هرچیزی ممکن است حتی ،غـ یـــ ر ممکن میگوید من ممکن هستم ...کافیست دستی که با مهربانی ازآسمان دراز شده را در دست بگیریم ...[ با عشق ممکن است تمام محال ها ]
گوش كن،
دور ترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است و یكدست و باز.
شمعدانی ها
و صدادارترین شاخه فصل،ماه را می شنوند.
پلكان جلو ساختمان، در فانوس به دست
و در اسراف نسیم،
گوش كن
جاده صدا می زند از دور قدم های ترا.
چشم تو زینت تاریكی نیست.
پلك ها را بتكان، كفش به پا كن
و بیا
و بیا تا جایی، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی كلوخی بنشنید با تو
و مزامیر شب اندام ترا،
مثل یك قطعه آواز به خود جذب كنند.
پارسایی است در آنجا كه ترا خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است كه از حادثه عشق تر است.
من دلم می خواهد خانه ای داشتم پر دوست
کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد
یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه دهد
شرط وارد گشتن شستشوی دل هاست
شرط آن داشتن یك دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می كوبم با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار خانه دوستی ما اینجاست
تا كه سهراب نپرسد دیگر خانه دوست كجاست؟؟
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)