اشتباه شد
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا رم کجا من
اشتباه شد
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا رم کجا من
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند
اما .... نه وقتی که در کنارشان هستی !!
آنجا که در میان خاک خوابیدی
" سنگ تمام " را می گذارند و میروند ...
- - - به روز رسانی شده - - -
تن من زخمـــــی است...
یک خــــــراش کمتــــر یا بیشتــــر
چه فرقــــــی دارد...؟!
راحـــــــــت باش!
- - - به روز رسانی شده - - -
آهــــــآی!
بــــــآ تــو اَمـ!
تــــآ آخــرِ عمـــــرت مـــدیونی!
بـــه کـــــسی کـــه بــــآعث شــدی
بــــعد از تــــو دیگـــــه عــــــآشقِ
هیچــــکس نشــــه!
می فهــــمی؟!؟!
ایــــن بزرگــــتریـ ـ ن گــــنـــآهه!
در روزگاري كه لبخند آدم ها به خاطر شكست توست;برخيز تا بگريند....
شبي آرام بود و من
چونهميشه غرق رويايت
دوچشم عاشقم را دوخته بر آسمان
منامشب انتظار بودنت را مي كشم
كاشمن عطر قدومت را ميان اين نسيم مملو از گريه
ميانابر هاي مملو از فرياد رعد و برق يا باران
كاشمن عطر قدومت را دوباره مي چشيدم
می روم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
شب ، غیر هلاک جان بیداران نیست
گلبانگ سپیده بر سپیداران نیست
در این همه ابر ، قطره ای باران نیست ؟
از هیچ طرف صدایی از یاران نیست ؟ ...
تو باراني من باران پرستم تودريايي من امواج تو هستماگرروزي بپرسي باز گويم: تو من هستي و من نقش تو هستم
مرغ شب ناله ی تلخی زذو بگریخت ماه بر عشق تو خندید
در دره های شرق
خودکامان ظلمت
خورشید را به بند کشیدند
خورشید در قفس !
چون شیر می خروشید
تا آخرین نفس.
سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته
به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی
و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی
حس کنی هنوزم دوسش داری
ای آنکه غمگین و سزاوار
در انزوای پرده و پندار
جویبار را ببین که چه موزون با نغمه و تغنی شادش
از هستی و جوانی
وز بودن و سرودن
تصویر میدهد
شفیع کدکنی:شعر دیباچه
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)