شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) -
آنچه در پی می آید بخش نخست کتاب "ناگفته های درمانی سفر حضرت آیت الله سیستانی و بحران نجف " نوشته حاج حامد الخفاف/ ترجمه محمد رضا مروارید است که سال گذشته از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شد. "امید است که اين يادداشتها برای روشن کردن زوايای دورانی آکنده از رمز و راز سودمند افتد و گوشههايی از ظلمی را که به مرجعيت اعلای دينی رفته است، برطرف سازد".
بسم الله الرحمن الرحیم اين تلاش ناچيز خود را تقديم میکنم به:
آن که ذلت نافرمانی حق را وانهاد و به سربلندی طاعت رسيد،و خدا عزتی نه به اعتبار خاندان، و هيبتی نه از سر سلطنت، بدو بخشيد.به مرجع امت، حضرت آيتالله العظمی سيد علی حسينی سيستانی دام ظله الوارف
پيشدرآمد
هرگز در خاطرم نمیگنجيد که دست تقدير روزی مرا به جايی بکشاند که در سفر درمانی حضرت آيتالله العظمی سيستانی (دام ظله الشريف) از نجف تا لندن و در بازگشت به نجف، همراه ايشان باشم؛ سفری که با معيارهای سياسی و امنيتی شرايطی پيچيده داشت و در مرحلة حساسی از تاريخ عراق نوين رخ داد.نيز مرا ـ که آن روزهای داغ تابستان 2004 م. (1383ش.) يادداشتهای روزانهام را مینوشتم ـ اين گمان نبود که آن نوشتهها کتابی شود تا رخدادهای آن ايام را مستند کند، شرايط و زمينههای پيدايش آنها را توضيح دهد، چگونگی تصميمگيریهايی را که هنوز برای خيلیها مبهم است به تصوير بکشد، و به پرسشها و ابهامات ناروايی پيرامون مرجعيت اعلای دينی پاسخ دهد که همزمانی آن سفر با گسترش ناامنی در شهر نجف اشرف، و بروز درگيریهای شديد ميان نيروهای آمريکايی با دولت عراق از يک سو، و با سپاه مهدی از سوی ديگر، نخست در پيرامون شهر و در منطقة نجف قديم و حرم مطهر علوی، زمينهساز آنها شده است.هنوز خيلیها هستند که از دامنة تماسها و تلاشهايی که مرجعيت دينی از بستر بيماری، به منظور پايان دادن به بحران انجام داده است و اين کتاب آنها را شرح میدهد، اطلاعی ندارند، و نمیدانند که با ناکام ماندن آن تلاشها، مرجعيت بر آن شد که پس از پايان درمان، بیدرنگ راهی نجف شود و راهپيمايی مردمی نجاتبخش ماندگاری را شکل دهد، و بدين وسيله، شگفتی همگان را برانگيزد، پيشبينیها را وارونه سازد، واقعيت تازهای را بقبولاند و راهحل موفقی را ارائه دهد، تا از اين رهگذر، طنين حکمت و انديشه بر صفير گلوله و صدای خمپاره پيروز شود.آرزوی من آن است که اين يادداشتها برای روشن کردن زوايای دورانی آکنده از رمز و راز سودمند افتد و گوشههايی از ظلمی را که به مرجعيت اعلای دينی میرود، برطرف سازد.
والله من وراء القصد
حامد الخفاف
بيروت 10 فوريه 2012 (22 بهمن 1390)
1ـــــــــــــــــــسفر آيتالله سيستانی؛زمينهها، آمادگیها، مسافرت
اندکی پيشترروز جمعه اول ژوئن 2001م. (12 خرداد 1380 ش.) از آيتالله سيستانی نوار قلب گرفته شد. تشخيص پزشک متخصص در نجف اشرف اين بود که به دليل عارضة موجود، ايشان بايد آنژيوگرافی شود. بلافاصله با دکتر مجيد المصطفی پزشک مخصوص ايشان در بغداد تماس میگيرند و او توصيه میکند که از معظمله تست ورزش و آزمايش اکو گرفته شود. بدين ترتيب روز سهشنبه 5 ژوئن 2001 (16 خرداد 1380ش.) ايشان را تحت پوشش امنيتی نيروهای وقت سازمان اطلاعات عراق به بغداد انتقال دادند. خانم دکتر ايمان عُبيدی ايشان را تحت آزمايش اکو قرار داد و دکتر نظام حسنی از آيتالله تست ورزش گرفت.نتيجه رضايتبخش بود و پزشک معالج با تجويز مقداری دارو، تشخيص داد که فعلاً نيازی به آنژيوگرافی نيست (بنگريد به: پيوستهای شمارة 1 و 2).
تشخيص بيماری
جمعه 9 جولای 2004م. (19 تير 1383ش.) ساعت يازده شب زنگ تلفن همراه من به صدا درآمد. آن سوی خط، آقای سيد محمدرضا سيستانی ـ فرزند آيتالله سيستانی ـ از نجف اشرف بود که اظهار داشت: «دکتر مجيد المصطفی پزشک مخصوص، تقريباً هر سه ماه يک بار به صورت دورهای حضرت آيتالله را معاينه میکند. در مقايسة نوار جديد قلب با نوار سه ماه پيش، گرفتگی مشخصی در رگهای قلب پيدا است. دکتر مجيد پس از مشورت با شماری از پزشکان متخصص در بغداد گفته است که موضوع بايد تحت بررسی قرار گيرد و پيشنهاد مشخص او اين است که نوار قلب و گزارش پزشکی را به جايی در خارج از کشور، مثلاً لندن بفرستند تا برای ارزيابی وضعيت سلامت ايشان رايزنی شود. نظر شما چيست؟»گفتم: «ضمن دعا برای شفای حضرت آيتالله، اين کار شدنی است، اما میتوان موضوع را با پزشکان متخصص در لبنان هم در ميان گذاشت و از چند طريق اقدام کرد».مکالمة تلفنی به پايان رسيد، ولی موجی از افکار در سر من به جريان افتاد؛ نه حضرت آيتالله يک بيمار عادی به شمار میرود، و نه اوضاع پيرامون ايشان طبيعی است. بهعلاوه، هم سطح امکانات پزشکی در آنجا بسيار پايين است، هم اوضاع امنيتی سامانی ندارد، و هم آمدوشد ايشان بهراحتی انجام نمیشود.روز يکشنبه 11 جولای 2004م. (21 تير 1383ش.) آقای سيد محمدرضا به من خبر داد که نوار قلب و گزارش پزشکی را بدون ذکر نام صريح آيتالله از طريق پست الکترونيک برای من فرستاده است (بنگريد به: پيوست شمارة 3). قرار گذاشتيم که اين موضوع محرمانه بماند. به ايشان گفتم که من از فردا، يعنی صبح روز دوشنبه مسأله را پيگيری خواهم کرد و در حد امکان، بدون اعلام هويت بيمار با متخصصان قلب به رايزنی میپردازم.ساعت نه و نيم صبح روز دوشنبه 12 جولای (22 تير 1383ش.)، از دکتر پروفسور رولان کساب رئيس بخش قلب بيمارستان «اوتيل ديو» در بيروت يک وقت اورژانسی گرفتم. نوارهای قلب و گزارش پزشکی را نشان وی دادم و از او خواستم که نظر مشورتی خود را بنويسد. وضعيت را برای من تشريح کرد و تشخيص اولية او اين بود که بيمار نياز به عمل باز کردن رگهای قلب دارد (بنگريد به: پيوست شمارة 4).ساعت دو و نيم بعدازظهر همان روز در بيمارستان دانشگاه آمريکايی بيروت از دکتر سمير العلَم که از نامدارترين متخصصان بيماریهای قلب در خاورميانه است، يک وقت فوری گرفتم، پرونده را که به وی ارائه کردم، گفت: «تا شخصاً بيمار را معاينه نکنم، نمیتوانم تشخيص خاصی بدهم»، گفتم: «اين کار شدنی نيست؛ چون بيمار نمیتواند به اينجا بيايد»، گفت: «تشخيص وضعيت مريض، بدون آنژيوگرافی يا معاينة جدی کار دشواری است».گفتم: «برای بيمار ما، اين کار را با شرايط عادی نمیتوان انجام داد؛ در هر حال، خواهش من اين است که نظر خودتان را مکتوب کنيد».گفت: «من تا زمانی که معاينة کاملی انجام ندهم، هيچ سند مکتوبی را نمیتوانم در اختيار شما بگذارم» و ادامه داد: «من فکر میکنم شما در حرف زدن احتياط کردهايد و گويا يک مسألة غيرعادی در ميان است».