چشم های دودی
باز امشب من نشستم با خودم؛ باز امشب آدمی دیگر شدم
با خدای خویش خلوت کرده ام
رو به محراب عبادت کرده ام
عشق من امشب چراغی روشن است
چون خدای عاشقی پیش من است
********
پس بمان و لحظه ای خاموش باش
بهر من امشب سراپا گوش باش
حرف ها دارم برایت نازنین
قصه ای از مردم این سرزمین
********
قصه ای از مردمانی سخت گیر
مردمی با فکرهایی پوچ و پیر
در کنار مردمانی خوب و پاک
عده ای هستند تیره تر ز خاک
********
کارشان از غصه و غم دم زدن
روی دنیا پرده ماتم زدن
یادشان رفته ست زیبایی ماه
جملگی قهرند با پروانه، آه!
********
قلب ها محروم از شادی شده
بارش باران دگر عادی شده
غرق دریاییم اما آب نیست
آب, گل شد حرفی از سهراب نیست
********
شعرهای سعدی و حافظ چه شد؟
در بساط کولیان بازیچه شد
قصه مادربزرگ از یاد رفت
عشق شیرین از دل فرهاد رفت
********
داستان ها جنگ و نابودی شده
چشم ها هم عینک دودی شده
خسته ام از فکرهای تارشان
بغض های سمی از افکارشان
********
هیچ کس در عصر افکار جدید
بهت و سرگردانی ما را ندید
ما که دل را ساده با هم باختیم
داشتیم دنیای نو می ساختیم
********
مثل دوران خوش و سبز قدیم
رنگ بر دیوار دنیا می زدیم
عشق من! دنیای رنگی داشتیم
آرزوهای قشنگی داشتیم
********
خانه ای در جنگلی از یاس ها
ساده بود اما پر از احساس ها
ما هنوز افکارمان سنگی نبود
آرزومان سفره رنگی نبود
********
ما دوتا پروانه بودیم و جهان
گرد ما می گشت و ما هم گرد آن
آن قدر گفتند از غم پیشمان
تار شد افکار نیک اندیشمان
********
این یکی می گفت دنیا بی وفاست
آن یکی می گفت زندان بلاست
دیگری می گفت حتی عشق هم
می شود کم رنگ زیر بار غم
********
خسته ام از این همه افکار خیس
این قلم های سیاه غم نویس
عشق من ! چشمان پاکت را ببند
یا به هر چیزی که می بینی بخند
********
ما که مثل این قلم ها نیستیم
ما مگر انسان زیبا نیستیم؟
دلبرم از این جماعت دور باش
مملو از شوق و نشاط و شور باش
********
از نگاهم تا نگاهت پل بزن
خیره شو در چشم هایم زل بزن
چشم بردار از جهانی این چنین
زندگی را در نگاه من ببین
********
راه ما از مردم دنیا جداست
لحظه هامان مملو از بوی خداست
من به کوری دو چشم تارشان
یا که آن اندیشه بیمارشان
********
تا ابد عاشق ترین آزاده ام
طبق قولی که به مجنون داده ام
عاشقم من عاشق دنیای خویش
دلخوشم حتی به رویاهای خویش
********
من نمی گنجم درون پوستم
با درخت و کوه و دریا دوستم
آسمان ما هنوزم آبی است
لحظه هامان غرق در بی تابی است
********
با غم و افسردگی بیگانه ایم
ما هنوزم عاشق پروانه ایمخانه ای هم رو به ساحل ساختیم
قایقی در قلب آب انداختیم
********
سوی دنیای تعالی می رویم
گرچه با دستان خالی می رویمدست در دستان من تا آسمان
لحظه ای در وصف این رویا بمان
********
مرغ حسرت را از این جا پر بده
با من این آواز خوش را سر بده
زندگی زیباست ای زیباپسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
علاقه مندی ها (Bookmarks)