دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: یک داستان که اخرش گریه خواهی کرد ( خواندنش خالی از لطف نیست )

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    computer-software
    نوشته ها
    1,188
    ارسال تشکر
    5,235
    دریافت تشکر: 5,016
    قدرت امتیاز دهی
    219
    Array
    NameEly's: جدید19

    پیش فرض یک داستان که اخرش گریه خواهی کرد ( خواندنش خالی از لطف نیست )

    سر کلاس درس معلم پرسید: بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

    هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

    لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

    دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

    معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم...

    لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنیدو ادامه داد:

    من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم ، با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین ، عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

    من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو به خاطرش از دست بدی ...
    عشق یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری...
    اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم : بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع ، غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش دوستدار تو (ب.ش)

    لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم ...؟
    گمان می کنم جوابم واضح بود...

    معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی...

    لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان...
    لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

    ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان...

    دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد...

    آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

    لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد...

    خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

    خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد
    ارام تر سکوت کن : ... !
    صدای بی تفاوتی هایت ازارم می دهد
    کلاس های برنامه نویسی ( اموزش )
    کلاس های برنامه نویسی سایت ( اطلاعیه )

  2. 15 کاربر از پست مفید NameEly سپاس کرده اند .


  3. #2
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    برق قدرت
    نوشته ها
    623
    ارسال تشکر
    1,532
    دریافت تشکر: 2,189
    قدرت امتیاز دهی
    40
    Array

    پیش فرض پاسخ : یک داستان که اخرش گریه خواهی کرد ( خواندنش خالی از لطف نیست )

    ممنونم زیبا بود
    روزگاریست شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد.
    "دکتر شریعتی"


  4. کاربرانی که از پست مفید e.einitabar سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. *معرفی گوشی خودتون*
    توسط داداشی در انجمن مشاوره خريد گوشي
    پاسخ ها: 44
    آخرين نوشته: 13th January 2013, 11:46 AM
  2. جزوه 100 صفحه ای در مورد تست های غیر مخرب
    توسط M.A.A.H.R در انجمن مهندسي جوش
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: 28th November 2012, 06:52 PM
  3. مقاله: چراحجاب باید داشت ؟
    توسط Admin در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: 9th November 2012, 03:15 PM
  4. آموزشی: آنچه باید در مورد هر یک از سرطان ها بدانید...
    توسط poune در انجمن سرطان شناسی و انكولوژی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: 17th June 2011, 03:51 PM
  5. مقاله: راهنمای خرید لپ تاپ: یک انتخاب بی نظیر
    توسط Bad Sector در انجمن معرفی لپ تاپ
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd February 2011, 05:50 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •