هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
همیشـــه نمــی شود زد به بــی خیـــالــی و گفــــت : تنهــــا آمده ام ؛ تنهـــا مـــیروم ... یک وقـــت هــایــی ! شایـــد حتـــی برای ساعتـــی یا دقیــقه ای ؛ کم مــی آوری ... دل وامانـــده ات یــک نفـــر را مـــی خواهــد ! که عاشقانه دوسش داری ... !!!
چه رسم جالبي است، محبتت را ميگذارند پاي احتياجت، صداقتت را ميگذارند پاي سادگيت، سکوتت را ميگذارند پاي نفهميت، نگرانيت را ميگذارند پاي تنهاييت، و وفاداريت را پاي بي کسيت. و آنقدر تکرار ميکنند که خودت باورت ميشود که تنهايي و بيکس و محتاج !!
اکنون که تو رفته ای ، و من دوباره می نویسم. همیشه همین بوده است : نوشته ام که خالی شوم٬ اما پر شده ام ... پر از بغض ... پر از دغدغه ... و تهی بودم٬آنجا که باید اشباع می بودم...و نوشته ام تا تهی تر شوم. اکنون تو رفته ای و من لبریز می شوم... و با لبخندی می گویم باید عادت کرد به جدایی ها!
هر روز بر روی دلــــم می نویسم: ” عاشــــقی تا اطلاع ثانــوی ممنــــــــوع ” به رویـــــای با تـــــو بودن که می رسم دیــــگر بـــــار دلـــــم می لـــــرزد …
- - - به روز رسانی شده - - -
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….
میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه ……
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن … !!!
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)