اينجا بود که تصميم گرفتم دکتر سمير را از هويت بيمار مطلع کنم. گفتم: «آيا اين امکان هست که اين موضوع محرمانه بماند و برای هيچ کس بازگو نشود؟» گفت: «اين اتاق کوچک رازهای پزشکی شخصيتهای بزرگی از منطقة ما را در خود جای داده است؛ بايد خاطرتان جمع باشد». نام و مسئوليت خودم را به وی گفتم. جا خورد، صندلی خود را جلو کشيد و همة نگاهش را به من دوخت و گفت: «مسألة مهمی است، اين طوری نمیشود عمل کرد». دوباره گزارشهای پرونده را زير و رو کرد و گفت: «با توجه به اين که ابزارهای اين کار در بيمارستانهای معمولی هم وجود دارد، آيا آقا میتوانند در همان جايی که هستند، تست ورزش بگيرند، تا موضوع را بيشتر بررسی کنيم؟» گفتم: «نمیدانم». پس از اين گفتوگو بود که گزارش مکتوبی در اختيار گذاشت (بنگريد به: پيوست شمارة 5) و نظر تشخيصی خود را ارائه داد و آمادگی کامل و بدون قيد و شرط خود را برای همکاری اظهار کرد و شمارة تلفنهای شخصی و بينالمللی خود را به من داد و تأکيد کرد که در هر ساعتی که لازم شد از تماس با او خودداری نکنم و نيز يادآور شد که او را در جريان پيشرفت کار قرار دهم. از او تشکر کردم.از بيمارستان که برگشتم، همة گزارشها را برای آقای محمدرضا سيستانی ارسال کردم و حدود ساعت پنج بعدازظهر با ايشان تماس گرفتم. اظهار داشت که نسخة مشاورههای پزشکی به دست ايشان رسيده و همگی آنها را برای دکتر مخصوص فرستاده است. در بارة تست ورزش هم يادآور شد که گرچه میتوان اين کار را انجام داد و دستگاه تست را به منزل آيتالله آورد، و حتی قبلاً هم اين موضوع مطرح بوده، ولی پزشک ويژه نظر مساعدی با آن نداشته است؛ زيرا با در نظر داشتن سن ايشان، معتقد است که اين کار انرژی زيادی از معظمله میگيرد. يک وقت، بيماریِ سادهای است و تست ورزش خيلی تأثير منفی ندارد، ولی گاه وضعيت خطرناک میشود و اين کار خطرهای پيشبينینشدة آن را بيشتر میکند؛ بنابراين، او ترجيح میدهد که به جای تست ورزش، عمل آنژيوگرافی انجام شود.ده روز گذشت. تماس با نجف پيرامون اين موضوع پيوسته ادامه داشت. در اين فاصله از پزشکان ساکن لندن، و مهمتر از همه از پروفسور Dewson مشورت خواستيم. نظر او اين بود که بهترين کار در اين مرحله، عمل آنژيوگرافی است و تنها از اين رهگذر میتوان نوع عارضه را دقيقاً تشخيص داد. به تعبير او، اين کار مثل عکسبرداری با اشعة ليزر از بيماری است که دچار شکستگی استخوان شده باشد. آن جا است که میتوان راه معالجه را پيدا کرد.در اين مدت، دکتر سمير که به مصر رفته بود، از همانجا با من تماس گرفت و جويای سلامتی آيتالله شد. يادآور شدم که مطلب جديد قابل ذکری پيش نيامده است و ما همچنان در انتظار تکميل مشاورههای پزشکی هستيم تا چشماندازی را برای اقدامات آينده ترسيم کنيم.روز جمعه 23 جولای 2004م. (2 مرداد 1383ش.) يک تيم پزشکی عراقی متشکل از چهار متخصص، از جمله دکتر حکمت شعرباف متخصص معروف قلب، همراه دکتر مجيد المصطفی، از بغداد راهی نجف شد. پزشکان آيتالله سيستانی را تحت معاينه و آزمايشهای ابتدايی قرار دادند و نوار قلب ايشان را گرفتند و تشخيص دادند که وضعيت اورژانسی نيست و میتوان ادامة کار را تا دو و حداکثر سه هفتة ديگر به تأخير انداخت، اما وضعيت بعد از آن را نمیتوان پيشبينی کرد و جز با آنژيوگرافی قادر به تشخيص موضوع نيستند و فقط از همين طريق است که بايد راه درمان تشخيص داده شود. همة مشاورههای پزشکی يادشده، در اين موضوع بر يک نظر بودند.
