روشهای شستشوی مغزی توسط دولت کمونیست چین
شستشوی مغزی، عبارتی است عام برای اشاره به استفاده از روشهای مختلف بویژه روانشناسانه برای تغییر باورها و افکار. شست و شوی مغزی ممکن است با عبارات دیگری مانند کنترل افکار، کنترل عقاید، مغزشویی و ... نیز شناخته شود[1]. عبارت شستشوی مغزی نخستین بار در سال 1953 از سوی روزنامه نگار آمریکایی ادوارد هانتر به کار رفت. در این سال و در خلال جنگ کره تعداد بیست و یک نفر از نظامیان آمریکایی توسط سربازان چینی به اسارت در آمدند و پس از مدتی حاضر نشدند به آمریکا برگردند و مکتب کمونیسم را پذیرفتند. هانتر معتقد بود چینیها با روشهای مختلف روانشناختی عقاید این افراد را کنترل و دستکاری کرده بودند و داده های جدیدی را جایگزین آن نموده بودند. این بررسی مورد تحقیق علمی و تائید محققین قرار گرفت[2]. میتوان گفت که روح اهریمنی حزب کمونیست چین از طریق شستشوی مغزی توده مردم شکل گرفت و با استفاده از این روش، مردم سرزمین چین را به تسخیر خود درآورد. در دههی1940 همان زمان که آتش جنگ ضد ژاپن نیز شعلهور بود، شیوههای شستشوی مغزی ابتدا بر روی اعضاء کادر مرکزی حزب کمونیست بهکار گرفته شد. البته شستشوی مغزی در تشکیلات حزب کمونیست نامهای دیگری دارد مانند: بازپروری، تحول، تغییر(اجباری) اعتقادات، اصلاحات فکری، یا برنامهریزی دوبارهی ایدئولوژیکی! پس از آنکه حزب قدرت را به چنگ آورد، شیوههای مشابهی برای شستشوی مغزی تودههای مردم و طبقات مختلف جامعه، بهویژه روشنفکران، طرفداران سرمایهداری، و عوامل سرسخت طبقهی متوسط بهکار گرفت. با آغاز هر مرحله از مبارزات جدید، گروههای جدیدی، هدف اصلاحات فکری قرار میگرفتند.
(ضرب و شتم نقاط حساس بدن)
جینگدوآنیانگ، سرپرست انستیتوی تائوی طب بدن و ذهن در فیلادلفیا است. او با تمرینکنندگان فالونگونگ[3] که قربانی عملیات بازپروری دولت چین شدهاند، مصاحبههایی انجام داده است. دکتر یانگ میگوید که روند اساسی برای شستشوی مغزی افرادی که مورد هدف قرار میگیرند بر اساس کنترل اطلاعات و کنترل آزادی است. همچنین سلامتی و زنده ماندن این اشخاص به پذیرش آن اطلاعات وابسته است.
دکتر یانگ در مصاحبهای تشریح کرد: «روند شستشوی مغزی در چین از سه جزء اصلی تشکیل شده است.» اول، کنترل و سیطرهی کامل بر وجود جسمانی، مالی و اجتماعی شخص، و دوم، ارائهی مکرر اطلاعات یا عقایدی که شخص باید بپذیرد تا زنده بماند، و سوم، خشونت یا آزار و شکنجه افرادی که اطلاعات را رد میکنند و نمیپذیرند. وی همچنین ادامه داد که: «درحین از سر گذراندن آزار و شکنجهی جسمانی و ارائهی مکرر برخی اطلاعات، معمولاً غریزهی زنده ماندن و بقا باعث میشود که زندانیان، آن نوع تصورات و اطلاعاتی که توسط شکنجهگران عرضه میشود را قبول کنند.» «گاهی زندانیان شروع میکنند که عمیقاً به آن اطلاعات داده شده باور بیاورند».
سوابق تاریخی شستشوی مغزی توسط حزب کمونیست چین در روزهای گذشته اینگونه بود که تصورات و اطلاعات تزریق شده به قربانیان، مربوط به مارکسیسم-لنینیسم، تفکر مائو زدانگ، و دیگر شعارهای حزب کمونیست بود. اما امروزه، شستشوی مغزی تمرینکنندگان فالونگونگ با این هدف است که قربانی متقاعد شود که عقایدش شیطانی، مضر، و خودخواهانه است.
دکتر سون یانجون، که تا سال 2009 یک استاد روانشناسی در یکی از دانشگاههای پکن بود، میگوید که شیوهها و تجربیات قدیمی حزب دوباره مورد استفاده قرار گرفتهاند و اکنون همان شیوهها با آموختههای حاصل از تجربه و تحقیق تکمیل شدهاند. از سال 1999، امتیازات و مزایای بیشماری به دانشمندان و روانشناسان اجتماعی چین داده شده است تا تحقیق کنند، تجربه کنند و یاد بگیرند که چگونه میشود روند ایجاد تحول و دگرگونی در افراد را مؤثرتر و کارآمدتر کنند.
وارد کردن فشار و سختی برای تسلیم شدن، نه فقط زمانی که تمرینکنندگان در اسارت هستند را شامل میشود، بلکه ترتیبی داده شده است تا این فشار کلاً ازسوی تمام جامعه اعمال شود. به این صورت که حزب کمونیست چین برای ایجاد دشمنی و ترویج نفرت نسبت به تمرینکنندگان فالونگونگ، سیاست "تنبیه برای همه" را در پیش گرفته است. بر اساس این سیاست، اگر کسی فالونگونگ را تمرین کند و از عقایدش دست نکشد، تمام دوستان، خانواده و بستگان او نیز از کارهایشان اخراج خواهند شد و اگر در هر محل کار تجاری یا دولتی، یک تمرینکنندهی فالونگونگ پیدا شود، مدیران و تمام کارکنان آن همگی مورد تنبیه قرار گرفته و از دریافت مزایای شغلی و ارتقاء محروم خواهند شد و از مابقی تبعات آن رنج خواهند برد.
(خوراندن اجباری مخلوطی از آب و نمک به کسانی که دست به اعتصاب غذا می زنند)
دکتر یانگ میگوید: «تشکیلات و سازماندهی که دولت کمونیست چین برای پیشبرد کار شستشوی مغزی تدارک دیده است، سازمان و تشکیلاتی عظیم و کلان است. امروزه، تمرینکنندگان فالونگونگ به این شرط که از عقیدهشان دست بکشند، از خشونت رها میشوند. اما در ادامهی کار، بهعنوان نشانهای برای واقعی بودن و مؤثر بودن این "تحول"، از تمرینکنندگان انتظار میرود که با افراد اجرایی شستشوی مغزی، همدستی و همکاری کنند. در اینجا، اگر بخواهی متحول شوی، آنها از شما بیشتر استفاده میکنند تا دیگران را متحول کنی. آنها در ازای متحول شدن، به شما منافع زیادی را وعده میدهند، مثلاً اینکه میتوانی دوباره شغلت را بهدست بیاوری، خانوادهات را ببینی، و حتی غذایی مناسب بخوری، و از این قبیل چیزها".
در روند پیشبرد شستشوی مغزی برای آن دسته از افرادی که راضی به «تحول» نمیشوند، رفتار بیرحمانهای اتخاذ میشود. اخیراً یکی از وبسایتهای فالوندافا، حقایقی را در ارتباط با چندین مورد مرگ تمرینکنندگان این روش، که بلافاصله پس از ربوده شدن، مورد شستشوی مغزی قرار گرفته بودند، آشکار کرده است. این وقایع شاید نشانهای از این باشد که مجموعه مبارزات جدیدی در حال تشدید کردن فشارها بر تمرینکنندگان فالونگونگ است.
(خانم لی شیو جن به مدت 28 روز از خوابیدن منع شده بود.)
آقای چن، یکی از افرادی که صرفاً به دلیل انجام تمرین فالون گونگ زندانی شده بود، محرومیت اجباری از خواب را از سر گذراند، وی بیشتر اوقات فقط اجازه داشت 2 تا 4 ساعت بخوابد. اگر بهخواب میرفت، نگهبانان زندان او را به باد مشت و لگد میگرفتند. یک بار، بهمدت 15 روز تمام بیدار نگه داشته شد. او در چندین جلسه با باتونهای الکتریکی ولتاژ بالا مورد شوک الکتریکی قرار گرفت. باتونها پوستش را سوزاندند، تمام بدنش دچار تشنج شد و الکتریسیته سیستم عصبیاش را تخریب کرد. آقای چن مورد شوک الکتریکی قرار گرفتن با باتونها را همچون سوختن در آتش یا گاز گرفته شدن توسط مارهای سمی تشبیه کرد. خطرناکترین آزار و شکنجهای که او از سر گذراند، «فشردن تختخواب» نام دارد: مأموران تا جایی به شوک الکتریکی دادن ادامه دادند که صورت آقای چن دیگر قابل تشخیص نبود. سپس رانها و ساق پاهای او را محکم بستند و بازوانش هم از پشت بدنش بسته شد. گردنش را محکم به پاهایش بستند تاجاییکه حس میکرد دارد خفه میشود. سپس با زور به زیر یک تختخواب چوبی هل داده شد. نگهبانان 10نفر از زندانیهای دیگر را بهکار گرفتند و آنها را وادار کردند که روی تختخواب بایستند.
(خانم گائو رونگ رونگ از شدت جراحات وارده توسط باتون های الکتریکی درگذشت.)
آقای چن گفته است که در آن لحظه احساس میکرده استخوانهایش دارند میشکنند. وی بعد از تحمل این آزار و شکنجه، بهمدت دو هفته قادر به راه رفتن نبود. تقریباً همزمان که چن از این شکنجه رنج میکشید، تمرینکنندهی دیگری با نام «لو چانگجون» با همین روش مورد آزار و شکنجه قرار گرفت و فلج شد. چن در گزارش تجربهاش نوشته است: «هرگز نمیتوانم این رنج و جان کندن را فراموش کنم.» « تمام بدنم پر از زخم و جراحت بود، پشتم آسیب دیده بود. مثل یک ماهیِ مرده روی تخت دراز میکشیدم، بیآنکه بتوانم جُم بخورم. تنها چیزی که میشنیدم جیغهای دردناک بقیهی تمرینکنندگان فالونگونگ بود که زیر آزار و شکنجه بودند. اشک از صورتم جاری بود. فکر کردم که حتی جهنم هم نمیتواند از این بدتر باشد...»
آقای چن درنهایت نرم شد و «اظهاریهی تحول» را نوشت، همزمان پلیس از این صحنه فیلمبرداری میکرد، و بعد وادارش کردند که آنرا با صدای بلند بخواند... چن در مصاحبهی جدیدش اظهار داشت: «تا به امروز همچنان از اینکه آن کار را انجام دادم(نوشتن اظهاریه تحول) تاسف می خورم.» « من فقط میخواستم آن بخش کوچک در قلبم که مال خودم هست را نگه دارم، آن من هستم: من اینطور فکر میکنم... میخواستم آنرا همچون سرزمینی پاک در قلبم نگه دارم، اما آنها بهخاطر اینکه پاداش و مزایا دریافت کنند، دست به هر شیوهای میزنند تا آن سرزمین پاک کوچک را از قلب تو بگیرند. آنچه که آنها «بازپروری» مینامند این است، چیزی که ما آن را شستشوی مغزی مینامیم.»
این آزار و شکنجه تا امروز مدت 11 سال است که ادامه دارد...
منبع: روزنامه اپک تایمز http://www.theepochtimes.com
علاقه مندی ها (Bookmarks)