دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: گاهی باید سکوت کرد.

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    مدیریت بازرگانی
    نوشته ها
    102
    ارسال تشکر
    680
    دریافت تشکر: 694
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array
    maha rezaei's: جدید103

    پیش فرض گاهی باید سکوت کرد.

    در دانشگاه با او آشنا شده بودم‌‌، از همان عشق‌های آتشین دوره‌ی جوانی و ترس از به هم نرسیدن. ما به هم رسیدیم و پس از مدتی زندگی مشترک‌مان را شروع کردیم. در دوران عقد بسیار روزهای خوبی داشتیم و هر دو خود را خوشبخت‌ترین زوج تاریخ می‌دانستیم، اما با رفتن زیر یک سقف به این موضوع شک کردیم. آیا واقعاً خوشبخت بودیم؟

    او صبح از منزل بیرون می‌رفت و عصر باز می‌گشت. همیشه فوتبال نگاه می‌کرد و من همیشه از دیدن سریال مورد علاقه‌ام جا می‌ماندم. جوراب‌هایش را زیر مبل‌ها می‌انداخت و دست‌هایش را در سینک ظرف‌شویی می‌شست. دو سال اول زندگی کار من این بود که هر عصر که به خانه می‌آمد تذکر بدهم که جوراب‌هایش را کجا بیاندازد، ‌دست‌هایش را کجا بشوید و شب‌ها هم همیشه در مورد این‌که سریال ببینیم و یا فوتبال، بحث می‌کردیم.

    زندگی‌مان پر از بحث و جنگ و جدل بود. او حاضر نبود که به حرف من گوش دهد و من هم با رفتار غیر‌منطقی او کنار نمی‌آمدم. روشی که او برگزیده بود مقابله به مثل بود. من را از دیدن دوستانم محروم می‌کرد‌، از این‌که به گل و گیاه علاقه داشتم ناراحت بود و هر روز به غر زدن درباره‌ی این موضوع می‌پرداخت، نمی‌گذاشت آکواریوم ماهی‌ها را روی اُپن آشپزخانه بگذارم. زندگی‌مان پر از دعوا درباره موضوعات ریز و بی‌اهمیت شده بود. تا این‌که یک روز به علت بعضی از رفتارهایش که دیگر تحمل آن را نداشتم، قهر کرده و به منزل پدرم رفتم.
    مادرم مرا به عنوان مهمان چند روزه‌اش پذیرفت‌، اما فقط برای چند روز و نه بیشتر، چرا که می‌دانست مشکلات ما به آن اندازه که من آن‌ها را با بزرگ‌نمایی برایش تعریف کرده‌ام‌، بزرگ نیست. مادرم معتقد بود این چند روز فرصتی است که به زندگی‌ام فکر کنم و جنبه‌های مثبت آن را بیشتر ببینم. در آن چند روز به زندگی مادر و پدرم توجه کردم، می‌دانستم مادرم از این‌که هنگام دیدن فیلم کسی تخمه بشکند متفر است، اما وقتی پدر این کار را می‌کرد مادر هیچ نمی‌گفت‌‌، می‌دانستم مادرم به این‌که کسی از سر بطری آب بخورد حساس است، اما باز هم در مقابل پدر چیزی نمی‌گفت. من خیلی چیزها را در مورد مادرم می‌دانستم که پدر رعایت نمی‌کرد و مادر هیچ نمی‌گفت.

    بعد از چند روز به خانه بازگشتم. دیگر به شستن دست‌ها و فوتبال‌ تماشا کردنش کاری نداشتم‌، او هم متوجه شده بود که سکوت اختیار کرده‌ام و به هر بهانه‌ای اعصابش را خرد نمی‌کنم. بعد از چند روز دیدم که دارد به گلدان محبوب من آب می‌دهد و آکواریوم مورد علاقه‌ام را از اتاق خواب به اُپن آشپزخانه منتقل کرده است. از آن روز و با گذراندن تجربه‌ای دو ساله به این نتیجه رسیدم که باید بپذیرمش همان‌طور که هست‌، باید گاهی اوقات که ناخواسته باعث آزارم می‌شود ببخشمش، باید در مقابلش کمی انعطاف‌پذیر باشم تا کمتر به خودم و به او آسیب برسانم تا زندگی‌مان دوباره آرام شود و همان احساس دوران عقد دوباره به دل‌های‌مان برگردد.
    یک پرنده ی کوچک که زیر برگ ها آواز می خواند برای اثبات خدا کافیست......

  2. 6 کاربر از پست مفید maha rezaei سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    ریاضی مالی
    نوشته ها
    2
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 13
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : گاهی باید سکوت کرد.

    داستان جالبی بود من هنوز ازدواج نکردم نمیدونم این داستان تا چه حد میتونه درست باشه آخه اگر طرف مقابل از سکوت همسرش بخواد سوءاستفاده کنه چی؟یعنی با گذشت میشه همه چیزا درست کرد من شنیدم میگن نودونه درصد زندگی گذشته پنج درصدش تفاهم نمیدونم شاید واقعا اینطور باشه

  4. 3 کاربر از پست مفید 218 سپاس کرده اند .


  5. #3
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    مدیریت بازرگانی
    نوشته ها
    102
    ارسال تشکر
    680
    دریافت تشکر: 694
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array
    maha rezaei's: جدید103

    پیش فرض پاسخ : گاهی باید سکوت کرد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط 218 نمایش پست ها
    داستان جالبی بود من هنوز ازدواج نکردم نمیدونم این داستان تا چه حد میتونه درست باشه آخه اگر طرف مقابل از سکوت همسرش بخواد سوءاستفاده کنه چی؟یعنی با گذشت میشه همه چیزا درست کرد من شنیدم میگن نودونه درصد زندگی گذشته پنج درصدش تفاهم نمیدونم شاید واقعا اینطور باشه
    زندگی مشترک میدونه جنگ نیست .اگه همه ی ما به این درک برسیم که ازدواج یک پیمان مقدسه دیگه به فکر جاه طلبی برای همدیگه نیستیم .وقتی سکوت میکنیم به معنی این نیست که کم آوردیم یا اجازه میدیم طرف مقابل واکنش های منفی بیشتری نشان بده بلکه به این معنیه که ما به تفاوت هایی که بین دو جنس وجود داره احترام میگذاریم و همسرمون رو همون جور که هست می پذیریم نه اونجوری که ما میخوایم بعد از یه مدتی که از زندگی گذشت می بینی که داری جواب سکوتت رو می گیری و همسرت دیگه به فکر بازیه تک نفره نیست و به درک مقابل می رسه.
    یک پرنده ی کوچک که زیر برگ ها آواز می خواند برای اثبات خدا کافیست......

  6. کاربرانی که از پست مفید maha rezaei سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تفاوت كشورهای ثروتمند و فقير، تفاوت قدمت آنها نيست !!!
    توسط RƎ ZA در انجمن دانستنيها( علمي، آموزشي)
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd August 2012, 02:06 PM
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: 6th December 2011, 07:14 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th July 2010, 12:40 AM
  4. مقاله: برنامه ‌پنجم، تولید‌ ثروت ‌برای ‌توزیع ‌ثروت
    توسط *مینا* در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 13th January 2010, 07:48 PM
  5. تفاوت كشورهاي ثروتمند و فقير، تفاوت قدمت آنها نيست
    توسط SaNbOy در انجمن خواندنی ها و دیدنی ها
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th December 2008, 06:47 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •