دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: خاطرات خنده دار

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر جدید
    نوشته ها
    33
    ارسال تشکر
    13
    دریافت تشکر: 90
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    sina-tondar's: جدید118

    Post خاطرات خنده دار

    یه بار ورداشتم یه آهنگ گوگولی شیش هشت از ساسی مانکن دانلود کردم جو گیر بودم ۱۰-۲۰ باری گوش کردم . ورد زبونم شد. صبش رفتم مدرسه زنگ اول به خیر خوشی تموم شد زنگ تفریح خورد دویدم تو حیاط با جفت چشام دیدم معلم رفت دفتر بعد ۵ دیقه بعد هوس کردم برم تو کلاس بلند بلند میخوندم میقریدم رفتم دیدم ۲ تا از بچه ها دم کلاسن آقا من داشتم میخوندم بلند فا اون دختله که خلی نایسه
    یه لگد بد خوابوندم تو در رفتم تو دیدم معلم فکش افتاده پایین به من زل زده سریع در بستم اون دوتا که دم کلاس بودن داشتن موزاییکا کف سالنو میجویدن . من سریع در کلاسو وا کردم معلم گفت محمد از تو انتظار ندارم. خداییش دمش گرم خیلی مرد بود هر معلم دیگه ای بود یه کای به سرم میورد . فقط یه تذکر دادو رفت ولی اون رو اصن روم نشد تو چشاش نیگاه کنم دو سه بار که اتفاقی بش نیگاه کردم یه لبخند معنا داری زد ذوب شدم . ولی دمش گرم خیلی مرد بود
    به افتخار همه معلما باحال که مث بعضیا با آدم دعوا ندارن بکوب لایکو



    اقا یه چیزی که همیشه خدا فکر منو مشغول می کنه اینه که چرا وقتی سوار اتوبوس یا مترو می شم همه اونایی که رو صندلی نشستن یا تو همون ایستگاهی که من قراره پیاده شم پیاده میشن یا ایستگاهای بعدترش…
    امکان نداره محض رضای خدا یکیشون زودتر بلند شه بره یه ذره هم من بشینم…
    شمام همین حسو دارین ایا؟



    من کلاسای تیزهوشان میرم (فهمیدید من تیزهوشم!!؟؟) اسم رفیقم کیامهر بعد رفت پای تخته تا مسله حل کنه بعد معلمه با اسم کوچیک صدا میزنه بچه هارو بهش گفت کیمیا!
    آقا خودش داشت زمین گاز میزد



    یه روز تو بی کلک بودم داشتم جک میخوندم و همین جور میخندیدم مامانم اومده میگه نخند دیوونه میشی اقتصاد دنیا خرابه نکن
    من)))))))))
    اقتصاد دنیاo-O
    مامانم((((((((((



    بمیگم همه ی مامانا اینجورین یا فقط مامان من.
    میگه برو از اونجا اونو برام بیار منم اینجوری نگاش میکنمo_O میگه عقل که نداری زیر همون چیز گذاشتم تازه اونم بادعوا اخرش خودش میره میاره کلی هم به من فحش میده.
    من((((
    داداشم)))))
    مامانم(((((
    اخرشم میگه عقل نداری دیگه همین



    آقا تورو خدااااااا رسیدگی کنین!!!برنامه ی همه ی شبکه ها غیر شبکه۴ ۱نیمچه جذابیتی دارن…هیچی دیگه نشسته بودم پای بی کلک حواسم ب گوشیم نبو ک مخاطب خاص منو ترور اس ام اس کرده!یهووو ک متوجه شدم بنده خدا۱۰۰تا اس داده و ۱۰۰۰تامیس کال انداخته دیدم یهووو اس داد نوشت:وقتی اینجوری بم توجه نمیکنیااااااااا حسه شبکه۴ بودن بم دس میده!!!
    خو من چی بگم ب این اخههههههههههههه؟!!!
    اون((((((((
    من؟؟
    مدیرشبکه %%
    صداوسیما _________نگم بهتره!



    استاد روانشناسیمون بهمون گفته هر وخت اعصاب مصاب نداشتین برین توالت رو بشورین اینجوری هم انرژی منفی تون تخلیه میشه هم سرویس بهداشتیتون تمیز میشه
    خلاصه به لطف مخاصب بیخاصیتمون توالت خونمون همیشه برق میزنه (شومام امتحان کنین)



    سر کلاس بودیم یه معلم جدیم سرمون بود وسط درس اومد جوک گفت
    حالا جوک گوش کنید
    یه روز از یه نفر می پرسن جنگلو دیدی میگه نه هر چی نگا کردم درخت بود جنگلو ندیدم
    بعد ما موندیم چیکار کنیم از بیمزگی بخندیم خودمونو قلقلک بدیم نخندیم که یدفه یکی از بچه ها بلند زد زیر خنده
    قیافه ما:)
    قیافه معلم



    دیروز رفتم خونه عمو اینا.. پسر عموم تو سالن خوابیده بود
    عاغا گوشیشو ورداشتمو رفتم توآشپزخونه یواشکی توشو بگردم
    یهو بیدار شد رنگم پرید گوشیو انداختم بالای یخچال..
    رفت تالار اندیشه(wc)..منم اومدم گوشیو وردارم بذارم سر جاش
    یهو یه سکته ناقص زدم آخه کی عسل میذاره بالای یخچال
    هیچی دیگه با سرعت نور شستمش خشکش کردم گذاشتم سرجاش بعدم زدم بیرون
    هرلحظه منتظرم یکی بیاد تو خونه خفتم کنه خعلی استرس دارم



    مهمون داشتیم این مهمونامون یه گودزیلا از این دهه هشتادیا داشت از اون لحظه که اومده بودن این گودزیلا یه سر رو مخم راه میرفت ومیگفت من مداد رنگی میخوام اون لحظه تنها کاری که به ذهنم رسید این بود بهش گفتم بیا تو اتاق تا بهت بدم منم گردنشو گرفتو با کله کردمش تو سطل اشغاله اتاق از اوون روز به بعد هر سری که میان از کناره مامانش تکون نمی خوره!!!یه همچین ادمی هستماااااا!!!



    عاقا یه پسره هی ازجلوی کلاسمون رد میشد بعد به دخطره که جلوی کلاس بود تیکه مینداخت استاد بهش گفت مشکل داری هی رد میشی پسره گفت نه دفترمون جا مونده من گفتم دفترت چند برگه اقا پسر استاد رفت رو هوا بچه ها که هیچ فکر کنم پسره رفت ترک تحصیل کنه



    دستبرد مدرسه
    عاقا کمد جوایز دوران مدرسه رو یادتونه منو دوستم بهش دستبرد زدیم الان میگم چه جوری تو این کمد جوایز یه توپ چهل تیکه بایه سری مدادو دفتربود منو دوستم نقشه کشیدیم توپو سرقت کنیم اول یکی از کلاسهای طبقه اول رو توری هاشو تو چند روز پاره کردیم بعدش شیفت ظهر که تموم شد ازدیوار مدرسه بالا رفتیم از لوله گاز رفتیم پایین بعد ازاون پنجره ایی که توری هاشو کنده بودیم رفتیم تو پنجره رو ازقبل یه مقدار باز گذاشته بودیم من با خودم یه سنگ برداشته بودم رفتیم تو مدرسه تعطیل شده بود رسیدیم به کمد جوایز من باسنگ زدم شیشه کمدو شکوندم داشتم سکته میکردم صداش پیچیده بود داخل سالون نمیدونستیم کدوم وری فرار کنیم بعد که ترسمون ریخت رفتیم سراغ کمد توپ رو با مداد پازل خلاصه هرچی بود خالی کردیم ولی با کمد جوایز شیفت صبح کاری نداشتیم بعد رفتیم بیرون خیلی خوشحال بودیم فرداش تو مدرسه همه میگفتن دزد اومده مدرسه کمد جوایزو خالی کرده ماکه خر کیف شده بودیم هیچکس تا الان نفهمیده کار ما دوتا بوده حالا برسیم به توپ بادش کردیم بعد از چند ساعت بادش خالی میشد درش ادامس سنگ چسب زخم هرچی گذاشتیم درست نشد تازه چند بارهم توپ رو مدرسه بردیم البته با اسپری رنگ کرده بودیم هیچکی نفهمید. همچین سارقایی بودیما



