دیگر زمان ، زمانه ی مجنون نیستفرهاددر بیستون مراد نمی جویدزیرا بر آستانه ی خسروبی تیشه ای به دست ، کنون سرسپرده است.در تلخی تداوم و تکرار لحظه هاآن شور عشق-عشق به شیرین رااز یاد برده است.تنهاست گردباد بیابان-تنهاستو آهوان دشتپاکان تشنگان محبت-چه سالهاستدیگر سراغ مجنون رااز باد و از درخت نمی گیرند.در عصر ما-عصر تضاد ، عصر شگفتی-لیلی-دلاله ی محبت مجنون است !!ای دست من به تیشه توسل جوتا داستان کهنه ی فرهاد رااز خاطرات خفته برانگیزی .ای اشتیاق مرگدر من طلوع کن.من اختتام قصه ی مجنون رااعلام می کنم.حمید مصدق
علاقه مندی ها (Bookmarks)