(دانشجوی کارشناسی روان¬شناسی بالینی)
متاسفانه هنوز ویکتور فرانکل و نظریه¬اش آن¬چنانکه باید در جامعه ما شناخته نشده است. جامعه که جای خود را دارد، در بین دانشجویان روانشناسی هم شناخته شده نیست. در کشور ما خیلی روی آن کار نشده و کتابهایی هم که از فرانکل ترجمه¬ شدهاند انگشت¬شمار هستند.
ولی این هرگز به¬ خاطر نقص نظریه و یا کم اهمیت بودن آن نیست. به¬عنوان مثال ترجمه انگلیسی کتاب انسان در جستجوی معنا تاکنون نزدیک به ده میلیون نسخه به فروش رسیده است. در سال 1991 کتابخانه کنگره ایالت متحده بر اساس یک زمینه¬یابی انجام شده بر روی خوانندگان درجمعیت عمومی، این کتاب را در ردیف 10 کتاب بانفوذ آمریکا قرار داده است. فرانکل دارای 29 دکترای افتخاری از دانشگاههای مختلف دنیا است و کرسی بین المللی معنادرمانی در دانشگاه بین المللی ایالت متحده به افتخار او برپا شده است. فرانکل در 200 دانشگاه خارج از اروپا بعنوان سخنران مهمان، سخنرانی کرده است.
در این مقاله به دنبال شرح زندگینامه و یا نظریه فرانکل نیستم، بلکه فقط قصد دارم تا یکی از تکنیک های او را شرح دهم. دلیل اینکه تصمیم گرفتم درباره این تکنیک بنویسم این بود که در عین اینکه تکنیک سادهای است ولی تاثیر بسیار بالایی دارد،
و بکار بردن آن طوری است که فرانکل خود در مصاحبهای که با دیوید کهن داشته میگوید: "من در کتاب انسان در جستجوی معنا دو تا پنج صفحه را به این تکنیک اختصاص دادهام و مردم این فن را روی خودشان اجرا میکنند. موفقیتی که آنها بعضی وقتها دارند، غیر قابل باور است.
اگر من نامههای تشکرآمیزی از آنها در این زمینه نداشتم آن را باور نمیکردم". منظورم این است که شما با خواندن درباره این تکنیک خودتان میتوانید از آن استفاده کنید و همین سادگی آن یکی از دلایل جذابیت آن است. این تکنیک قصد متضاد نام دارد.
تحقیقات نشان داده اند که این تکنیک در مورد وسواس اجباری و ترس، یک درمان مؤثر است و البته در موقعیتهای دیگر نیز از جمله حملات وحشتزدگی و لرزش، لکنت زبان، برخی موارد بیخوابی، سکسکه و حتی کابوس های مداوم استفاده شده است و کاربرد دارد و ثابت شده است که در این موارد زمان درمان کوتاه است.
کوتاه بودن طول مدت درمان با این روش، دلیل کوتاه بودن مدت بهبودی نیست. البته این تکنیک با تعدادی از مبانی نظری معنادرمانی فرانکل هم پیوستگی دارد که در ادامه اشاره خواهد شد و نباید آن را با درمان غرقه سازی کاملا یکسان دانست؛ گرچه در برخی موارد نکات مشترک هم دارند.
بعنوان نقطه شروع برای اینکه بفهمیم کاربرد قصد متضاد چگونه است، مکانیسمی را که اضطراب انتظاری یا اضطراب پیشین نامیده میشود در نظر میگیریم. همانطور که میدانید یکی از ویژگیهایی که افراد روانرنجور دارند و همچنین در افرادی که مشکلاتی دارند میتوان مشاهده کرد ترسی است که این افراد از تجربه دوباره آن مشکلات دارند.
بعنوان مثال فرد مبتلا به اختلال وحشتزدگی از تجربه دوباره و تکرار حمله وحشتزدگی، ترس و اضطراب شدیدی دارد و یا فردی از این می ترسد که هنگام صحبت با افراد، رنگش سرخ شود یا هنگام سخنرانی بلرزد و یا کسی که زیاد عرق میکند از این میترسد که هنگام ملاقات با فردی زیاد عرق کند و یا فردی که لکنت زبان دارد یا بیخواب است درباره این مشکلات و وقوع آنها نگرانی دارند و چون این حالت ترس یا اضطراب با حالت انتظار هم همراه است به آن "اضطراب انتظاری" گفته میشود. یکی از ویژگیهای مشخص این حالت، یادآوری حادثه وحشتناکی است که بیمار انتظارش را دارد.
فرانکل مینویسد یکی از خصوصیات این نوع هراس آن است که هرآنچه بیمار از آن وحشت دارد به سرش میآید. بعبارت دیگر ترس باعث رخ دادن چیزی میشود که بیمار به شدت از وقوع آن وحشت دارد. این حالت به¬صورتي اتفاق میافتد که بیمار وارد یک سیکل معیوب میشود.
بدین صورت که خود اضطراب و ترس وضعیت را بدتر میکند و نشانه را تقویت میکند و رخ دادن چیزی که بیمار از آن وحشت دارد اضطرابش را بیشتر میکند و باز اضطراب بیشتر نشانه را افزایش میدهد و این چرخه بصورت معیوب ادامه مییابد. مثلا کسی که از لرزیدن در برابر جمع و یا سرخ شدن وحشت فراوان دارد، آن قدر در این مورد اضطراب دارد که خود این اضطراب باعث لرزش کمی در او میشود و این لرزش اضطراب او را بیشتر میکند و باعث لرزش بیشتر میشود و دوباره اضطراب بیشتر و... کاری که قصد متضاد انجام میدهد این است که این سیکل معیوب را قطع میکند.
ویکتور فرانکل میگوید: "جوهره قصد متضاد این است که بیمار را وادار کنیم دقیقا کاری را انجام دهد و یا وقوع چیزی را آرزو کند که از آن میترسد." اولی در مورد الگوی ترس و دومی در مورد الگوی وسواس اجباری صادق است. فرانکل اعتراف میکند که او بطور شهودی و نه از طریق پژوهش به این فن دست یافت. در ضمن آن واکنشی علیه روانتحلیل¬گری و چیزی که او، آن را توجه بیش از حد به زندگی درونی مینامید.
و اما موارد و مثالهایی که برای روشن شدن موضوع بهترین وسیله هستند. برای این موضوع موارد زیادی وجود دارد که چند مورد از آنها را ذکر میکنم ولی برای مطالعه موارد بیشتر میتوانید به منابع ذکر شده، مخصوصا کتاب فریاد ناشنیده برای معنا مراجعه کنید. فرانکل در کتاب انسان در جستجوی معنا موردی را اینطور نقل میکند که پزشک جوانی به من مراجعه کرد و اذعان داشت که از عرق کردن بشدت بدش میآید و هراس دارد.
این ترس و دلهره باعث شده بود فوقالعاده عرق کند(به شکل گیری چرخه معیوب، توجه کنید). برای شکستن دور تسلسل به او پیشنهاد کردم هر وقت دارد عرق میکند و هراسش ظاهر میشود بجای شرمندگی، از اطرافیان بخواهد که تماشا کنند او چقدر عرق میریزد. هفته بعد مراجعه کرد و گفت در هفتهای که گذشت او هربار که فردی را ملاقات میکرده و ترس و هراس عرق کردنش برانگیخته میشده با خود میگفته: اگر تاکنون فقط یک چهارم لیتر عرق میکردم اینبار باید ده برابر آن عرق بریزم. این تصمیم و قصد متضاد موجب شده بود که پس از چهار سال رنج بردن با یک جلسه مشاوره، درمان شده و از رنج رهایی یابد.
و اما در رابطه با وسواس، در حالیکه فرار از ترس، الگوی ترس است، بیمار مبتلا به وسواس اجباری با مبارزه علیه وسواس و اجبار مشخص میشود، ولی افسوس که هرچه بیشتر با آنها میجنگد آنها قویتر میشوند. همین ستیز، قدرت آزاردهی فکر و میلی که او را فراگرفته بیشتر میکند. فشار، ضد فشار را برمیانگیزاند و ضد فشار به نوبه خود، موجب ازدیاد فشار میشود. در اینجا نیز با یک دور باطل روبرو هستیم.
برای وسواس مواردی نقل شده که بعضی را بعنوان نمونه میآورم. آقای ت. به مدت 12 سال، از یک وسواس اجباری رنج میبرد. انواع مختلف درمانها از جمله درمانهای مبتنی بر تحلیل روانی وE.T.C نتوانست به او کمکی کند.
در طی هفت سال گذشته، او به یک وسواس مبتلا بود و از خفگی میترسید، زیرا وقتی مضطرب میشد خوردن و آشامیدن برایش مشکل میشد و لقمه هیستریک در او ایجاد شده بود. برایش عبور از عرض جاده دشوار بود، چرا که فکر میکرد ممکن است در بین راه حالت خفگی به او دست دهد.
به او تعلیم داده شد که تعمداً همان کارهایی را که از آن میترسد و کارهایی را که به معنای برطرف کردن وسواسهای او بودند انجام دهد. با استفاده از تکنیک قصد متضاد، به او یک لیوان آب داده شد و گفته شد تا آنجا که میتواند سعی نماید خود را خفه کند- کاری که از عهده او ساخته نبود- دستورالعملی که به او داده شد این بود که در روز حداقل سه بار سعی کند خود را خفه کند! چند جلسه بعد، تکنیکها به کاهش اضطراب و استفاده از قصد متضاد اختصاص یافت. با 12 جلسه بیمار توانست گزارش دهد که وسواسهای سابق او کاملا برطرف شده است.
یک نکته مهم که نباید فراموش شود این است که در بکار بردن قصد متضاد باید از ظرفیت منحصر بفرد انسان برای طنز استفاده شود و کاربرد این تکنیک با طنز همراه باشد. لازاروس(1971) بیان میکند که" یک عنصر کامل در روند قصد متضاد فرانکل، القای عمدی شوخی است." حس شوخی کردن منحصراً انسانی است. به¬علاوه هیچ حیوانی قادر نیست که چون انسان به خود بخندد.
لورنز گفته است " ما هنوز به اندازهای که باید، شوخی را جدی نگرفتهایم" از دل تکنیک قصد متضاد این برمیآید که بیایید زندگی را چندان جدی نگیریم. بیایید از دل مشکلاتمان لذت ببریم. اگر ما بتوانیم کنار بایستیم و به آنها دزدانه نگاه کنیم و به آنها بخندیم، آنها نابود خواهند شد. مثلا به فردی که در حضور شخص دیگری دچار لرزش و رعشه میشود؛ مثلا جراح جوانی در برابر جراح ارشد یا شاگردی در برابر استادش، گفته میشود که از دفعات بعد وقتی این حالت به او دست داد سعی کند با تمام قدرت بلرزد، نشان دهد که چه رعشهگر خوبی است طوری بلرزد که بهترین رقاصها هم جلویش کم بیاورند. یا به فردی که از سرخ شدن میترسد گفته میشود که برایمان لبو بشو ویا مورد جالبی که خود فرانکل نقل میکند.
در مورد فرد وسواسی اجباری بسیار شدید و با سابقه طولانی که فکر وسواسیش نگرانی برای آسیب رساندن به دیگران بود و فکر میکرد که میخواهد چشم دیگران را بیرون بیاورد. وی مرتب به دستهایش نگاه میکرد و از این میترسید که چشم کسی را درآورده و در نتیجه دستهایش به مایع زجاجیه آغشته شود.
بعد از آمادهسازی در روز پانزدهم، پزشک با بیمار در بخشهای بیمارستان راه میروند و به بیمار گفته میشود تا این عبارت را با صدای بلند بگوید: بسیار خوب، بگذار چشمها را از کاسه درآورم. اول چشمهای همه بیماران این اتاق را درمیآورم، سپس دکترها و در آخر به سراغ پرستارها میروم.
فقط یکبار درآوردن چشم کافی نیست.این کار را پنجبار انجام میدهم.مایع زجاجیه همهجا پخش خواهد شد. خدمتکارهای زن باید چیزی برای تمیز کردن داشته باشند. فرانکل توانایی به خود خندیدن را ناشی از توانایی انسان برای از خود فرا رفتن میداند که یکی از مفاهیم نظریه اوست.
بیماران بسیاری با اعتقاد راسخ به غیر مفید بودن قصد متضاد به استفاده از آن مبادرت ورزیدهاند، ولی آنها نیز موفق شدهاند. این مساله نشانگر این نکته است که اثر این روش بخاطر موضوع تلقین نیست. فرانکل در این¬باره مواردی را بیان میکتدکه جالب است. مدتهای مدیدی است که مشاهده شده قصد متضاد در درمان بیخوابی نیز کاربرد دارد.
خود من برای خواب رفتن چندین بار از آن استفاده کرده ام که موفق هم بوده است. وقتی به خواب نمیروید و احتمالا نگران هم هستید که به خواب نمیروید، سعی کنید تا به خواب نروید، چشمانتان را بسته و تلاش کنید تا به خواب نروید. نکته مهم دیگر که خود فرانکل هم بیان میکند این است که قصد متضاد، نوشدارو نیست و منظور از این موارد این نیست که بگوییم قصد متضاد همیشه موثر است و همیشه میتوان براحتی به اثرات آن دست یافت. اصلا در زمینه رواندرمانی نوشدارو وجود ندارد.
علاوه بر قصد متضاد تکنیک دیگری هم با نام بازتابزدایی وجود دارد که بیشتر برای درمان مشکلات جنسی بکار میرود و میتوانید در مقاله فرانکل آن را مطالعه کنید. در کل هدف این بود که با این مختصر، باب آشنایی را با فرانکل، این روانپزشک و فیلسوف توانا باز کرده باشم وگرنه زندگینامه فرانکل ونظریه او مفصلتر و بسیار جذابتر بوده و خود نیاز به مقالاتی جدا دارد.
نظریهای زیبا و خوشبینانه نسبت به ماهیت انسان که از دل بدترین و وحشتناکترین و غیرانسانیترین مکان دنیا در جنگ جهانی دوم، یعنی اردوگاه مرگ و کار اجباری آشویتس بوجود آمد و بهتر بگوییم به محک تجربه گذاشته شد. لذت مطالعه و سود آموختن آن را از دست ندهید.
منابع:
فرانکل، ویکتور.(1388). انسان در جستجوی معنا، ترجمه نهضت صالحیان، تهران، انتشارات درسا، چاپ بیست و دوم.
فرانکل، ویکتور. (1388) . فریاد ناشنیده برای معنا، ترجمه مصطفی تبریزی و علی علوی نیا،تهران،انتشارات فراروان،چاپ سوم
کهن، دیوید. (1386) . روانشناسی روان¬شناسان، ترجمه جعفر نجفی زند، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول
فصلنامه نقد و نظر،سال یازدهم، شماره سوم و چهارم، پاییز و زمستان 1385
سایت شخصی دکتر فتحآبادی
علاقه مندی ها (Bookmarks)