    نمیدونم بشر میخاد به کجا برسه؟
    اولین موبایلا اندازه کفش بودن بعد با پیشرفت علم هی کوچیک و کوچیکو کوچیکتر شدن اندازه قوطی کبریت حالا باز دارن بزرگو بزرگ میشن دو روز دیگه ملت تلویزیون میچسبونن به گوششون والللا!



    خواهرزاده ۲ساله ام برگشته بهم میگه:
    kiss me???
    یعنی رسما فکم افتاد زمین.یادمه تازه اول راهنمایی a.b.c یاد گرفتم!



    خسته و کوفته برگشتم خونه دریخچال “پر از خالی” خونمونو باز کردم در کمال تعجب یه پاکت آب پرتقال دیدم اولش شک کردم به موجودیتش تکونش دادم دیدم نه مثکه پره!!شگفت زده از این معجزه چپو راستو نگاه کردم کسی نباشه همونجوری با چشم بسته ریختم تو حلقم تا ته معدم سوخت آخه مادر من قوطی آب پرتقال جای عرق نعناس؟؟؟
    یعنی زمینو زمان عاششششق منن.



    حالم خیلی بده ینی از شکست عشقی هم بدتر.
    عاقا امروز یکی از بچه ها بی کلک رو دیدم فک کردم الان از خوشحالی تو پوستش جا نمیشه ولی اصلا تحویلمم نگرفت خو اخه نمیگی من سکته کنم از این همه توجه .البته میدونم شما اینجوری نیستید ولی واسه اطمینان لایکو بزنین من از این ناراحتی درام.



    عاقا یادمه اون زمان که مدرسه میرفتم گفتن واسه کتاب باس ۳هزار تومن بدین منم به بابا گفتم اونم چک داد برداشتم بردم تو دفتر به اون شلوغی و دادمش به ناظم…
    گفت: اخه واسه ۳ تومن چک اوردی؟؟؟!!!؟؟؟
    منم هول کردم گفتم: “اخه کسی خونه نبود”
    ناظم:
    من:
    حضار در دفتر:
    وزارت خونه:
    بانک: OoOoOoO
    بابام::دیییییی



    امروز جمعه .. ما رفتیم نماز جمعه (به همراه خانواده ) .. پدرم سرش درد میکرد نیومد ..آقا نماز تموم شد و ما اومدیم خونه… دیدم تو خونه صدا الله اکبر و مرگ بر شاه میآد .. من زودتر از بقیه اومدم تو خونه .. دیدم پدرم نشسته پای تلویزیون و صداشم تا ته زیاد کرده… اصن نفهمید من اومد تو خونه … بعد یهو با یه حرکته نینجایی پریدم پیشش و گفتم دستا بالا…بی حرکت .. من یه ساواکی أم …
    آقا بابایه مارو میگی .. جو گیر شد بدجور … با فریاد مرگ بر شاه با یه گوشت کوبی تو دستش دنبال من گذاشت .. تو یه جای خونه خفتم کرد .. گفت اگه مردی بیا جلو تا با همین گوشت کوبی بفرستمت تو افق…
    یهو مامانم اومد تو حال .. فکر کرد بابام میخواد منو واقعا بزنه ..
    مث این فیلم هندیا خودشو پرت کرد جلوم .. و با فریاد گفت .. ( نه ه ه ه – نمیذارم بکشیش.. آآآآ ).. بعد که فهمید ماجرا چیه ..سه تایی کلی خندیدیما ..


  2. 2 کاربر از پست مفید sina-tondar سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •