پرواز کرد عمر و از او آشیانه ماند
مشت پُری ز نعمت هستی نشانه ماند
از سوز و ساز دل اثری آشکار نیست
جز دود آه ما که به دیوار خانه ماند
عمری فسانه ها دل ما در فسون گرفت
افسانه جو به خواب شد و زو فسانه ماند
از دام و دانه بیم امیدی نصیب بود
بیم و امید طی شد و زو دام و دانه ماند
گر شعر سوزناک سرایم عجب مدار
شمع نشاط مرد و از او این زبانه ماند
در ملک عشق لایق تاج نوازش است
این سر که جاودانه بر آن آستانه ماند
دانی که چیست شرح سفرنامه های عمر
این با کرانه طی شد و آن با کرانه ماند
آنرا که عشق پیشه بود عمر باقی است
رفتیم و مُهر هستی مابر زمانه ماند
چون عشق جاودانه بماند مرا چه غم
گر این تن «رشید» دمی ماند یا نماند
علاقه مندی ها (Bookmarks)