محل درمان
در همان تاريخ، به صورت جدی در مورد محل عمليات پزشکی معظمله فکر شد. اين مسأله از هر جهت پيچيدگی داشت و جنبههای امنيتی و سياسی و اجتماعی و پزشکی در هم تنيده شده بود. نظر آيتالله بيشتر بر اين بود که اين کار در يکی از بيمارستانهای بغداد انجام شود، اما اين کار دو اشکال داشت:اول: گو اين که امکانات پزشکی برای عمل آنژيوگرافی فراهم است، اما اين عمل جراحی فینفسه، هدف نيست، بلکه تنها راهی برای تشخيص است؛ چه بسا ساده و گذرا باشد، ولی از سوی ديگر، شايد کار پيچيده شود و به عمل جراحی بعدی نياز باشد. در اين صورت، امکانات پزشکی پاسخگو نيست و نمیتوان سلامتی آيتالله را در معرض خطر قرار داد؛ بهعلاوه، به دليل نبود تکنولوژیهای لازم، سطح نظارتهای بهداشتی پايين و خطر آلودگی بالا است.دوم: وضعيت امنيتی بغداد بحرانی است و ماندن آيتالله حتی برای چند روز، در يک مکان، زندگی ايشان را در معرض خطر جدی قرار میدهد؛ بهخصوص که بغداد هدف عمليات انفجاری و انتحاری گستردهای بوده که البته انفجار مقر سازمان ملل متحد را نمیتوان ناچيزترين آنها قلمداد کرد.با اين ملاحظات، گزينة بغداد به عنوان محل درمان آيتالله حذف شد و برای ادامة روند عمليات پزشکی، نام برخی از کشورهای خاورميانه مانند اردن، کويت، امارات، لبنان و ايران به ميان آمد و در حقيقت پيرامون همة اين گزينهها تأمل شد. ولی با علم به اين که حضرت آيتالله در تکتک اين کشورها مورد استقبال قرار خواهد گرفت، هر کشور مشکل جداگانهای داشت. اين دشواریهای را میتوان اين گونه برشمرد:اولاً: حضرت آيتالله يک بيمار عادی نيست، و به دليل نقش برجسته و موضعگيریهای سرنوشتساز ايشان پيرامون مسألة عراق، اين سفر پيامدهايی سياسی خواهد داشت و در شماری از اين کشورها نمیتوان ديگران را قانع کرد که مسافرت تنها برای درمان صورت گرفته است.ثانياً: شيعيان اقصی نقاط جهان بهراحتی میتوانند خود را به شماری از اين کشورها برسانند و هجوم گستردة گروهها و تودههايی که به اين کشورها میآيند مشکلاتی را بهخصوص برای شخص معظمله پديد خواهد آورد. جوامع شيعی جهان گرايشها و ديدگاههای متنوعی دارند و طبيعی است که وقتی کسی به ديدار ايشان بيايد، علاوه بر عيادت آيتالله، زبان به شرح ديدگاهها و انديشهها و مشکلات منطقة خود میگشايد و چون ايجاد محدوديت برای ديدارکنندگان، با شيوة مرجعيت و منش معظمله ناسازگار است، نمیتوان مانع از اين کار شد. بهعلاوه، پس از دهها سال اين اولين باری است که ايشان از عراق بيرون میرود و برای بسياری از شيفتگانی که نمیتوانند به عراق بروند و به زيارت آيتالله نايل شوند، شايد يگانه فرصت ديدار باشد.گرچه اينها همه امری عادی و مورد استقبال آيتالله است، ولی بايد يادآوری کرد که وضعيت پزشکی ايشان اجازة اين کار را نمیدهد و فشار زيادی بر ايشان وارد میکند و چه بسا به گونهای غيرمستقيم بر روند درمان ايشان تأثير منفی بگذارد.ثالثاً: اوضاع امنيتی در برخی از اين کشورها سامانی ندارد و حضور گروههای تکفيری تندرو و فعاليتهای مسلحانهشان که اماکن حساس را هدف عمليات انتحاری خود قرار دادهاند، بر کسی پوشيده نيست؛ بنابراين، بازی با زندگی حضرت آيتالله عاقلانه نخواهد بود.رابعاً: تا زمانی که شيعيان عراق در معرض اتهام هستند و تبليغاتی که پيرامون پيروی آنها از کشوری خاص شده است، سفر معظمله به آن کشور حتی به منظور درمان، بازتاب نادرستی خواهد داشت.همة اين مسائل، بهعلاوة چند مطلب ناگفتنی ديگر، فکر ما را به جايی بيرون از منطقة خاورميانه و مشخصاً به سوی لندن متوجه کرد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)