دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 23 , از مجموع 23

موضوع: جناب شیطون میفرماین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  1. #21
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    ریاضی وفیزیک
    نوشته ها
    8
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 47
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : جناب شیطون میفرماین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    خوشمان نیامد...ممنون

  2. #22
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    شیمی آلی
    نوشته ها
    149
    ارسال تشکر
    1,053
    دریافت تشکر: 745
    قدرت امتیاز دهی
    330
    Array

    پیش فرض پاسخ : جناب شیطون میفرماین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    سلام خیلی جالب بود باعث شد بیشتر روی رفتارم فکر کنم مرسی
    لبخند کم خرجترین آرایش چهره است.چهره ات به این آرایش همیشه آراسته باد.

  3. کاربرانی که از پست مفید المیرا70 سپاس کرده اند.


  4. #23
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    تکنولوژی اموزشی
    نوشته ها
    464
    ارسال تشکر
    7,649
    دریافت تشکر: 2,149
    قدرت امتیاز دهی
    6007
    Array
    سمیه نجفی's: نگران

    پیش فرض پاسخ : جناب شیطون میفرماین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    یه روز که آدم وُ حوّا گوشهء دنج باغی، کنار نهر آبی با اون آواز دلنوازش خلوت کرده بودن وُ هزار جور بازی وُ ادا و اطوار از خودشون در میاوردن ، علیا مُخدره یه دفه میزنه تو صورتش و میگه :
    ـــ اِوا خدا مرگم بده! برامون مهمون اومده وُ ما غافل اینجا نشستیم! ـــ مهمون کجا بود!؟ حتما شیطونه که به یه شکل و شمایل دیگه ظاهر شده. کم محلی اش کن، خودش دُمش رو میذاره رو کولش وُ گم میشه! ـــ خا آ آ ک ِ عالم! همینطوری یه چیزی میگی آ آ ... یه خانوم محترمه!؟ چه لباس قشنگی هم تَنِشه! معلومه خیلی مُتِشخّصه! ... جان کلام ، دستی به صورتش می کشه وُ بـدو بـدو ، میره سراغ مهمون تازه از راه رسیده. بعد از یه گپ طولانی وُ دبش زنونه، مهمون ناخونده حرف اصلی رو میکشه وسط وُ انقدر از خاصیت گندم میگه وُ حوا رو وسوسه میکنه که خود علیا مُخدره قبول میکنن که برای حفظ زندگی زناشوئی شون « ! » آدم رو راضی کنه که یه شب شام، همراه با « خوراک برّه » شون، چند تا مُشت « گندم شاهدونه » هم بخورن! مهمون ناخونده که همون جناب شیطون علیه العنه بودن، چند روز تو هر سوراخ سُمبه ای کمین میکرده تا ببینه که حوا چطور ماموریتش رو انجام میده. از تلاش وُ پشتکار وُ مکر و حیله های زنونهء حوا خوشش اومده بوده ، ولی اصلا باورش نمیشده که با چند تا جلسه گپ های خصوصی زنونه ، کارش خودش رو بکنه ؛ یعنی حوا بتونه خانوادهء محترم رو به خوردن گندم ، که همون « میوهء ممنوعه » بوده ، راضی کنه. یه شب که زیر نور ماه ، از لابلای درخت بید مجنون ، مراقبشون بوده ، بالاخره آرزوش برآورده میشه و علیا مخدره حوا خانوم ، با هزار وُ یک ترفند خاص خودش ، بقول قدیمیا ، خودش و خانواده رو « چیز خور » میکنه!!! طفلکی ها ، هنوز مزهء گندم رو با خلال دندون شبونهء قبل از خواب ، رفع نکرده بودن که غضب الهی نازل میشه وُ همون نصف شبی جُل وُ پلاس شون رو میریزن رو کرهء زمین و خودشون هم با اردنگی، از بهشت برین ، اخراج میکنن. عالجناب شیطون که از خوشحالی قند تو دلش عسل « سهند وُ سبلان » میشده وُ با دُمش « نارگیل » می شکونده! به یک آن ، همهء خوشی ها زهر مارش میشه!؟ فکر مهارت عجیب حوا در مکر وُ فریب ، مثل خوره میافته تو سرش وُ همچین حسادتش گل میکنه که فورا رو به آسمون میکنه وُ با خضوع و خشوعی همراه با دلشکستگی میگه : ـــ بار الها ، جسارت نباشه ، ولی حضور مبارک تون مُجدّانه اعتراض دارم! آخه قربون اون جلال وُ جبروتت! تو که اول میخواستی این حوای آتیش بجون گرفته رو خلق کنی ، فکر نکردی پس این شیطون ، مگه چوب سیگاره!!! ...« نوشته : عـبــد عـا صـی »

  5. 4 کاربر از پست مفید سمیه نجفی سپاس کرده اند .


صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •