چرا شیعه دشمنان اسلام و مسلمین و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیتش را لعن مى کند؟
آیا واژه لعن و به طور کلّى تبرّى، موجب خشونت گرایى و دشمن تراشى نیست؟
آیا موجب تفرقه بین مسلمانان و در نتیجه، تسلط کفّار نمى گردد؟
بهتر آن نیست شیوه اى دیگر پیش روى قرار دهیم، به جاى گلوله از گل سخن بگوییم و استراتژى «صلح و سکوت و سلام» را برگزینیم؟

اینها سؤال ها و اشکال هایى است که از طرف مخالفین مطرح مى شود، ونیز گاهى مشاهده مى شود که در بین جوان ها نیز این سؤال مطرح است که:
چرا ما دشمنان گذشته خود را لعن مى کنیم و از آنان تبرّى مى جوییم؟
در این قسمت به این موضوع مهم مى پردازیم .



لعن در لغت


راغب اصفهانى مى گوید: «لعن به معناى طرد و دور کردن با غضب است. لعن اگر از جانب خدا باشد در آخرت به معناى عقوبت و در دنیا به معناى انقطاع از قبول رحمت و توفیق است. واگر از انسان باشد به معناى دعا و نفرین و در خواست بر ضرر غیر است».( مفردات راغب، ص۴۷۱، ۳)
طریحى مى گوید: «لعن به معناى طرد از رحمت است».( مجمع البحرین، ج۶، ص۳۰۹)
ابن اثیر مى گوید: «اصل لعن به معناى طرد و دور کردن از خداست. و از خلق به معناى سبّ و نفرین است(النهایه، ج ۴ ص ۳۳۰)



لعن در پرتو قرآن و روایات


خداوند متعال در قرآن کریم ۳۷ بار «لعن» را با انتساب به خودش و نیز یک بار با انتساب به مردم به کار برده است. و این حدّبه کار بردن این واژه فى حدّ ذاته دلیل بر مشروعیت لعن از حیث اصل اوّلى است. و در قرآن هیچ موردى وجود ندارد که ازلعن نهى شده باشد، در حالى که از سبّ نهى شده است; آن جا که مى فرماید " وَلاتَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دوُنِ اللهِ فَیَسُّبُوا اللهَ عَدْواً " (انعام (۶) آیه ۱۰۸); «و شما مؤمنان به آنان که غیرخدا را مى خوانند دشنام مدهید تا مبادا آنان هم از روى دشمنى و جهالت خدا را دشمنام دهند».

هم چنین با مراجعه به سنت نبوى پى مى بریم که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) تعبیر «لعن» و مشتقات آن را در موارد بسیارى، حتى در خصوص مسلمانان و برخى از صحابه به کار برده است; نهى هایى که با غضب شدید همراه بوده است; به جهت کارهاى زشتى که از آنها صادر شده بود. با مراجعه به موسوعه هایى که در مورد احادیث نبوى نوشته شده پى مى بریم که بیش از سیصد مورد پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر دیگران لعن کرده اند. (موسوعه اطراف الحدیث النبوى، ج۶، ص ۵۹۴ ـ ۶۰۶)

پیامبر(صلى الله علیه وآله): «خدا لعنت کند شراب، شرابخوار، ساقى، بایع و مشترى آن را)( سنن ابى داود ج ۳ ص ۳۲۴) و نیز فرمود: «خدا لعنت کند رشوه دهنده و رشوه گیرنده را در قضاوت»(مسند احمد ج ۲ ص۳۸۷) و نیز فرمود: خدا لعنت کند ربا و گیرنده و دهنده و نویسنده و شاهد... آنرا (الجامع الصغیر ج ۲ ص ۴۰۶).


مصادیق لعن در قرآن کریم


با مراجعه به قرآن کریم پى مى بریم که خداوند متعال لعن را در چهار مورد به کار برده است:

۱ ـ در مورد ابلیس; آن جا که مى فرماید: " وَإنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتى إِلى یَوْمِ الدِّینِ " (ص(۳۸) آیه۷۸); « وهمانا لعنت من برتوست تا روز جزا».

۲ ـ در مورد عموم کافرین; آن جا که مى فرماید: " إنَّ اللهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً " ;( احزاب (۳۳) آیه ۶۴) «همانا خداوند لعنت کرده کافران را و براى آنان جهنم را آماده نموده است».

۳ ـ در مورد اهل کتاب به طور عموم و یهود به طور خصوص; آن جا که مى فرماید: " لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنى إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَعیسَى بْنِ مَرْیَمَ " ،( مائده (۵) آیه ۷۸) «لعنت شدند کسانى که از بنى اسرائیل کافر شدند، به زبان داود و عیسى بن مریم».


۴ ـ مواردى که لعنت بر عنوان عامّى وارد شده، که قابل انطباق با مسلمین است; مثال:
الف) عنوان ظالمین: " ألا لَعْنَهُ اللهِ عَلَى الظّالِمینَ " ;( هود (۱۱) آیه ۱۸) «آگاه باش لعنت خدا بر ظالمان است».

ب) عنوان کاذبین: " وَالْخامِسَهُ أنَّ لَعْنَهَ اللهِ عَلَیهِ إنْ کانَ مِنَ الْکاذِبینَ " ،( نور (۲۴) آیه ۷) «و بار پنجم قسم یاد کند که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغ گویان باشد».

ج)عنوان ایذاى رسول صلى الله علیه وآله: وَالَّذینَ یُؤْذوُنَ اللهَ وَرسُولَهُ لَعَنَهُمَ اللهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَهِ ; وکسانى که خدا و رسول را اذیت مى کنند خداوند آنان را در دنیا و آخرت مشمول لعنت خود قرار داده است.

د) عنوان رمى محصنات به زنا: " إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِى الدُّنْیا وَالآخِرَهِ " («کسانى که به زنان با ایمان و پاک دامن بى خبر از کار بد تهمت بستند محققاً در دنیا و آخرت ملعون شدند».

هـ ) عنوان قتل مؤمن: " وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَغَضَبَ اللهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذابَاً عَظیماً "; «وهرکس مؤمنى را به عمد بکشد مجازاتش آتش جهنم است که در آن جاوید معذب خواهد بود. خدا بر او خشم و لعنت کند، و عذابى بسیار شدید برایش مهّیا سازد».

و) عنوان نفاق: " وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقینَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها هِىَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ " «خدا مرد و زن از منافقان و کافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده، همان دوزخ براى کیفر آنان کافى است، و خدا آنان را لعن کرده و براى آنان عذاب ابدى است».

ز) عنوان فساد و قطع رحم: " فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الاَْرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمْ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ «شما منافقان اگر از فرمان خدا و طاعت روى برگردانید یا در زمین فساد و قطع رحم کنید باز هم امید دارید؟ اینان همین منافقانند که خدا آنان را لعن کرده و گوش و چشمشان را کور گردانید.



حکمت لعن و تبرّى

در روایات اسلامى به حبّ و بغض توجّه خاص شده است; چه در سطح کلىّ، آن جا که مى فرماید: «هل الإیمان إلاّ الحبّ و البغض(کافى، ج۲، ص۱۲۵، ح۵ ; بحار الانوار، ج۶۶، ص۲۴۱، ح۱۶); آیا دین غیر از حبّ و بغض است»، و چه در مورد و مصداق خاص ، همانند آن که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به علىّ(علیه السلام) مى فرماید: یا علىّ حبّک ایمان و بغضک نفاق (معانى الأخبار، ص۲۰۶; بحار الانوار ج۳۰، ص۴۲، ح۱۳) اى على! حب تو ایمان و بغض تو نفاق است.



به چه دلیل این همه به حبّ و بغض تأکید مى شود؟ این سؤال را با بیان چند نکته توضیح خواهیم داد:

۱ ـ مى دانیم که حبّ و بغض دو نیروى بسیار عظیم است که اگر در حدّ کمال در وجود انسان یافت شود، اثر بسیار عظیمى خواهد داشت; مثلا کسى که محبّت شخصى را به جهت آن که مظهر همه خوبى هاست در دل داشته باشد، این در حقیقت بیانگر عشق و محبّت او بخوبى هاست و این عشق و محبّت نیروى بسیار عظیمى است که مى تواند تمام قوا را در اختیار گرفته و به سوى محبوب اصلى ـ که همان خداوند متعال است ـ سوق دهد. و این همان کمال و سعادت مطلوب انسان است.

۲ ـ از طرفى دیگر، بغض نیز در صورتى که در دل انسان نسبت به یک نفر که کاملا شقى به وجود آید، در حقیقت در وجود انسان تمام نفرت ها جمع مى شود تا از آن شخص بیزار شود، و این در حقیقت بیزارى از بدى هاست و از هر چه که انسان را از خدا دور مى کند.

۳ ـ اسلام بر خلاف برخى ادیان، مانند سکه دو رویى است که به لحاظ ضرورت اجتماعى به هر دو امر مهمّ (تولّى و تبرّى) سفارش کرده است. انسان نمى تواند خوب و بد و یا مظهر خوبى ها و بدى ها، را با هم دوست داشته باشد، زیرا دو امرِ متضادند.

۴ ـ روان شناسان نیز بر این امر مهم تأکید دارند که بهترین راه (عمومى و خصوصى) براى تشوق مردم به حقّ و حقیقت و دورى از فساد و بدى ها ارائه الگوهایى کامل از هر دو طرف است، که از حیث ادبى و هنرى و روانى اثر بسیارى در جامعه مى تواند داشته باشد.

۵ ـ حبّ و بغض تنها در قلب نمى ماند، بلکه ظهور و بروز دارد و مادامى که با منع شرعى و عقلى مزاحمت نکند اشکالى ندارد، بلکه رجحان هم دارد. این مطلب از حیث روانى نیز قابل تأمل است، زیرا ابراز و اظهار یک مطلب سبب تلقین در نفس انسان و ملکه شدن آن مى شود. از همین رو ابراز تبرّى و تولّى در ساختن شالوده روحى انسان بسیار مؤثر است.

۶ ـ تبرّى و تولّى و لعن کردن در حقیقت شعار دادن و اعلان خطر و بشارت است; اعلان خطر است به مردم که اى مردم! مواظب باشید دشمنانى در کمین بوده و هستند تا دین شما را ضایع کرده و شما را از مسیر مستقیم منحرف سازند، از آنان پیروى نکنید. اعلان بشارت است به مردم در این که: ما الگوهایى بسیار کامل و خوب داریم که اگر دنبال آنها رفته و از آنان پیروى کنید، قطعاً به حقّ و حقیقت و لقاى الهى خواهید رسید و این در حقیقت از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر اجتماعى است

۷ ـ اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) از جهاتى مورد توجه خاص مسلمانان اند، زیرا آنان کسانى اند که آن حضرت را درک کرده و از او سخن شنیده و سیره عملى اش را مشاهده نموده اند. از طرفى، به جهت فداکارى هایى که برخى از آنان در راه حفظ و گسترش اسلام داشته اند قابل تقدیرند; از همین رو مسلمانان توجه خاص به آنان دارند. از سوى دیگر، کسانى که سدّ راه پیشرفت واقعى اسلام بودند و باعث انحراف در جامعه اسلامى مى شدند، بزرگ ترین ضربه را به اسلام و مسلمانان زده اند، به همین علت است که الگوهاى خوب و بد از میان صحابه انتخاب مى شود.


با این وصف، به این نتیجه مى رسیم که مسئله تولّى و تبرّى و لعن از ضروریات اجتماعى و از راه هاى سوق دادن مردم به حقّ و حقیقت و دورى از فساد و تباهى است. آرى، آنچه در باب لعن از آن نهى شده این است که لعن ذکر دائمى انسان باشد، همان گونه که در روایات به صیغه مبالغه از آن نهى شده است. در مصادر حدیثى عامه از پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد است که مؤمن، لعّان ـ یعنى بسیار لعن کند ـ نیست.( کنز العمال، ج۱، ص۱۴۶، ح۷۲۰) ولى مرحوم فیض کاشانى آن را به لحاظ کمّى وعددى گرفته و حدیث را این گونه معنا کرده است: «مؤمن نباید همه را لعنت کند، ولى از لعن مستحقان جلوگیرى نکرده است، وگرنه مى فرمود: «لاتکونوا لاعنین» زیرا بین این دو تعبیر فرقى است که صاحبان ادب مى فهمند.( المحجّه البیضاء، ج۵، ص۲۲۲)


چگونه ممکن است کسى تبرّى را از مستحقّ آن مضایقه کند، در حالى که خداوند متعال مى فرماید: " قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ الْعَدَاوَهُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً " (ممتحنه (۶۰) آیه ۴); «براى شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید که آنان به قوم خود گفتند: ما از شما و بت هاى شما که به جاى خدا مى پرستید به کلّى بیزاریم. ما مخالف و منکر شماییم و همیشه میان ما و شما کینه و دشمنى خواهد بود».