همسری که در دوره ی مجردی توقف کرده است!
همواره کژفهمی و ارائه ی یک تعریف نادرست از مسائل و موضوعات، سبب بروز مشکلات مختلف در روابط بین فردی می شود.
عدم گذار از دوران مجردی چه مشکلاتی را می تواند برای زوج به همراه داشته باشد؟
هر فردی در شکل طبیعی و پذیرفته شده اش در یک خانوده متولد می شود که یک زن و یک مرد به طور شرعی و قانونی تشکیل داده اند و پدر و مادر او محسوب می شوند؛ اما اگر این عرف شکسته شود و فرد در خانواده متولد نشود، معمولاً نهادهای دولتی سرپرستی کودک را قبول می کنند یا توسط همین نهادها و رعایت برخی ضوابط، کودک به خانواده های ذی صلاح تحویل داده می شود. زیرا هر کودکی تا قبل از رسیدن به سن قانونی نیاز به مراقب و سرپرست دارد و باید در خانواده یا چیزی شبیه به آن زندگی کند.
سن قانونی در اکثر کشورها از جمله ایران 18 سال است. تا رسیدن به سن قانونی سرپرستی کودک بر عهده ی والدین است ( سرپرست به شخصی گفته می شود که عهد دار مسئولیت های کودک تا قبل از رسیدن به سن قانونی است) و این وظیفه ی آن هاست که تمام مایحتاج کودک را تهیه کنند. اما پس از آن که فرد به سن قانونی رسید، والدین دیگر چنین وظیفه ای ندارند و فرد خودش مکلف است تا مسئولیت زندگی خود را بپذیرند و برای رفع نیازهای خود اقدام کنند. از این سن به بعد فرد مجرد محسوب می شود.
والدین باید بپذیرند فرزندشان فقط تا قبل از رسیدن به سن قانونی باید از تمام قوانین خانه تبعیت کند، زیرا تا قبل از این سنْ توانایی تشخیص فرد کم است و نمی تواند راه درست زندگی را پیدا و انتخاب کند، اما بعد از این سن فرد از توانایی و حق انتخاب بیش تری برخوردار است و می تواند از قبول برخی قوانین ( بنا به تشخیص خود) سربازبزند؛ زیرا چه بسا رعایت برخی از این قوانین از نظر فرد بالغ مورد تأیید نباشد و فرد خود را ملزم به رعایت آن ها نداند.
در حقیقت چنین فردی مستقل و مجرد است. اما این مفهوم در جامعه ی نسبتاً سنتی و نیمه صنعتی ما به خوبی قابل فهم نیست و والدین درک کافی و درستی از این موضوع ندارند، زیرا برای تعریف صحیح هر مفهوم و چهارچوبی ابتدا باید نسبت به آن شناخت کافی داشت و از قواعد حاکم بر آن - لااقل تا حدودی - آگاه بود.
همواره کژفهمی و ارائه ی یک تعریف نادرست از مسائل و موضوعات، سبب بروز مشکلات مختلف در روابط بین فردی می شود. ارائه ی این تعاریف نادرست در مسائل و زمینه های متعدد می تواند دلایل مختلفی داشته باشد؛ مثلاً عدم آشنایی با ادبیات، یا ضعف های زبانی موجود در یک فرهنگ، گاهی منجر به ارائه ی تعریف نادرست از موضوع می شود.
در نتیجه، برخی کاستی ها می توانند موجب ارائه ی یک تعریف ناقص و ناکارامد از حریم زناشویی شوند. برای مثال این اصطلاح نادرست که « بعد از ازدواج می روند سر زندگی شان!» در فرهنگ عامه ی ما زیاد استفاده می شود؛ در حالی که کاربرد آن ناصحیح است، زیرا همه ی ما از وقتی متولد می شویم تا روزی که زنده ایم در حال زندگی کردن هستیم! این تعریف ناقص، درست مانند همان داستان هایی است که با ازدواج شخصیت های آن به پایان می رسند! در این مورد کژفهمی زبانیْ علت اصلی ارائه ی چنین تعریف ناقصی است.
هم چنین غیرصنعتی بودن زبان جامعه نیز می تواند موجب ارائه ی تعاریف ناصحیحی باشد. این مشکل در جامعه ی ما کاملاً مشهود است، زیرا برخلاف این که ادبیات ایرانی بسیار غنی است، اما هنوز نتوانسته خود را با زبان صنعت و فن آوری هماهنگ کند. به نظر می رسد دلیل آن نیز گذار از دوران سنتی و وورد به جامعه ی نوین و صنعتی باشد. در حقیقت جامعه ی ایرانی به عنوان یک کشور در حال توسعه، هنوز در فاصله گرفتن از سنت ها و قبول تعریف نوین از روابط زناشویی دچار تضاد است.
بنابراین در حالی که جوانان ما هنوز هم چون گذشته ها، دوران مجردی خود را کاملاً در خانواده ها و با وابستگی نسبی اقتصادی به پدر و وابستگی عاطفی به مادر طی می کنند، دیگر حاضر به پذیرش برخی از سنت های والدین خود نیستند، زیرا آن ها را قدیمی و حتی در برخی موارد غیرعقلانی می دانند. برای مثال در حالی که هنوز قانون سنتی تعدد زوجات به طور هم زمانْ برای یک مرد جایز است اما از نظر عرف و نگاه امروزی دیگر کار پسندیده ای نیست. یا مثلاً اگر در گذشته حق انتخاب زن نسبت به مرد کم تر بوده، امروزه دیگر این نگاه کارکرد ندارد یا دست کم کارکرد آن به حداقل رسیده است و دیگر زن هم چون یک کودک تحت حمایت و اختیار یک شوهرش نیست.
در نگرش و مفهوم سنتی به ازدواج، این فقط مرد است که تشکل خانواده می دهد و سرپرستی اعضای آن را به عهده می گیرد، ولی در نگاه نوینْ گرچه مرد هنوز می تواند رئیس خانواده باشد اما این فقط بخشی از مسئولیت های اوست و وی سرپرست و قیم همه ی افراد خانه نیست و زن هم به اندازه ی شوهر در اداره ی خانه نقش دارد و مسئولیت می پذیرد.
همه ی این مثال ها نشان می دهند با وجود چنین رویکردهای تازه ای به روابط زناشویی، خانواده هنوز معنای سنتی خود را حفظ کرده است و به همین دلیل افراد نمی توانند پس از بلوغ و حتی پس از ازدواج شان بین خود با خانواده ی اولیه ی شان تفاوت قایل شوند. در حالی که هر فردی طبق قانون باید از 18 سالگی به بعد مسئولیت کارهایش را بپذیرد و در برابر آن ها پاسخ گو باشد، در نتیجه از این سن به بعد از نظر قانونی هم، فرد مجرد نسبت به عملکردش مسئول است.
اما در ایران فرد تا زمانی که ازدواج نکرده است تقریباً در بیش تر خانواده ها همه ی مسئولیت زندگی اش بر عهده ی پدر و مادر است، در صورتی که با شروع این دوره، جوان باید بپذیرد که حتی بر طبق قانون نیز دیگر تنهاست. البته این تنهایی فقط به منظور کسب استقلال بیش تر است، استقلالی که حتی آن را قانون هم پذیرفته و به آن اعتبار بخشیده است.
وگرنه پذیرش مجردی از سوی فرد، به معنای ترک خانه و ادامه ی زندگی در تنهایی و تحمل رنج حاصل از آن نیست، زیرا فرد مجرد می تواند در حالی که در جمع خانواده ی اولیه زندگی می کند، برای خود به عنوان یک فرد مستقل و مجزا، از استقلال رأی و اندیشه برخوردار باشد و باید اهمیت این واقعیت را پدر و مادر یا سایر اعضای خانه هم، درک کنند.
حالا اگر یک جوان بنا به عرف، یا به هر علت دیگری، هنوز با پدر و مادرش زندگی می کند، دلیلی بر عدم تأیید دوران یا فقدان مفهوم تجرد نیست، زیرا براساس این تعریف فرد در این دوره فاقد خانواده است و فقط با خانواده ی اولیه اش که در آن متولد شده زندگی می کند.
