یا علی، ثَلاثٌ لاتُطیقُها هذِهِ الاُمَّةِ: اَلْمُواساتُ لِلاَْخِ فى مالِهِ; وَ اِنْصافُ النّاسِ مِنْ نَفْسِه; وَ ذِكْرُ اللّه عَلى كُلّ حالِهِ، وَ لَیْسَ هُوَ: «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُللّهِ وَ لا اِله اِلاّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَر» ولكن اذا وَرَدَ عَلى ما یَحْرُمُ عَلَیْهِ خافَ اللّه - عَزَّ وَ جَلَّ - عِنْدَهُ وَ تَرْكِه.

اى على، سه كار است كه این امت طاقت آن را ندارند (و از همه كس ساخته نیست): مواسات با برادران دینى در مال; حق مردم را از خویشتن دادن، و یاد خدا در هر حال، ولى یاد خدا (تنها) «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر» نیست، بلكه یاد خدا آن است هنگامى كه انسان در برابر حرامى قرار مى گیرد از خدا بترسد و آن را ترك گوید.
این از احادیث معروفى است كه بسیار پر محتواست. طبق این حدیث حضرت(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: سه چیز است كه امت طاقت آن را ندارند، به عبارت دیگر، كار مشكلى است و از همه كس ساخته نیست:


1 - «المواسات للاخ، ...»: انسان در مورد دیگران مواسات داشته باشد; یعنى، ممكن است انفاق، صدقه و قرض بدهند، اما مواسات داشتن یعنى این كه شخص اموالش را با دیگران تقسیم كند، كار بسیار مشكلى است حداقل مى توانیم از این جمله این مقدار را استفاده كنیم كه گاهى گوشه اى از اموال و خوراك و لباس را به كسى مى بخشیم; یعنى، انفاق فى سبیل الله مى كنیم، نباید مغرور شویم كه مثلا گام مهمى برداشته ام، بلكه باز باید خودمان را مقصر بدانیم چون به مواسات و از آن بالاتر به مقام ایثار نرسیده ایم، واگر اهل مواسات هم نباشید لااقل این اثر را مى تواند در ما بگذارد كه هر چه هم كمك مى كنیم باز خودمان را مقصر بدانیم نه طلبكار. چون این كوچكترین كارى است كه یك مسلمان مى تواند انجام دهد.

مواسات در روایات اسلامى:
1ـ از ابوذر نقل شده كه مى گوید از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیدم كه مى فرمود: «اِنَّما هُمْ اَخَوانُكُمْ فَاكْسُوهُمْ مِمّا نَكِسُون، وَ أَطْعِمُوهُم مِمّا تُطْعِمُونَ، فَما رَوى عَبْدَهُ بَعْدَ ذلِكَ اِلاّ وَرِدائُهُ رِدائَه، وَاِزارُه اِزارَه، مِنْ غَیْرِ تَفاوُت; زیر دستان شما برادران شما هستند از آنچه مى پوشید به آنان بپوشانید، و از آنچه مى خورید به آنها اطعام كنید».

2ـ در تفسیر على بن ابراهیم در ذیل آیات 70 ـ 72 سوره نحل مى خوانیم: «لا یَجُوزُ لِلرَّجُلِ اَنْ یَخُصَّ نَفْسَهُ بِشَىء مِن الْمَأْكُولِ دُونَ عَیالِه; براى انسان سزاوار نیست كه در خانه غذاى اختصاصى داشته باشد و از چیزى بخورد كه خانواده او نمى خورند»1

2ـ «انصاف الناس من نفسه» قبلا اشاره كردیم جامعه اسلامى، جامعه اى است كه حق در آن دادنى است نه گرفتنى; یعنى، بدهكار دنبال طلبكار مى گردد. هر وقت هم صاحب حق را پیدا كرد و حقش را ادا كرد، خدا را شكر مى كند كه از زیر بار سنگین حق الناس راحت شد.
خدا (تنها) «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر» نیست، بلكه یاد خدا آن است هنگامى كه انسان در برابر حرامى قرار مى گیرد از خدا بترسد و آن را ترك گوید.3 - «وذكر الله على كل حال...» از جمه چیزهایى كه از عهده همه كس بر نمى آید به یاد خدا بودن در همه احوال است. البته یادى كه براى انسان انگیزه باشد نه چیز دیگر.

