دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: short story : پسر بازیگوش + ترجمه

  1. #1
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    زبان و ادبيات انگليسي/ ارشدمدیریت آموزشی
    نوشته ها
    3,050
    ارسال تشکر
    12,865
    دریافت تشکر: 11,499
    قدرت امتیاز دهی
    186
    Array
    نازخاتون's: جدید27

    پیش فرض short story : پسر بازیگوش + ترجمه

    Peter was eight and a half years old, and he went to a school near his house. He always went there and came home on foot, and he usually got back on time, but last Friday he came home from school late. His mother was in the kitchen, and she saw him and said to him, "Why are you late today, Peter
    "My teacher was angry and sent me to the headmaster after our lessons," Peter answered
    ?""To the headmaster?" his mother said. "Why did she send you to him
    "Because she asked a question in the class; Peter said, "and none of the children gave her the answer except me."
    His mother was angry. "But why did the teacher send you to the headmaster then? Why didn"t she send all the other stupid children?" she asked Peter
    ."Because her question was, "Who put glue on my chair?" Peter said


    - - - به روز رسانی شده - - -

    پیتر هشت سال و نیمش بود و به یک مدرسه در نزدیکی خونشون می‌رفت. او همیشه پیاده به آن جا می‌رفت و بر می‌گشت، و همیشه به موقع برمی‌گشت، اما جمعه‌ی قبل از مدرسه دیر به خانه آمد. مادرش در آشپزخانه بود،‌ و وقتی او (پیتر) را دید ازش پرسید «پیتر، چرا امروز دیر آمدی»؟
    پیتر گفت: معلم عصبانی بود و بعد از درس مرا به پیش مدیر فرستاد.
    مادرش گفت: پیش مدیر؟ چرا تو را پیش او فرستاد؟
    پیتر گفت: برای اینکه او در کلاس یک سوال پرسید و هیچکس به غیر از من به سوال او جواب نداد.
    مادرش عصبانی بود و از پیتر پرسید: در آن صورت چرا تو را پیش مدیر فرستاد؟ چرا بقیه‌ی بچه‌های احمق رو نفرستاد؟
    پیتر گفت: برای اینکه سوالش این بود «چه کسی روی صندلی من چسب گذاشته؟»

    بیشتر آدم ها زمانی نا امید میشن که چیزی به موفقیتشون نمونده..در یک قدمی پیروزی دست از تلاش بر می دارند...آنها در دقیقه آخر تمامی امید خود را از دست میدهند..یک قدم مانده به خط پایان و پیروزی






  2. 5 کاربر از پست مفید نازخاتون سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تا ثیر ازدواج و همسر گزینی در مردان و پسران جوان
    توسط پژواک در انجمن روانشناسی خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th September 2010, 08:54 AM
  2. Two Short Poetries
    توسط نازخاتون در انجمن Reading
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 20th September 2010, 12:51 PM
  3. short story
    توسط ElaBel در انجمن Story
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 6th June 2010, 10:22 AM
  4. پدرسسک:پسرم بازیکن آرسنال است
    توسط mahdi9067 در انجمن فوتبال و فوتسال
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 13th February 2010, 02:08 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •