خـوب ِ مـن !
سیـب را چیــدم تـا ببـینـی
تــو را می خواهـم نـه بـهشـت را ...
خـوب ِ مـن !
سیـب را چیــدم تـا ببـینـی
تــو را می خواهـم نـه بـهشـت را ...
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
الهی
دست هایم را رو به خودت گرفته ام
رو به آسمانت..
برف یا باران !
فرقی نمی کند..
تنـها،
کمی بیشتر،
بر من ببــار ...
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
یادمان باشد ؛ در این گرانی
احساس مان را خرج بی احساسی های کسی نکنیم ...
که سرانجامش ورشکستگیست ... !!
- - - به روز رسانی شده - - -
حســــــرت!
يعني رو به رويــــــــم نشسته اي...
و باز خيســـــي چشمـــانـــم را،
آن دستمال خشک بي احساس پاک کنـــــد
...
حســــــرت!
يعني شانه هايت دوش به دوشـــــــم باشد...
اما نتوانــــم از دلتنگي به آن پناه ببـــــــرم
حســــــرت!
يعني تــــ ــــو...
که در عين بـــــــــودنت
داشتنت را آرزو مي کنــــــــم...
قدیماگنجشک رنگ میکردن جای قناری میفروختن,حالا هوس و رنگ میکنن جای عشق میفروشن..!
خود را در آغوش بگیر و بخواب ... هیچ کس آشفتگیت را شانه نخواهد زد ... این جمع تنهای تنهاست !
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
وقتهایی هست که تلفنم را جواب نمی دهمچون که قبل از برداشتن تلفن باید صدایم را عوض کنم و شادترش کنم ...و من حوصله ی عوض کردصدایم را ندارم...
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
سراب، تنها تشنگان را میدواند
سیراب که باشی حقهاش از جا تکانت نخواهد داد . . .
تو بخــــواه تا به سویتـــ ز هـوا سبکــــ ـتر آیـــم ...
آنقدر خوب نقش بازی کردی
که من فیلمنامه را با زندگی اشتباه گرفتم
و به جای بازی،زندگی کردم
کارگردان،نقش دیوانه را به من داد...
چقدر سخت است لحظه فراموشی....
چرا که درمیابی چشمانی را که به باد خاطرات داده ای پاره ای از وجود تو را با خود برده است....
چیزی شبیه به "معجزه" است ، وقتی هر شب به خیر می گذرد...
بی آنکه کسی به تو بگوید
"شب به خیر"........
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
هیس !!!
ساکت !!!
وجدان ها همه خوابند!!!
آهسته بروید !!!
آهسته بیایید !!!
مبادا بیدار شوند !!!
آدم برفی از خجالت آب شد ... وقتی که دید ... کودکی گرسنه به هویج دماغش زل زده
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)