سلام بابا
چرا هرگز نگذاشتی معنی پدر را در کنارت حس کنم؟
دلم می خواست مثل بقیه بچه ها پدر بالای سرم بود، و هر مشکلی داشتم به تو میگفتم
.
دلم می خواست دست نوازشی برسرم می کشیدی و با من حرف میزدی
.
هر وقت در خیابان پسری را می دیدم که با پدرش بازی می کرد دلم می گرفت
.
دلم می خواست فریاد بزنم
.
دلم می خواست تو بودی و تو را در آغوش میگرفتم
.
دوست داشتم برای یک بار هم شده تو را ببینم
.
آنقدر دلم برایت تنگ شده که بعضی وقت ها عکس تو را بغل میکنم و تا صبح گریه میکنم،
شایدبرای یک بار هم که شده بیایی
.
شب عروسی ام چشم هایم به در بود که شاید برای عروسیم بیایی ولی باز نیامدی
.
پسرم که به دنیا آمد،گفتم که حتماسری به مامیزنی ولی باز نیامدی.اسمش را محمد جعفر گذاشتم که به یادت باشم
.
وقتی شهید شدی من دو سال بیشترنداشتم و خواهرم فقط چهل روزش بود
.
من و خواهرم هیچ خاطره ای از تو در ذهن مان نداریم
.
دوست دارم دوباره سری به مابزنی و حرفهای نگفته دلمان را به تو بگوییم
علاقه مندی ها (Bookmarks)