این ضربتی بود که عرب وارد آورد و مدت دو قرنِ دراز، کشوری آباد و آراسته را عرضه دردناکترین طوفان حوادث کرد.
… با این همه، دولت ساسانی بر رغم شکوه و عظمت ظاهری که داشت، به سختی روی به پستی و پریشانی میرفت. در پایان سلطنت نوشیروان، ایران وضعی سخت متزلزل داشت. سپاه یاغی بود و روحانیت روی در فساد داشت. فسادی که در وضع روحانی بود، از قدرت و نفوذ موبدان برمیخاست. تشتت و اختلاف در عقاید و آراء پدید آمده بود. و موبدان در ریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند. مزدک و پیش از او مانی، برای آن که تحولی در اوضاع روحانی و دینی پدید آورند، خود کوششی کردند اما نتیجهای نگرفتند. کار مزدک با مقاومت روحانیان و مخالفت سپاهیان مواجه شد و موجب فتنه و تباهی گشت. رأی و تدبیر نوشیروان که با خشونتی بی اندازه توأم بود، این فتنه را بظاهر فرو نشاند، اما عدالتی که در افسانهها به او نسبت دادهاند، نتوانست ریشه ظلم و فساد را یکسر از بن برآورد. از این رو با مرگ او باز روحانیان و سپاهیان سر به فتنه انگیزی برآوردند. سلطنت کوتاه هرمز با مخالفت روحانیان و سپاهیان به سرآمد و پرویز نیز با آنکه در جنگها کامیابیهایی داشت، از اشتغال به عشرت و هوس، فرصت آن را نیافت که نظمی و نسقی به کارهای پریشان بدهد. جنگهای بیهوده او نیز با آن همه تجملی که جمع آورده بود، جز آنکه خزانه مملکت را تهی کند نتیجهای نداد. فتنهای که دست شیرویه را به خون پدر آلوده ساخت، از نیرنگ سپاهیان و روحانیان بود. و از آن پس، این دو طبقه چنان سلطنت را بازیچه خویش کردند که دیگر از آن جز نامی نمانده بود. سرداران سپاه مانند “شهر براز” و “پیروز” و “فرخ هرمزد” همان راهی را که پیش از آنها “بهرام چوبین” رفته بود پیش گرفتند. و هر یک روزی چند تخت و تاج را غصب کردند. اردشیر خردسال پسر شیرویه، و بوراندخت و آذرمیدخت، نیز قدرت آنرا نداشتند که با نفوذ و مطامع سرداران برآیند. چند تن دیگر نیز که بر این تخت لرزانِ بی ثبات برآمدند، یا کشته شدند و یا از سلطنت خلع شدند. یزدگرد آخرین بازمانده تاجداری بود که از تخمهی ساسانیان مانده بود. اما او نیز کاری از پیش نبرد و گرفتار سرنوشت شومِ بدفرجامی شد که دولت و ملک ساسانیان را یکسره از میان برد. بدین گونه سپاهیان یاغی و روحانیان فاسد را پروای مملکت داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش اندیشهای دیگر نداشتند. پیشه وران و کشاورزان نیز که بار سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ این اوضاع سودی گمان نمیبردند. بنابر این مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضربت کافی بود که آنرا به کام طوفان حوادث بیفکند. این ضربتی بود که عرب وارد آورد و مدت دو قرنِ دراز، کشوری آباد و آراسته را عرضه دردناکترین طوفان حوادث کرد. —————————————
پانوشت :
- دو قرن سکوت ، دکتر زرین کوب، نشر جاویدان، چاپ هفتم، بهار ۱۳۵۶، ص ۳۷، ۳۸
- باز نشر، تاریخ ما، اِنی کاظمی
علاقه مندی ها (Bookmarks)