ذكر خدا چیست و چگونه است؟
ذكر همان گونه كه راغب در «مفردات» گفته است، گاهى به معنى حفظ مطالب و معارف آمده است با این تفاوت كه كلمه «حفظ» به آغاز آن گفته مى شود و كلمه «ذكر» به ادامه آن، و گاهى به معنى یاد آورى چیزى به زبان یا به قلب است، در حدیثى3 مى خوانیم كه على(علیه السلام) فرمود: «اَلذِّكْرُ ذِكْرانِ: ذِكْرُ اللّهِ عَز و جَلّ عِنْدَ الْمُصیبَةِ وَ اَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ ذِكْرُ اللّهِ عِنْدَ ما حَرَمَ اللّه عَلَیْكَ فَیَكُونَ حاجِزاً; ذكر بر دو گونه است: یاد خدا كردن به هنگام مصیبت (و شكیبایى و استقامت ورزیدن) و از آن برتر است كه خدا را در برابر محرمات یاد كند و میان او و حرام سدى ایجاد نماید»4 و به همین دلیل است كه در بعضى از روایات ذكر خداوند سپر و وسیله دفاعى شمرده است، در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم كه روزى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به یارانش رو كرد و فرمود: «اتَّخَذُوا جِئْنا فَقالُوا: یا رَسُولَ الله، أَمْنَ عدو قَد اَظَلَّنا؟ قالَ لا، وَلكِنَّ مِنَ النّارِ قُولُوا سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا اله الا الله و الله اكبر; سپرهایى براى خود فراهم كنید عرض كردند: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)آیا در برابر دشمنان كه اطراف ما را احاطه كرده و بر ما سایه افكنده اند؟ فرمود: نه از آتش (دوزخ) بگویید: سبحان الله والحمدلله..، خدا را به پاكى بستایید و بر نعمتهایش شكر گویید و غیر از او معبودى انتخاب نكنید و او را از همه چیز برتر بدانید)5

ذكر سه معنا دارد: الف) لفظى، ب) قلبى، ج) عملى.
ذكر لفظى آسان است و ذكر قلبى مشكل و ذكر عملى از همه مشكلتر; یعنى، این كه خداوند را در زندگى عملى حاضر و ناظر دانستن، اعمالت نشان بدهد كه خدا در او حضور دارد.
فرمود: «ولیس هو...» با این كه این اذكار از مهمترین ذكرهایى است كه در روایات بر آنها تأكید فراوان شده است، فرمود: ذكر منحصر به اینها نیست بلكه حقیقت ذكر این است وقتى وارد بر عمل حرامى شود همان قدر از خدا بترسد و گناه را ترك كند، بنابراین ذكر الله چه گوهر گرانبها كه هر چه درباره آن گفته شود كم است: اصلا روح نماز و عبادات همه ذكر الله هستند; یعنى، به همان مقدار از نماز كه حواسمان هست و در آن حضور قلب داریم، نماز است و بقیّه اش پوست بدون مغز. هدف اصلى عبادات ذكر خداست كه مهمترین عامل حفاظتى انسان در مقابل گناهان است، كسانى كه آلوده به جنایات و خطاهاى بزرگ مى شوند و رسوایى هاى بزرگ به بار مى آورند، قطعاً اهل ذكر الله نیستند، چون اگر اینها اهل ذكر باشند، در هنگام گناه وقتى كه به یاد خدا بیفتند این گونه نمى شدند و این بدبختى ها و رسوایى ها كه درس عبرت است به بار نمى آوردند بنابراین، اگر خواستیم خودمان را در مقابل همه چیز بیمه كنیم باید در همه حال به یاد خدا باشیم; یعنى، انسان باید عادت كند كه خدا را فراموش نكند; مثلا، وارد مجلسى مى شود ذكر خدا را داشته باشد. و این ذكر خدا مایه آرامش انسان در این دنیا هم هست: «اَلاّ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنَّ الْقُلُوب»2
ذكر لفظى آسان است و ذكر قلبى مشكل و ذكر عملى از همه مشكلتر; یعنى، این كه خداوند را در زندگى عملى حاضر و ناظر دانستن، اعمالت نشان بدهد كه خدا در او حضور دارد.
ذكر در كلام امام صادق (علیه السلام)
قالَ الصّادِقُ(علیه السلام): «مَن كانَ ذاكِراً لِلّهِ تَعالى عَلَى الْحَقیقَةِ فَهُوَ مُطیعٌ وَ مَنْ كانَ غافِلا عَنْهُ فَهُوَ عاص، وَ الطّاعَةُ عَلامَةُ الْهدایَةِ، وَ الْمَعْصِیَةِ عَلامَةُ الضَّلالَةِ، وَ أَصْلَهُما مِنَ الذِّكْرَ وَ الْغَفْلَةِ. فَاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبْلَةٌ لِسانِكَ لا تَحْرُكْهُ اِلاّ بِاِشارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوافَقَةِ الْعَقْل وَ رَضِىَ الایمانَ، فَاِنَّ اللّهَ عالِمُ بِسِرِّكَ وَ جَهْرِكَ. وَلكِنَّ كَالنّازِعَ رُوحُه أَوْ كَالْواقِفِ فِى الْعَرْضِ الاَْكْبَر...;
حضرت امام صادق(علیه السلام)فرمود: كسى كه حقیقة و از صمیم قلب در یاد خدا باشد; او بنده مطیع خداست. و هر كه در جریان امور و حالات خود از خدا غافل باشد; او بنده عاصى است و اطاعت خدا علامت هدایت پیدا كردن و معصیت علامت ضلالت و گمراهى است، و اصل و ریشه اطاعت و معصیت ذكر پروردگار متعال و غفلت او است.
پس قلب خود را مرجع و قبله زبان قرار بده، وبى اشارت قلب زبان خود را حركت مده، و در سخن گفتن موافقت عقل و جهات ایمانى را لازم بشمار، و متوجه باش كه خداوند به ظاهر و باطن تو مطلع است و مانند كسى باش كه حالت نزع روح و احتضار است. و یا كسى كه در عرصه محشر براى عرض أعمال حاضر شده است، و از آنچه خداوند متعال تو را تكلیف فرموده است از اوامر و نواهى و وعده و وعید، اعراض مكن، و به غیر تكالیف خود مشغول مباش و قلب خود را به آب خوف و حزن غسل بده.
و قرار بده ذكر خداوند متعال را به خاطر این كه او تو را یاد مى كند، زیرا او تو را یاد كرده و میكند در حالى كه از تو بى نیاز است، پس ذكر كردن او تو را مهمتر و بالاتر و تمامتر و روشن تر و هم سابقتر است از ذكر تو او راه و معرفت پیدا كردن تو به اینكه او تو را ذكر كرده است، موجب خضوع و حیاء و تواضع و انكسار تو است، واز این معرفت دیدن فضل و كرم سابق او حاصل مى شود و هم عبادتهاى تو در این هنگام كوچك و كم مى شود در مقابل احسان و كرم او، اگر چه طاعت تو بیشتر باشد، و باز اعمال تو براى او خالص مى شود.
و اما رؤیت و توجه تو به ذكر پروردگار متعال، موجب خودبینى و خودنمایى و سفاهت و درشتخویى با مردم و زیاد شمردن عبادت خود و فراموش كردن فضل و احسان او است، و این معنى زیاد نكرده و نتیجه نمى دهد مگر دورى از حق را، و تحصیل نكرده و بدست نمى آورى به مرور أیام مگر وحشت و اضطراب خاطر را.
و ذكر بر دو قسم است: ذكر خالص پروردگار متعال كه به موافقت قلب صورت مى گیرد، و ذكرى كه اشعار داشته باشد به نفى ذكرى كه از غیر خدا واقع مى شود، چنانكه رسول اكرم فرمود: من نمى توانم تو را ثنا گویم به آن طورى كه تو خودت را ثنا گفته اى.
پس پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله) براى ذكر خالص خود ارزش و قیمتى قائل نشد، و در مقابل ذكرى كه از جانب خود خدا در سابق صورت گرفته است، و البته رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) به حقیقت آن ذكر پیش از اینكه خودش ذكر خدا گوید مطلع و عالم بوده است.
پس در جایى كه پیغمبر خدا ذكر خود را نفى كرده، و ذكرى را كه از جانب خدا بوده است اثبات مى كند، دیگران به این معنى اولویت دارند و باید شخص ذاكر به این نكته هم متوجه باشد كه تا پروردگار متعال بنده خود را متذكر نشده است به وسیله توفیق دادن او، هرگز بنده اى نخواهد توانست مشغول ذكر خدا گشته و او را ذكر گوید.

برگرفته از درس اخلاق حضرت آیت الله مکارم شیرازی
تبیان