گفتوگو با عبدالرحمان عمادی درباره مردمشناسی
من هر چیزی را که از بچگی مثل قصه، افسانه، لغت و... را شنیده بودم در حافظه نگه داشتم و آنچه را هم که در خلال پژوهش ها بهدست آوردم در کنار هم گذاشتم که در خیلی موارد بهکارم آمدند به عنوان مثال کتاب «آسمانکت» یا مقاله «کدوزنی» را من براساس یک باور عامه و ادبیات شفاهی نوشتم و در جاهای دیگر نیز برای شرح و بسط موضوع توجه خاصی به این امر دارم
ادبیات شفاهی در هرجامعهای بیشک از بنیانیترین ساختهای ادبی و فرهنگی به شمار میآید و چه بسا بزرگترین آثار و اسناد به نوعی از این آبشخور بهره میبرند.آنهایی که استاد عبد الرحمان عمادی را میشناسند و در آثارش با او به سرزمینهای جنوبی و شمالی رفتهاند خوب میدانند که این پژوهشگر کهنه کار چگونه یک قصه یا یک بیت و حتی یک واژه را جراحی میکند و دل و رودهاش را بیرون میآورد و در طول این کلیاتی از تاریخ نانوشته ایران و دیگر مسائل فرهنگی و مردم شناسی را بیان میدارد.
عمادی معتقد است همه آثار یک روزی ادبیات شفاهی بودند و بعد مکتوب شدند به همین منظورگفتوگویی پیرامون ادبیات شفاهی و میزان اعتبار آن برای استناد کردن در حوزههای پژوهش با وی صورت گرفته است که در ادامه میخوانیم.
نقش ادبیات شفاهی در زیرساختهای ادبی مکتوب به چه میزان است و توجه به ادبیات شفاهی میتواند چه پیامدهایی را در پی داشته باشد؟
توجه به ادبیات شفاهی در واقع یک نیاز ضروری است و باید در هر شرایطی به آن و بخصوص به فرهنگ عامه و مردم داشته باشیم. زیرا این قبیل موضوعات زیر ساخت همه فرهنگها و انواع ادبی هستند.
اینکه به صورت پراکنده هم گاهی به این گونه مسائل توجه میشود خوب است اما کافی و راضی کننده نیست زیرا هر از گاهی یکی میآید حرفی در این خصوص میزند و بعد از مدتی فراموشمیشود. به نظر من ادبیات شفاهی و فرهنگ عامه نیاز به یک توجه و رویکرد علمی و برنامهریزی مدون و دائمی دارد؛ به هر حال معتقدم اهل تحقیق در هر وضعیتی باید به کار خود ادامه بدهند.
در حال حاضر مشکل ادبیات شفاهی چیست؟ چه عوامل باز دارندهای در مسیر مطالعه و پژوهش آن قرار دارد؟
بگذارید یگ گام جلوتر برویم و از چیزی به عنوان فرهنگ عامه یا فولکلور نام ببریم. در گذشته و در دورههای مختلف پژوهشهایی صورت میگرفت که مصالح فرهنگی تلقی میشدند همه این پژوهشها گاهی به همان صورت اولیه و گاهی هم به صورت پرورانده شده از طریق رسانههای فراگیر منتشر میشد در حالی که این امر در شرایط حاضر اتفاق نمیافتد. توجه رسانههای مکتوب را که به این امر میپردازند میشود حرکتی مستقل تلقی کرد اما به هیچ وجه کافی نیست زیرا نمیشود فرهنگ عامه و ادبیات عامه را از طریق روزنامهها به گوش مردم رساند.
شما در اغلب مقالات و کتاب هایتان توجه ویژهای به ادبیات شفاهی و باورها و در کل فرهنگ عامه دارید. چه میزان میشود به ادبیات شفاهی و دیگر باورهای فرهنگ عامه به عنوان یک سند در علومی مانند تاریخ استناد کرد؟
همه چیز در اصل یک روز شفاهی بوده و سپس به صورت مکتوب در آمده است و این امر فقط مختص ادبیات یا تاریخ نیست. میخواهم در اینجا سوالی مطرح کنم تا حقیقت کمی روشنتر شود. در مذهب شیعه روایتها و احادیث چه چیزی هستند؟ اینها چیزی جزاسناد و ادبیات شفاهی دینی نیستند که پس از سالها پژوهش و تفسیر و تعبیر و جدا شدن احادیث و روایتهای جعلی از اصلی به صورت مکتوب در آمدند و در اختیارمردم گذاشته شدند.پس نتیجه میگیریم هر چیزی از ابتدا شفاهی بود بعد مکتوب شد.
یعنی به لحاظ پژوهشی یک سند قابل قبول هستند؟
صد درصد. به شرطی که در ضبط و جمع آوری آنها کلیه اصول پژوهش به صورت دقیق و علمی رعایت شود.
آیا ادبیات کلاسیک و مکتوب ایرانی از ادبیات شفاهی متاثر بوده است یانه؟
این تاثیر پذیری را میتوان به کرات مشاهده کرد. شاعران بزرگ ما در هر دورهای که زندگی میکردند مانند الان با مردم ارتباط داشتند با مردم زندگی میکردند و بیشک در این رابطه به لحاظ زبانی و باورهای رایج تاثیر پذیر و تاثیرگذار بودند به عنوان مثال زنده یاد انجوی شیرازی یادداشتهایی درباره تفسیر اشعار حافظ و تاثیر باورهاو اصطلاحات عامیانه در شعر او دارد که بسیار تامل برانگیز است و نگاهی تازه در شرح اشعار را نیز ارائه میدهد.
چرا این کار ادامه پیدا نکرد؟
من پیشتر گفتم و الان هم تاکید میکنم. جمع آوری و ثبت و ضبط و شرح و... هر چیزی که مربوط به ادبیات شفاهی و فرهنگ عامه صورت بگیرد خیلی خوب است اما باید به مسئله ارائه آن توجه داشت. زنده یاد انجوی شیرازی روزنامه نگار با سواد و بافرهنگی بود. او وسایل ارتباط جمعی خوبی مانند رادیو را در اختیار داشت و این امر در به ثمر رسیدن و رساندن اهداف بسیار تاثیر گذار است. باید رسانهای مانند رادیو و تلویزیون در بخشی از برنامههایشان مسئله فرهنگ عامه و مردم را به طور روزانه بگنجانند بعد در آن زمان خواهیم دید که پژوهشها نتیجه خواهد داد یانه.
شما به عنوان یک پژوهشگر در تاریخ بسیار تعمق کرده اید اما نکته جالب اینجاست که در بسیاری از کارهایتان حرفها و مکاشفات تازهای وجود دارد که به نوعی با فرهنگ عامه ارتباط دارد و آنها را بر اساس نشانههایی که در ادبیات شفاهی دریافت کرده اید نوشته اید در این خصوص توضیحی دارید؟
من هر چیزی را که از بچگی مثل قصه، افسانه، لغت و... را شنیده بودم در حافظه نگه داشتم و آنچه را هم که در خلال پژوهش ها بهدست آوردم در کنار هم گذاشتم که در خیلی موارد بهکارم آمدند به عنوان مثال کتاب «آسمانکت» یا مقاله «کدوزنی» را من براساس یک باور عامه و ادبیات شفاهی نوشتم و در جاهای دیگر نیز برای شرح و بسط موضوع توجه خاصی به این امر دارم. رویارویی من با ادبیات شفاهی و فولکلور مانند رویارویی یک آهنگساز با ملودی است چون سعی من بر این است که موسیقی وار آنها را بپرورانم بعد بنوازم.
معمولاً تحقیق در فرهنگ مردم و ادبیات شفاهی در ایران با کمبود منابع روبهرو است شما با این مشکل چگونه کنار میآیید؟
مهمترین منابع در این خصوص خود مردم هستند و باید به طور مستقیم به خود آنها رجوع کرد و این نیاز به تحمل سختیهای فراوانی دارد چون یک تحقیق میدانی را میطلبد یعنی شما باید به جای رفتن به کتابخانه راهی شهرها و روستاهای مختلف بشوی و این امر نیاز به حمایت دارد. بسیاری بودند که خوب و سرزنده در این وادی گام گذاشتند اما بر اساس کمبود امکانات و عدم توجه و حمایت از آنها تحقیقات و عشقشان را نیمه کاره رها گذاشتند و رفتند. به نظر من مشکلترین و دشوارترین بخش در حوزه پژوهش فولکلور بخش عرضه آن است که هیچگاه جایگاهش برای پژوهشگران و مردم تعریف نشده است.
پژوهش فرهنگ عامه چه تحولاتی را تا به امروز شاهد بود؟
برای درک تحولات باید مطالعه کرد تا این سیر درک بشود به نظر در خیلی از بخشها کار به کندی پیش میرود زیرا اکثر پژوهشگران ناچارند برای تهیه معاش به کار دیگری بپردازند و این خود مسئله بزرگی ایجاد میکند و کلی از فرصتها را میسوزاند. تازه این همه قصه نیست چون مشکل دیگری که بر سر راه همه وجود دارد این است که اکثراً برای ارائه کارها و تالیف کتابها از سرمایههای شخصی خود هزینه میکنند.
چه پیشنهادی دارید؟
فقط این را میتوانم بگویم اگر راه بر انتشار و ارائه آثار باز نیست برای پژوهش و گردآوری که باز است.لااقل این کار را هر چند اندک باید انجام داد.
تا چه حدی مردم پذیرای این گونه آثار هستند؟
تجربه و تاریخ نشان داده است که هر مردمی به فرهنگ خود علاقه مند هستند اگرچه بارها مشاهده شده عدهای شکوهها ونقدهایی به کار پژوهشگران داشتهاند به عنوان مثال به کتاب « نظرکرده» نوشته خانم بهرامی ایرادها و خردههایی گرفتهاند که چرا این خرافهها را نوشته است در حالیکه آنها به کنه و ریشه مردمشناسی پی نبردهاند وگرنه این کتاب اثر بسیار خوب و قابل توجهی است.
به هر حال در حوزه فرهنگ مردم تاخیر و تعللهای زیادی صورت گرفته است فکر نمیکنید کمی برای جمع آوری دیر شده است؟
فرصت برای شروع همیشه وجود دارد و این عرصه هنوز پربار است و موضوعات فراوانی برای تحقیق وجود دارد اما میدان تنگ است زیرا افراد با شوق و ذوق پا در این عرصه میگذارند و چون سرمایهای ندارند زود از پا در میآیند و این اصلاً چیزخوشایندی نیست.
علاقه مندی ها (Bookmarks)