قرن چهارم:
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب/ با صد هزار زینت و آرایش عجیب
شاید که مرد پیر بدین گه جوان شود / گیتی بدیل یافت شباب از پی شبیب
چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد / لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب
نفاط، برق روشن و تندرش طبل زن / دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب
خورشید زابر تیره دهد روی گاه گاه / چونان حصاری که گذر دارد از رقیب
یک چند روزگار جهان دردمند بود / به شد که یافت بوی سمن را دوای طیب
باران مشکبوی ببارد نو به نو / و ز برف برکشید یکی حله قصیب
گنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت / هر جو یکی که خشک همی بود شد رطیب
لاله میان کشت درخشد همی ز دور / چون پنجه عروس به حنا شد خضیب
بلبل همی بخواند بر شاخسار بید / سار از درخت سرو مر او را شده مجیب
( رودکی )
بر افکند ای صنم ابر بهشتی / زمین را خلعت اردیبهشتی
بهشت عدن را گلزار ماند / درخت آراسته حور بهشتی
زمین بر سان خون آلوده دیبا / هوا بر سان نیل اندوده وشتی
به طعم نوش گشته چشمه آب / به رنگ دیده آهوی دشتی
جهان طاوس گونه شد به دیدار / به جایی نرمی و جایی درشتی
ز گل بوی گلاب آید بدان سان / که پنداری گل اندر گل سرشتی
( دقیقی طوسی )
باد صبا در آمد، فردوس گشت صحرا / و آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
آمد نسیم سنبل با مشک و با قرنفل / و آورد نامه گل باد صبا به صهبا
نارو به نارون بر، سارو به نسترن بر / قمری به یاسمن بر، برداشتند آوا
کهسار چون زمرد نقطه زده ز بسد / در نعت او مشعبد حیران شده است و شیدا
ابر آمد از بیابان چون طیلسان رهبان / برق از میانش تابان چون بسدین چلیپا
آهو همی گرازد همی فرازد / گه سوی کوه تازد گه سوی باغ و صحرا
گل باز کرده دیده، باران بر آن چکیده / چون خوی فرو دویده بر عارض چو دیبا
سوسن لطیف و مشکین چون خوشه های پروین / شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا
وآن ارغوان به کشی با صد هزار خوشی / بیجاده بدخشی بر ساخته مینا
یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله / کرده بدو حواله غواص در دریا
( کسایی مروزی )
قرن پنجم:
باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود / تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبه بزاز پر دیبا شود / باد همچون طبله عطار پر عنبر شود
سوسنش سیم سپید از باغ بردارد همی / باز همچون عارض خوبان زمین اخضر شود
روی بند هر زمینی حله چینی شود / گوشواره هر درختی رسته گوهر شود
چون حجابی لعبتان خورشید را بینی ز ناز / گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود
افسر سیمین فرو گیرد ز سر کوه بلند / باز مینا چشم و دیبا روی و مشکین پر شود
روز هر روزی بیفزاید چو قدر شهریار / بوستان چون بخت او هر روز برناتر شود
( عنصری )
یاقوت سرخ گشت زمین ز ابر قطره بار / شاخ درخت دارد یاقوت تازه بار
چون بربط نواخته و چنگ ساخته / قمری و فاخته بخروشد بر چنار
گل بر زمین بخندد مانند روی دوست / ابر از هوا بگرید چون چشم من به زار
چون ابر جای جای بمانده بر آسمان / برف است جای جای بمانده به کوهسار
لاله شکفته سرخ و سیاهیش در میان / نرگس شکفته زرد و سپیدش بر کنار
سیمین شد از شکوفه همه باغ و بوستان / مشکین شد از بنفشه همه جوی و جویبار
آن صد هزار لاله شکفته میان کشت گویی میان دریا شمع است صد هزار
بر برگ لاله قطره باران نگاه کن / چون بر عقیق ریخته لولوی شاهوار
(قطران )
آن قطره باران به ارغوان بر / چون خوی به بنا گوش نیکوان بر
و آن فاخته بر شاخ نشسته / عاشق شده بر وصف این و آن بر
و آن نرگس بین چشم باز کرده / نازان به همه باغ و بوستان بر
عطار مگر وصل کرده عمدا / کافور ریاحین به زعفران بر
بر خوید چکیده سرشک باران / مانند ستاره بر آسمان بر
( زینبی )
آمد نوروز هم از بامداد / آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد / مرد زمستان و بهاران بزاد
ز ابر سیه روی سمن بوی داد / گیتی گردید چو دار القرار
روی گل سرخ بیاراستند / زلفک شمشاد بپیراستند
کبکان بر کوه به تک خاستند / بلبکان زیر و ستا خواستند
فاختگان همبر میناستند / نای زنان بر سر شاخ چنار
باز جهان خرم و خوش یافتیم / زی سمن و سوسن بشتافتیم
زلف پر یرو یان بر تافتیم / دل ز غم هجران بشکافتیم
خوبتر از بوقلمون یافتیم / بوقلمونیها در نوبهار
( منوچهری )
علاقه مندی ها (Bookmarks)