي نام
1427- كجا نيزه ي رستم او داشتي
1433- شد الواي آهنگ كاموس كرد
1434- نهادند آوردگاهي بزرگ
1435- بزد نيزه و بر گرفتش ز زين
1436-عنان را گران كرد و او را بنعل
1437- تهمتن ز الواي شد دردمند
1439- بيامد بغرّيد چون پيل مست
سبك تيغ كين ير كشيد از نيام
پس پشت او هيچ نگذاشتي
كه جويد بآورد با او نبرد
كشاني بيامد بكردار گرگ
بينداخت آسان به روي زمين
همي كوفت تا خاك او كرد لعل
ز فتراك بگشاد پيچان كمند
كمندي ببازو و گرزي بدست
( شاهنامه، ج4، 204 )
6- پايبندي به عهد و پيمان، به هر قيمتي كه باشد. چنان كه در سرود شانزدهم ايلياد ملاحظه مي شود، هنگامي كه يونانيان در شرايط سختي قرار دارند و بسياري از آن ها كشته شده اند با كمك خواستن از آشيل او در جواب مي گويد: من به گردن گرفته بودم آن خشم ( خشم از آگاممنون و كنار كشيدن از نبرد ) را از ميان نبرم، مگر آن كه هياهو و جنگ به كشتي هاي من نزديك شود.( ايلياد، 493 )
در نهايت زماني به كمك يوناني ها مي شتابد كه سربازان تروا قصد سوزاندن كشتي هاي او را دارند.
در نبرد رستم و اسفنديار نيز مي بينيم، رستم با خود عهد بسته است دست به بند ندهد و بر سر اين كار حاضر است حتّي جان خود را نيز فدا كند، چنان كه بر سر اين عهد ايستاد و با كشتن اسفنديار آينده ي خود و خاندان خود را تباه كرد.
7- هر دو پهلوان از سرنوشت خود آگاه هستند و به صورت آگاهانه، مرگ را ترجيح مي دهند.چنان كه تتيس مادر آشيل، مي دانست كه پسرش در تروا به هلاكت خواهد رسيدو هنگامي كه از قصد آشيل جهت شركت در نبرد تروا آگاه مي شود به او گفت: اي پسر من، پس تو مي خواهي مرگ خود را پيش بيندازي، زيرا سرنوشت فرمان داده است كه تو از نزديك در پي هكتور به گور بروي. ( همان، 562 )
رستم نيز از سرنوشت خود آگاه بود و مي دانست كه با كشتن اسفنديار خود و خانواده ي خود را تباه خواهد ساخت، زيرا سيمرغ به او گفته بود:
1287 -كه هر كس كه او خون اسفنديار
1288- همان نيز تا زنده باشد ز رنج
1289- بدين گيتيش شور بختي بود
بريزد ورا بشكرد روزگار
رهايي نيابد نماندش گنج
وگر بگذرد رنج و سختي بود
( شاهنامه، ج6، 297 )
8- سلاح آشيل سلاحي آسماني بود چنان كه هنگامي كه قصد نبرد با هكتور را داشت، مادر به او مي گويد: اي پسر من، نمي توانم با تو همداستان نباشم، امّا مردم تروا سلاح هاي هراس انگيز تو را با خود دارند و هكتور دلاور سينه ي خود را از آن پوشانده است. براي اين كه به سوي كارزار بروي، باش تا من دوباره در چشم تو پديدار شوم. فردا چون نخستين پرتو سپيده دم بدمد، از سوي هفائيستوس، باشكوه ترين جوشن ها را براي تو خواهم آورد. ( ايلياد، 562 )
ببر بيان رستم نيز تا حدّي چنين ويژگي هايي دارد و سلاحي است كه تيري بر آن كارگر نيست.
9- هر دو پهلوان به نوعي با نيروي برتر پيوند دارند، چنان كه آشيل فرزند تتيس، الهه ي دريا، است و از طريق مادر با خدايان پيوند دارد. رستم نيز فرزند زال، پرورده ي سيمرغ است و از اين طريق با نيروي خارق العاده و برتر پيوند مي يابد.
10- هم چنان كه هر دو پهلوان انسان هاي مافوق طبيعي هستند، اسبان آن ها نيز چنين خصوصيتي دارد. چنان كه اسبان آشيل مانند انسان از درك و فهم برخوردار بودند به گونه اي كه، پس از مرگ پاتروكل كه سلاح و اسبان آشيل را با خود براي نبرد برده بود: تكاوران آسماني نژاد آشيل در كناري بودند و همان دم كه ديده بودند راننده شان به دست خون آلود هكتور در خاك سرنگون شده است، بر وي مي گريستند. ( همان، 543 )
رخش رستم نيز چنين خصوصيتي دارد و از نژادي برتر است و در جنگ ها مانند ياري در كنار رستم بود و از هوش سرشاري برخوردار بود.
11- هر دو پهلوان علي رغم محبوبيتي كه دارند موجود كاملي نيستند و گاهي رفتارهاي غير انساني از آن ها سرمي زند، كه در مورد آشيل به نحوه ي رفتار او با جسد هكتور و در مورد رستم نيز به حيله هاي او در جنگ با سهراب و اسفنديار مي توان اشاره كرد.
12- هر دو قهرمان با وجود خارق العاده بودنشان، به دست افراد ناتوان ازبين مي روند. چنان كه آشيل با تير پاريس كشته مي شود در حالي كه پاريس از نيروي چنداني برخوردار نيست و در نبرد تن به تن با منلاس، شكست مي خورد و ونوس پروردگار عشق و زيبايي او را از چنگ منلاس مي ربايد و از اين كه مستقيماً در نبرد شركت ندارد، بارها هكتور او را سرزنش مي كند. رستم نيز به دست شغاد و با حيله ازبين مي رود.
از سويي ديگر، هكتور نيز تا حدّي شباهت هايي به اسفنديار دارد، كه در بخش زير به نمونه هايي از آن اشاره مي شود:
1- در سرود دوازدهم ايلياد مي بينيم، هنگامي كه هكتور و يارانش قصد ويران كردن ديواري را داشتند كه يوناني ها براي دفاع از خود ساخته بودند، همايي در بالاي ابرها بال مي زد، اژدهاي خون آلود بزرگي در چنگش بود، كه هنوز دم در مي كشيد و دست از كشمكش برنمي داشت و به پس بازمي گشت و گردن رباينده ي خود را زخم مي زد. هماي دردي سخت مي كشيد و طعمه ي خود را انداخت كه در ميان لشكريان افتاد.
آن گاه پوليداماس، برادر هكتور، رو به هكتور كرد و گفت: اي برادر، من آن چه را كه در خور اين پيش آمد است براستي خواهم گفت. از اين كه برويم بر سر كشتي ها با مردم آخايي زدو خورد كنيم، خودداري كن. اگر بايد فالي را كه هم اكنون نمايان شد باور كنيم، سرنوشتي كه در كمين ماست اين است، هنگامي كه كوشش هاي خود را به هم بپيونديم و دروازه ها و ديوارهاي مردم آخايي را سرنگون كنيم، هنگامي كه لشكريان از پيش ما بگريزند، ما از لب كرانه ها از همان راه كه آمده ايم، باز نخواهيم گشت و بسياري از مردم تروا را در آنجا خواهيم گذاشت كه مردم آخايي در نبرد كشتنه اند. هكتور، نگاه هاي پرشرر بر او افكند و پاسخ داد، اي پوليداماس از سخنان تو بيزارم، من اندرزي كه دليرانه تر باشد، از تو چشم دارم. ( ايلياد، 390- 389 )
اسفنديار نيز در حال حركت به سوي سيستان، دو راه در مقابل او پيش مي آيد كه در اين ميان:
192- شتر آنك در پيش بودش بخفت
193-همي چوب زد بر سرش ساروان
194- جهانجوي را آن بد آمد به فال
195- بدان تا بدو باز گردد بدي
197- غمي گشت زان اشتر اسفنديار
تو گفتي كه گشتست با خاك جفت
ز رفتن بماند آن زمان كاروان
بفرمود كش سر ببرّند و يال
نباشد بجز فرّه ايزدي
گرفت آن زمان اختر شوم خوار
( شاهنامه، ج6، 230- 229 )
بدين گونه هر دو قهرمان به فال بدي كه برايشان پيش آمده بود توجّهي نكردند و سرانجام هر دو شكست خوردند.
2- پوليداماس، برادر هكتور در مواقع گوناگون برادر را نصيحت مي كند، امّا هكتور توجّهي به نصيحت هاي برادر ندارد. اسفنديار نيز مانند هكتور توجّهي به نصيحت هاي برادر خود، پشوتن، ندارد و هر دو پهلوان به نوعي غرور و تعصب خام دارد.
3- هكتور زماني متوجّه اشتباه خود مي شود كه ديگر كار از كار گذشته است و پشيماني سودي ندارد. چنان كه در نبرد تروا هنگامي كه در برابر آشيل قرار مي گيرد، پدر و مادر از او مي خواهند كه به دژ باز گردد و پدر به او مي گويد:« اي هكتور تو تنهايي و از همه ي ياران خود دوري، اگر نمي خواهي در همين دم از زخم اين مرد پيروزمند، نابود شوي، در كمين اين جنگجوي مباش.» امّا هكتور با خود مي گفت:« اگر به اندرون اين ديوارها باز گردم، پيش از همه، پوليداماس مرا سرزنش خواهد كرد، او كه به تندي مرا برانگيخت كه لشكريان را به سوي باروهاي خود ببرم، من به فرمان وي نرفتم. چرا به سخن او گوش فرا ندادم، اكنون باز نمي گردم مگر آن كه اين دشمن رابكشم يا با سرافرازي در برابر تروا از زخم هاي وي از پاي درآيم.» ( ايلياد، 457- 454 )
اسفنديار نيز پس از آن كه تير بر چشمان وي فرود مي آيد، آگاه مي شود و اظهار پشيماني مي كند.
4- هر دو پهلوان بي گناه هستند و بيش از هر چيز اسير سرنوشت مي باشند. چنان كه مقصر اصلي حادثه ي تروا، پاريس برادر هكتور، است و مقصر اصلي حادثه ي رستم و اسفنديار نيز، گشتاسب پدر اسفنديار، است.
5- بازگرداندن جسد هكتور و استقبال مادر و اطرافيان از او، تا حدّي شبيه بازگرداندن جسد اسفنديار به بارگاه گشتاسب است كه به نوعي بازگو كننده ي درد و رنج و بي گناهي هر دو قهرمان است
علاقه مندی ها (Bookmarks)