دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: پسر مهربان

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    حقوق
    نوشته ها
    1,242
    ارسال تشکر
    6,695
    دریافت تشکر: 5,917
    قدرت امتیاز دهی
    1938
    Array
    نسیم بهآر's: لبخند

    پیش فرض پسر مهربان

    شب از نيمه گذشته بود. پرستار به مرد جواني که آن طرف تخت ايستاده بود و با نگراني به پيرمـرد بيمار چشم دوخته بود
    نگاهي انداخت.

    پيرمرد قبل از اينکه از هوش برود، مدام پسر خود را صدا مي زد.


    پرستار نزديک پيرمرد شد و آرام در گوش او گفت: پسرت اينجاست، او بالاخره آمد.


    بيمار به زحمت چشم هايش را باز کرد و سايه پسرش را ديد که بيرون چادر اکسيژن ايستاده بود.

    بيمار سکته قلبي کرده بود و دکترها ديگر اميدي به زنده ماندن او نداشتند.

    پيرمرد به آرامي دستش را دراز کرد و انگشتان پسرش را گرفت. لبخندي زد و چشم هايش را بست.


    پرستار از تخت کنار که دختري روي آن خوابيده بود، يک صندلي آورد تا مرد جوان روي آن بنشيند. بعد از اتاق بيرون رفت.
    در حالي که مرد جوان دست پيرمرد را گرفته بود و به آرامي نوازش مي داد.


    نزديک هاي صبح حال پيرمرد وخيم شد. مرد جوان به سرعت دکمه اضطراري را فشار داد.


    پرستار با عجله وارد اتاق شد و به معاينه بيمار پرداخت ولي او از دنيا رفته بود.


    مرد جوان با ناراحتي رو به پرستار کرد و پرسيد: ببخشيد، اين پيرمرد چه کسي بود؟!

    پرستار با تعجب گفت: مگر او پدر شما نبود؟!


    مرد جوان گفت:
    نه، ديشب که براي عيادت دخترم آمدم براي اولين بار بود که او را مي ديدم.

    بعد به تخت کناري که دخترش روي آن خوابيده بود، اشاره کرد.


    پرستار با تعجب پرسيد: پس چرا همان ديشب نگفتي که پسرش نيستي؟


    مرد پاسخ داد: فهميدم که پيرمرد مي خواهد قبل از مردن پسرش را ببيند، ولي او نيامده بود.
    آن لحظه که دستم را گرفت، فهميدم که او آن قدر بيمار است که نمي تواند من را از پسرش تشخيص دهد.

    مي دانستم که او در آن لحظه چه قدر به من احتياج دارد...
    ..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..

  2. 11 کاربر از پست مفید نسیم بهآر سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 15th March 2013, 03:04 PM
  2. آموزشی: چه طور بفهمیم پسر فقط با یه دختره؟
    توسط Aysajoon در انجمن روانشناسی خانواده
    پاسخ ها: 41
    آخرين نوشته: 31st October 2011, 12:07 AM
  3. حکایت: به پسرم درس بدهید...
    توسط طلیعه طلا در انجمن سایر موضوعات ادبیات
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 30th October 2011, 07:10 AM
  4. باشگاه اندیشه: نظر مامان ارسطو درباره پسرش
    توسط Rez@ee در انجمن فلسفه
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: 30th September 2011, 11:33 AM
  5. روش های درس خواندن پسرها
    توسط F.PHYSICIST در انجمن خواندنی ها و دیدنی ها
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th July 2011, 02:58 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •