نویسنده: برایان تریسی - تهیه مطلب: آذر جوزی
اشاره: مردم، همیشه شرایط را مقصر میدانند. من به شرایط اعتقاد ندارم. مردم پیشرو در این دنیا، آنهایی هستند که برمیخیزند و بهدنبال شرایط مورد نظر میگردند و اگر نتوانند بیابند، آنرا خلق میکنند. دیالوگ مربوط به ویوا وارنر در نمایشنامه «اعترافات خانم وارنر» نوشته جورج برنارد شاو
5 عامل اصلی ایجاد احساسات منفی
هر کسی خواهانِ خوشحالی و احساس رضایتمندی است. هر فردی دوست دارد که لذت، رضایتمندی، روابط شاد و آرامش ذهن را تجربه کند. پس چرا این همه آدم، با خواست خود، «در ناامیدی محض» زندگی میکنند؟
کودکان بهدلیل سرزنشهای مخرب و کمبود محبت در دوران کودکی، از همان سنین اولیه، احساسات منفی را در خود پرورش میدهند. وقتی بالغتر میشوند، این احساسات شدیدتر میشود و انواع احساسات منفی بیشتری را تولید میکند.
عمدهترین احساسات منفیای که افراد تجربه میکنند عبارتند از: ترس، تردید، نگرانی، غبطه، حسادت، خشم، بیلیاقتی و احساس عدم کفایت هنگام مقایسه با دیگران. وقتی کودکی مدام مورد سرزنش قرار میگیرد در وی ترس، شک و نگرانی ایجاد میشود. حتی زمانی که کودک کارهای ارزشمند انجام میدهد، باز والدینش خشنود نمیشوند. در اغلب خانوادهها، والدین بهندرت محبت یا تایید خود را ابراز میکنند و یا به محض اینکه حس کنند کودک در خشنود کردنشان کوتاهی میکند، عشق و تاییدشان را از او دریغ میکنند.
احساسات، ارزیابی را مغشوش میکند
احساسات، بهخصوص احساسات منفی، ارزیابی را مغشوش میکند. فرد گرفتار در احساسات منفی، قادر نیست واضح و منطقی فکر کند. هرچه احساس منفی شدیدتر باشد، شخص بیشتر از واقعیت دور میشود و در استدلالکردن ناتوانتر میشود. در این حالت گفتار و رفتار شخص، اغلب غیرقابلتوجیه و زیانآور است.
ریشههای احساسات منفی
پنج عامل اصلی، باعث میشود مردم در خود احساسات منفی بهوجود بیاورند و در آن وضعیت بمانند. اینها جزو بدترین قورباغههایی هستند که در اعماق مرداب احساسات شنا میکنند. این پنج عامل: توجیه کردن، درگیر شرایط شدن، حساسیت شدید، قضاوت کردن و خودفریبی است. برای رهایی از احساسات منفی باید بفهمیدکه این احساسات از کجا میآیند، تا بتوانید از شرشان خلاص شوید یا از همان ابتدا مانع بهوجود آمدنشان شوید.
توجیه کردن
با توجیه و عذر آوردن، از منفی بودن خود دفاع میکنید و به خود حق میدهید که عصبانی باشید. احساسات منفی تنها زمانی بهوجود میآیند که شما به خود حق میدهید که این احساسات را برای خود و دیگران بهوجود بیاورید.
وقتی درمورد وضعیت ناگوار خاصی بحث میکنید، با ارائه دلایل مختلف، مشغول توجیه احساسات منفیتان میشوید. اغلب حین رانندگی با خودتان حرف میزنید؛ خودتان را توجیه میکنید و به محکوم کردن افرادی که در آنجا نیستند میپردازید. توجیه کردن، شبها شما را بیدار نگه میدارد.
هرچه بیشتر خود را توجیه و متقاعد میکنید که طرف مقابل «بد» است و شما پاک و بیگناهید و حق دارید اینگونه احساس کنید، عصبانیتر و سرخوردهتر میشوید.
البته شاید موقعیتی ایجاد شده باشد که ناحق است و باعث آزردگی یا عصبانیت شما شده، اما تنها کسی که میتواند احساسی را به آن تجربه گره بزند، خودتان هستید. شما میتوانید انتخاب کنید که احساس بدتان را نگه دارید یا آنرا رها کنید.
برخود گرفتن
برخود گرفتن، دومین عامل لازم برای داشتن احساسات منفی است. به این معنی که از موارد برداشت شخصی میکنید. اتفاقات را بهعنوان حملهای به شخص خودتان تفسیر میکنید.
اگر شرایط ناگوار را حمل بر خودتان ندانید، نمیتوانید احساساتی چه منفی، چه مثبت، در مورد آن شرایط بروز دهید. اگر در روزنامه بخوانید که هزاران نفر (مرد، زن و کودک) در اثر سِیلی در شمال چین غرق شدهاند، اندکی احساس تاسف خواهید کرد ولی باز بدون احساس خیلی خاصی به خواندن عناوین بعدی مشغول خواهید شد. چون هیچکدام از آن غرقشدگان را نمیشناسید و حتی آن منطقه را خوب نمیشناسید. شما در موقعیت این تراژدی قرار نمیگیرید. در نتیجه شما هیچ احساس منفی درباره آن تجربه نمیکنید.
این بدین معنا نیست که نمیتوانید درباره اتفاقاتی که برای دیگران میافتد، احساس دلسوزی داشته باشید، موضوع آن است که احساستان درگیر نمیشود. بهعنوان مثال، اگر همکاری بهدلیل مشکلات شخصی نمیتواند وظایفش را خوب انجام دهد، برایش متاسف میشوید ولی این دلیل نمیشود که مسئولیتهایش را قبول کنید. داشتن حد و مرزهای سالمِ احساسی، بهخصوص در محیط کار ضروری است. میتوانید بدون درگیر شدن با احساسات فرد دیگر، همچنان غمخوار او باشید.
حساسیت شدید
سومین عامل احساسات منفی، داشتن حساسیت شدید به تفکرات، عقاید یا دیدگاههای دیگران نسبت به خودتان است. همانطور که اشاره شد، افرادی که با سرزنشهای شدید و کمبود محبت بزرگ شدهاند، احساس حقارت و بیکفایتی میکنند. این احساسات بهصورت نگرانی در مورد عمل، عکسالعمل و رفتار دیگران بروز میکند.
پیتر اُسپِنسکی در کتاب «در جستجوی معجزه» از این فرایند با عنوان «تصورات درونی»، حساسیت شدید در نحوه رفتارتان با دیگران، یا حتی ناراحتی و افسردگی به این خاطرکه «تصور میکنید» طرف مقابل در مورد شما منفی فکر میکند، یاد کرده است.
یک صحبت مثبت یا نظر تاییدکننده از طرف دیگران، میتواند در شما اعتمادبهنفس ایجاد کند و یک نظر منفی شما را در هم میشکند. افرادی که بیش از حد حساس هستند، اغلب رد شدنها و مذمتهایی را میبینند که وجود خارجی ندارند. در شرایط حاد، افراد فوقحساس نمیتوانند بدون تایید دیگران تصمیم بگیرند و قدم از قدم بردارند.
قضاوت کردن
چهارمین دلیل احساسات منفی، قضاوت کردن یا تمایل به ارزیابی منفی دیگران است. وقتی دیگران را قضاوت کنید، همواره آنها را مقصر خواهید دانست. مقصر دانستن دیگران، توجیهی برای عصبانیت، تنفر و احساسات منفی شما نسبت به آنها میشود.
در انجیل متی 1:7 آمده است: «حکم نکنید تا بر شما حکم نشود». با قضاوت دیگران، برای خود احساسات منفی و ناراحتی ایجاد میکنید. از هر میزانی که برای سنجش دیگران استفاده کنید برای قضاوت خودتان بهکار خواهد رفت. وقتی درمورد دیگران قضاوت میکنید، خود را در وضعیت بالاتری نسبت به آنها قرار میدهید، آنها را پایینتر از خودتان میبینید، که این عمل اغلب باعث برانگیختن واکنشهای منفی دیگران میشود.
اگر طرف مقابل را داوری نکنید، نمیتوانید از آن شخص عصبانی شوید. فقط هنگامی میتوانید عصبانی شوید که برای خودتان توجیه کنید که طرف مقابل کاری کرده یا حرفی زده (یا نتوانسته کاری را درست انجام بدهد)، که باعث آسیب شما شده است.
برای حذف قضاوت از زندگی خود، از هماکنون تصمیم بگیرید دیگران را در هیچ موردی قضاوت نکنید. انجام اینکار در ابتدا بسیار مشکل است، اما با تمرین راحتتر خواهد شد. فقط به خودتان یادآوری کنید که همه مردم مستحق زندگی با روش و منش خودشان هستند.
خودفریبی
خودفریبی، یعنی با یک توضیح قابلقبول اجتماعی بخواهید روی یک رفتار غیرقابلقبول سرپوش قرار دهید و آنرا با دلیل موجه بدانید. جان آساراف اینها را «دروغهای منطقی» میخواند.
اغلب مردم بهدلیل عزتنفس پايين و شخصیت ضعیف، نمیتوانند اقرار کنند کاری که کردهاند یا حرفی که زدهاند نادرست و غیرمنطقی است. حتي بدترين مجرمان، احساس ميكنند كه بيگناه هستند و صرفا قرباني کسي، چيزي و يا جامعه شدهاند. آنها سعی دارند رفتارشان را منطقی جلوه دهند.
پیتر اوسپنسکی، توضيح ميدهد كه تقریبا همه تلخکامیها ناشی از «ابراز احساسات منفي» است. صحبت مدام در مورد شرایط منفي و احیای آنها، احساسات منفي را زنده و روبهرشد نگه میدارد. از اینرو، احساسات منفي مانند آتشسوزی در یک بوتهزار است که با جرقه کوچکی شروع میشود و بهسرعت پخش میشود و غیرقابلکنترل میشود.
اما اگر جرقه روی بوتهای خشک بیافتد و فورا خاموشش كنيد، هيچ آتشسوزي اتفاق نميافتد. همینطور اگر احساسات منفي را در لحظه شروع، متوقف كنيد، مانند همان آتش کوچک، بهسرعت خاموش میشود و هيچ خسارت و خرابي بهبار نميآورد.
عصبانيت: اصلیترین احساس منفي
دير يا زود، همه احساسات منفي به يك احساس منتهی ميشوند: «عصبانيت». نهایت احساس منفی، عصبانيت است. سرانجام ترس، ترديد، حسادت، غبطه و تنفر به عصبانيت تبدیل میشود. این عصبانیت یا به درونتان جاری میشود و جسم و روح شما را بيمار میکند يا به بیرون جاری میشود که باعث سستی و خراب شدن روابط شما با دیگران میشود.
تمام افراد ناكام، عصباني هستند. افسردگي عصبانیتی است که به درون جاری شده و بهدلیل عدمتوانایی شخص در بيان راحت و صادقانه احساسات بهوجود میآید. اين حالت، اغلب با احساس عزتنفس پايين و نااميدي شروع میشود.
خشم نوعی عصبانیت است که به بیرون جاری میشود و بهصورت درگیری لفظی یا فیزیکی با افراد دیگر برای کاری که انجام دادهاند یا انجام ندادهاند بروز میکند.
هدف اصلی مشاورههای روانشناسي، کمک به افراد برای تجزیه و تحلیل و درک تجربههای گذشته است تا احساسات منفی بازدارنده را رها کنند. اغلب افراد هنگام تلاش برای درک علت عصبانیت، کشف میکنند که این عصبانیتها از آزردگی ناشی شدهاند. آنها وقتي قبول کنند که حرف یا رفتار دیگران باعث شده فکر کنند که آزرده شدهاند، رها کردن عاملی که خشم را زنده نگه داشته و تغذیه میکند آسانتر میشود.
ريشه عصبانيت
علت اصلي عصبانيت این احساس است که کسی بهما حمله کرده، آسیب رسانده، سواستفاده کرده یا حرص ما را درآورده است. عصبانيت، هميشه ريشه در حالت تدافعي دارد. هم عصبانيت و هم ترس، باعث عقبنشینی شخص برای حفاظت از خود یا حمله به طرف مهاجم میشود.
يكي از بدترين جنبههاي عصبانيت اين است كه هرچه آنرا بیشتر بروز دهیم، شبيه آتشی غيرقابلکنترل، بيشتر ميشود. واقعيت اين است كه هرچه عصبانيتر شویم، بيشتر آسيب میبینیم.
ابراز خشم، خيلي زود تبديل به عادت ميشود. شخص ناخشنود بهجایی میرسد که كوچكترين مورد، باعث انفجار عصبانيتش میشود. او اغلب زندگی را با عصبانیت میگذراند. پس از مدتی این احساسات و ابراز عصبانیت، تبدیل به شیوه معمول تفکر و احساس میشود و عادی بهنظر میرسد.
دلیل ماندن در وضعیت عصبانی این است که شخص، نیاز دارد کسی آسیب وارده را تایید و نارحتیاش را درک کند. وقتي پاي صحبت فردي مينشينيد كه درباره عامل عصبانيت و ناراحتیاش حرف میزند، شاید بهترین کار گفتن این حرف باشد «من كاملا میفهمم چه احساسی دارید، اگر من هم در شرايط شما بودم، چنين احساسي داشتم». ابراز همدردی يكي از سريعترين راهها برای فرونشاندن عصبانیت است. زمانيكه افراد حس میکنند ناراحتیشان توسط فرد دیگر درک میشود، بهبود آغاز میشود.
محوریت سرزنش
ريشه عصبانيت ملامت کردن است. سرزنش خود يا ديگران براي کاری که انجام شده یا انجام نشده باعث تولید احساسات منفی میشود.
در حقيقت، نمیتوان احساسی منفی را براي مدتی طولانی حفظ كرد، مگر اينكه بتوانید فرد يا چيزي را مقصر عصبانیت خود بدانيد. درست همانند خاموش كردن يك چراغ، لحظهاي كه دست از ملامت بردارید، احساس منفي بیدرنگ متوقف ميشود.
پادزهر احساسات منفي آنقدر ساده و موثر است که انکارناپذیر است. افرادي كه سالها منفي، عصباني و ناكام بودهاند، ميتوانند احساسات منفي خود را بهصورت آنی با تصميمي ساده و قدرتمند از بین ببرند: تصمیم به پذيرفتن مسئوليت.
شما مسئول هستيد
از آنجايي كه همه احساسات منفي، ريشه در ملامت و سرزنش دارند، راهحل ساده است: بهجاي ملامت دیگران، مسئوليت شرايط را بپذيريد. وقتي مسئوليت كامل شرايط را ميپذيريد، همانند ترمز کردن، احساسات منفي متوقف ميشود. غيرممكن است كه مسئوليت وضعیتی را بپذيريد و از آن شرایط عصباني و ناراحت باشيد. قبول مسئوليت، همه احساسات منفي مربوط به یک وضعیت/شخص را از بین ميبرد و كنترل احساسات را دوباره بهشما برمیگرداند.
از این بهبعد، هروقت اوضاع بابمیل پیش نرفت، بیوقفه با خود عبارت «من مسئول هستم» را تکرار کنید و احساسات منفی را در نطفه خفه کنید.
منبع: مقالات بازاریابی مدیر سبز
علاقه مندی ها (Bookmarks)