روحشون شادحمیراجانتقدیم به همبازی دوران کودکی ام...
ممنون از همه ...
سلام...
نمیدونم از کجا شروع کنم؟ازکجا بنویسم؟و حتی چجور بنویسم؟
خب البته باید بهم حق بدی چون وقتی نمیدونم چجور "تموم" شد،خب چطور باید بدونم که چگونه و با چه قواعدی "شروع" کنم؟
اما دلمو میزنم به دریا و از تو مینویسم...و این تنها کاریه که من میتونم برای تو...برای هم بازی کودکی ام انجام بدم...
روزهای کودکی،برای من چیزی جز تصویری مبهم نیست...بازی هاش...خاطراتش و آدم هاش...
اما همیشه کودکی به یادماندنی ترین دوران زندگی آدم هاست...هم به خاطر بیخیالیش و هم به خاطر دوستان بی شیله پیله اش...
چندوقت پیش سراغ آلبوم عکسای کودکیم رفتم...بااینکه خیلی خیلی سرم شلوغ بود،گفتم بذار برم یه نگاه به عکسا بندازم...
کار داشتم و عجله...با خودم گفتم عجب کاری کردم که توی این هیر و ویری یاد بچگیا کردم...کاشکی عکسارو جمع کنم و برم پی کارای خودم...! اما...به یه عکس که رسیدم مکث کردم...تو هم توش بودی...به من نگاه میکردی و جفتمون داشتیم میخندیدیم...آخی...خیلی کوچولو...ولی شنیدم الان خیلی خیلی قدکشیدی...
من چیز زیادی از تو نمیدونم...از اون دوران بیشتر از پونزده،شونزده سال میگذره...و من از تو دوست قدیمی چندان خبری نداشتم و فقط دورا دور یه خبرهایی میشنیدم...
نمیدونستم که درس خوندی یا نه؟اگه آره چه رشته ای؟اصلا چند سالته؟
آدما بزرگ میشن وپرمشغله...
اتفاقا چند روز بعد، از تو خبری شنیدم....
دلم میخواست حالا که بااین عکس یاد تو افتادم بهترین خبرهارو ازت بشنوم...اینکه موفقی...شادی...
اما نه اینکه خبر رفتنت رو بشنوم...
اینکه تو رفتی با هزار آرزو ....
اینکه چقدآروم توی خواب ،سکته کردی و برای همیشه با هزار آرزو رفتی...
اینکه میگم هزار آرزو چون تو فقط بیست و چند سالت بود.....خیلی خیلی کم سن...
نتونستم مراسم ختمت رو بیام...آخه من الان باید میومدم مراسم ازدواج تو نه.............
کاشکی من به جای تو رفته بودم... اینکه من و تو یه کودکی داشتیم،اما تو رفتی و من هنوزهستم.....نمیدونم ولی خبر رفتنت من رو خیلی خیلی داغون کرد... اینکه یک جوون بیست و خورده ای ساله،باید سکته کنه...واقعا ناراحت کننده اس
اما خیلی خوب میدونم که گریه و ناراحتی برای تو به هیچ وجه کارساز نیست....پس من هم به هیچ وجه گریه نمیکنم...مثل همیشه...چون متاسفانه یا خوشبختانه به گریه کردن اعتقادی ندارم ....
اما خواستم برای تو کاری کرده باشم تا روحت شاد بشه...و از دوستی با من خوشحال بشی...
بخاطر همین، اینجا (والبته قبل از اون توی ذهن و قلبم) از تو مینویسم و با خودم عهد میکنم که همیشه به یادت باشم...
و از کسی که این متن رو میخونه خواهش کنم که قبل از اینکه این صفحه رو ببنده، یک صلوات،تنها یک صلوات برای شادی روح دوست قدیمی من بفرسته...
اینطوری میتونم مطمئن شم باز داری مثل اون عکس به من نگاه میکنی و میخندی....
دوست خوب و همبازی دوران خوش کودکی من روحت شاد...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم....
روحت شاد...
ولی کاش این خاطره رو نمینوشتی یاد یه دوست دوران کودکیم افتادم که نباید یادش می افتادم
بغض الان توگلومه وچشام پرازاشک
دوست من نمرده ولی
.
.
.
همه چیزخیلی بدتموم شد
زندگی بهتر ازاین نمیشه
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
قبل از هر گونه فعالیت در سایت به قوانین توجه نمایید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)