اما متأسفانه طبق هنجارها و باورهای پذیرفته شده در جوامع سنتی، همین که فرد احساس کند فاقد خانواده است یک بار ارزشی منفی و ناخوشایند را به دوش می کشد، بنابراین حتی از ابراز آن خودداری می کند. در حالی که باید هر یک از ما بپذیریم جوان مجرد فاقد خانواده است، هر چند ممکن است در آینده تشکیل خانواده بدهد. ( البته منظور ما از به کار بردن عبارت « فرد مجرد فاقد خانواده است.» نفی ارزش و جایگاه خانواده نیست؛ بلکه هدف از طرح چنین موضوعی تأکید بر لزوم و اهمیت جایگاه رشد روانی اجتماعی فرد است که نباید از نگاه هیچ کسی دور بماند.)
بدون شک همه ی ما به پدر، مادر، خواهر و برادرمان تعلق خاطر داریم، اما وجود این احساس تنها به دلیل حس محبتی است که به عزیزان مان داریم، نه دلیلی برای اثبات عدم تجربد و تنهایی ما در این دوران. بنابراین برای این که فرد در آینده توانایی لازم و کافی را برای ایجاد یک رابطه ی دو نفره ی صمیمی داشته باشد، باید این تنهایی را لمس و درک کند تا بتواند حریم زناشویی اش را ترسیم کند.
عدم درک چنین مفهومی سبب می شود در جامعه ای مثل جامعه ی ما، حتی بعد از سال ها، زن و مرد خود را جزئی از خانواده ی اولیه ی شان بدانند و هنوز بر سر آن با یک دیگر درگیر شوند. همین کژفهمی و کاربرد ناصحیح مفاهیم، باعث عدم شکل گیری حریم زناشویی افراد می شود یا به آن آسیب می زند.
بر همین اساس، در بین بسیاری از مراجعین بارها شاهد این هستیم که زن و مرد از خانواده ی یک دیگر صحبت می کنند و هر یک دیگر را به این متهم می کند که او فقط به خانواده اش توجه دارد و از من غافل است.
دلیل بروز چنین تضادی در میان همسران عدم درک مفهوم دوره ی تجرد در زمان و موقعیت مناسب است. فردی که ویژگی های این دوره و مسئولیت های آن را به خوبی درک نکرده است و همواره بنا به تعاریف سنتی، خود را جزئی از خانواده ی اولیه اش می داند، همواره در معرض خطر چنین تضادی قرار دارد. این دسته از زوج ها - حتی با وجود فرزندان نوجوان یا حتی جوان - چون از حریم زناشویی خودشان تعریف مشخصی ندارند، خود را عضوی از یک خانواده ی جدید نمی دانند و برعکس هنوز هر یک خودش را جزئی از خانواده ای می بیند که تا قبل از ازدواج به آن وابسته بوده است.
این تناقض ها به این دلیل بروز می کند که اغلب ما از کارکردهای روابط زناشویی ( که مهم ترین کارکرد آن، رسیدن به یک حریم جدید و مشترک است) اطلاع دقیقی نداریم و چون نمی توانیم مفهوم زندگی زوج و خانواده ی « دونفره» را درک کنیم، قادر به تشکیل یک زندگی مستقل نیستیم و همواره به خانواده های اولیه ی مان وابسته می مانیم. این درک ناقص از روابط زناشویی سبب می شود تا مرزهای زندگی مشترک ما فقط در سند ازدواج مان معنا داشته باشد و تنها به عنوان یک قرارداد تلقی شود.
اما آشنایی با فرهنگ متجدد و پذیرش آن، و ورود به جامعه ی صنعتی این امکان را به ما می دهد که دوره ی تجرد را با معنا و کارکرد جدیدش لمس کنیم. بنابراین در فضای جدید دیگر نمی توان از یک فرد مجرد پرسید که « رابطه ات با خانواده ات چگونه است؟» زیرا اگر مجرد است پس مفهوم خانواده چیست؟ و اگر متعلق به خانواده است پس دوره ی تجرد چه معنایی دارد؟
بلکه باید بپرسیم: « رابطه ات با والدین، یا خواهر و برادرت چگونه است؟»
برای این که بتوانیم این دوران را درک کنیم، نیازمند نوازش در سطح دوم هستیم یعنی نوازش درک شدن. همان طور که پیش تر ذکر شد نوازش درک شدن یعنی معنا یافتن در ذهن خود یا دیگران. در حقیقت چه ما از سوی دیگران و چه به وسیله ی خودمان درک شویم، توانسته ایم درون خود را نوازش کنیم. بر همین اساس نیاز است تا، هم خودمان درک کنیم که مجردیم و هم دیگران ما را به عنوان یک فرد مجرد بشناسند.
ممکن است برخی از افراد با این نظر موافق نباشند، ولی واقعاً هیچ دلیل مذهبی، شرعی، عرفی و عقلیِ قانع کننده ای وجود ندارد که افراد تا سنین بالا، بچه ی پدر و مادر باقی بمانند و والدین نیز موظف به حمایت از آن ها باشند.
حتی اگر والدین حاضر به قبول این واقعیت نباشند، باید بپذیرند که چنین حمایت های نامحدودی سبب می شود که فرزندشان در آینده به راحتی قادر به تشکیل یک خانواده ی مستقل نباشد و همواره یک فرد وابسته باقی بماند. بنابراین والدین باید کمک کنند که فرزندان شان به تدریج به عنوان یک فرد بالغ، مسئولیت یک زندگی مستقل را بپذیرند و به شکلی عملی و ملموس با مفهوم همسرگزینی و تشکیل حریم زناشویی آشنا شوند.
پذیرش این واقعیت به معنای نفی مقام پدر و مادر نیست و هرگز از ارزش والای آنان نمی کاهد، بلکه فقط به این مفهوم است که با شروع دوره ی مجردی قواعد بین فرزندان و والدین تغییر می کند و دیگر قرار نیست همان قواعدی که پیش از آن بین آن ها حاکم بوده ادامه یابد. از این زمان به بعد، فرد مجرد از استقلال بیش تری نسبت به قبل برخوردار است و والدین باید به حریم شخصی او بیش تر از گذشته توجه کنند و احترام بگذارند.
با شکل گیری و درک این حریم، فرد مجرد کم کم احساس می کند در فرایندی قرار دارد که در نهایت منجر به تشکیل خانواده می شود. در حقیقت خانواده به عنوان کوچک ترین هسته ی اجتماع، با ازدواج زن و مرد شکل می گیرد و پس از آن حریم زوج معنادار می شود.
گمان نکنید که بیان این مفاهیم، بازی با کلمات است و هرگز هیچ یک از ما نمی توانیم این مفاهیم را از انتزاع خارج کنیم و به آن ها عینیت ببخشیم، زیرا برخلاف تصور عامه، هر یک از این مفاهیم، کاربردهای عینی ای دارند که عدم درک صحیح یا استفاده ی نابجا از آن ها می تواند در آینده به حریم زناشویی افراد لطمه بزند و مانع شکل گیری صحیح قوانینی کارآمد در حریم زناشویی آن ها شود.
استفاده غیرصحیح از مفاهیم، حتی برای خود والدین نیز در دوره ای که فرزندشان مجرد است، مشکل ایجاد می کند. زیرا فرزندان هم بر طبق همان تعریف سنتی که می گوید: « بچه ها تا زمانی که ازدواج نکرده اند متعلق به خانواده هستند.» دیگر حاضر به قبول مسئولیت های خود نیستند و توقع دارند مادامی که ازدواج نکرده اند پدر و مادر در همه ی موارد از آن ها حمایت کنند. در حالی که پدر و مادر حتی براساس قانون هم، فقط تا قبل از 18 سالگی فرزندشان چنین وظیفه ای دارند و اگر بعد از این سن، هنوز عهده دار هزینه ها و مسئولیت های فرزندشان هستند، در حقیقت لطفی است که خارج از وظایف شان انجام می دهند.
میگنا
علاقه مندی ها (Bookmarks)