یک کهکشان شکوفه گیلاس
نقشی کشیده بود برآن نیلگون پرند
شعری نوشته بود بر آن آبی بلند
یک کهکشان شکوفه گیلاس
نقشی کشیده بود برآن نیلگون پرند
شعری نوشته بود بر آن آبی بلند
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
مادر بزرگ مادربزرگ بکو کجایی
مادربزرگ مادربزرگ پیش خدایی
مجنون که به عشق نامور شد
معیار محبت بشر شد
درین سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمی زند
در هوای سحرم حال وهوای دگر است
هرچه دارم همه از حال وهوای سحر است
طبایع جز کشش کاری ندانند
حکیمان این کشش را عشق خوانند
در مکتب محبت او حرف عشق را
تادرس پاک سوختن آموختم درست
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)