در نشست نشانهشناسی ادبیات که در خانهی هنرمندان برگزار شد، آثار صادق چوبک مورد بررسی قرار گرفت و از این نویسنده به عنوان روایتگر آدمهای تنها در برابر نظامهای فاسد یاد شد.
به گزارش خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، امیرعلی نجومیان در این نشست با توضیحی دربارهی فعالیت گروه نشانهشناسی، از انتشار کتاب «نقد و نشانهشناسی ادبیات داستانی معاصر: آثار ابراهیم گلستان و جلال آل احمد» خبر داد و گفت: این اثر ماحصل همین نشستها بوده و جلد دوم این کتاب دربرگیرندهی مقالههایی دربارهی بررسی آثار سیمین دانشور و صادق چوبک خواهد بود.
حمیدرضا شعیری دربارهی «نظام نشانهمعنایی مسخشدگی در گفتمان بودشی صادق چوبک» سخنرانی کرد و گفت: یکی از رایجترین نظامهای گفتمانی نظام کنشی است که در آن کنشگر به دنبال فتح و تصاحب ابژهی ارزشی است. در این حالت، نظام روایی راهها و شرایط رسیدن کنشگر به ابژهی ارزشی را نشان میدهد. تفاوت مهم نظام بودشی با نظام کنشی در این است که «بودن» به مهمترین دغدغهی سوژه تبدیل میشود. در واقع، هیچ چیزی برای یک سوژه مهمتر و سختتر از «بودن» نیست.
به گونهای که هیچ لحظهای که بودن «من» در آن شکل گرفته، تضمینی برای بودن «من» در لحظهای دیگر نیست. سوژهی بودشی در چالش بیپایان با بودن خود قرار میگیرد، چراکه هیچگاه حضور او برای خود او کفایت نمیکند. به همین دلیل از دیدگاه نشانه معناشناختی چنین حضوری که ناپایدار و در چالش است، به حضوری اضطرابآور تبدیل میشود.
بنابراین سوژهی بودشی، سوژهای مضطرب است: سوژهای که در پی سلب همواره خود و حضور خود است. در «انتری که لوطیش مرده بود» با اینکه لوطی مرده است، اما در چندین رفت و برگشت گویا حتا مرگ نیز سوژه را در سیر بودش خود متوقف نکرده است، به همین دلیل «انتر» سوژهی بودشی به سوژهای مسخ شده بدل میشود. در بعضی از بخشهای داستان لوطی هم مرده است و هم به سوژهای میماند که از خواب بیدار شده و در حال فکر کردن است.
«انتر» پس از مرگ لوطی فرار از آن محیط تکراری را تجربه میکند. او در چالهی معنایی جدیدی که آزادی مینامد، اسیر میشود، ولی آزادی هم او را قانع نمیکند و دوباره به نزد لوطی بازمیگردد. صادق چوبک در این رمان مخاطب را با وضعیتی گفتمانی مواجه میکند که در آن کنش دستخوش شرایط نامعمول شده و به «بودش» بدل میشود. در این حالت، سوژه در وضعیتی سلبی قرار میگیرد که نفی یک چالهی معنایی و سقوط به چالهای دیگر است.
او در ادامه اظهار کرد: انتر ابتدا به دلیل از دست دادن لوطیاش سردرگم و گیج میشود و احساس ضعف میکند. بعد به دلیل تجربهی گذشته و همهی آزارهایی که هنگام نمایش از جانب او متحمل شده، احساس رضایت میکند. سپس تصمیم به فرار میگیرد. وقتی از محل مرگ لوطی خود دور میشود، باز مورد آزار قرار میگیرد و احساس بیپناهی میکند. دوباره برمیگردد به محلی که جسد لوطی آنجا قرار دارد.
بالاخره به موجودی مسخ شده تبدیل میشود. گفتمان بودشی محل حضور و به چالش کشیده شدن سوژههایی است که پیوسته با تردید، نفی، برش، اضطراب حضور، شگفتی، تغییر ناگهانی و ناهنجاری بر مخاطب هویدا میشوند. به همین دلیل، سوژهی بودشی همواره به واسطهی ممکنها معنادار میشود. ممکن راهی است که او را به سوی انتخابهای آزاد بیپایان و شاید بینتیجه سوق میدهد.
فرزان سجودی هم به بررسی رمان «تنگسیر» صادق چوبک و فیلم اقتباسی «امیر نادری» از این رمان پرداخت و گفت: رمان «تنگسیر» حول شخصیت کانونی محمد و نسبت او با جهان و کنشهایش در جهان شکل میگیرد و محمد را در وضعیت بحرانی با طبیعت از یک سو و فرهنگ از سوی دیگر قرار میدهد.
دو وضعیت طبیعت و فرهنگ، محمد را به عنوان انسانی دارای رسالتی اجتماعی، به سوی کنشهایی اجتماعی هدایت میکند. واکنش محمد به این دو وضعیت از او شخصیتی همگن میسازد از جنس شخصیتهای مصلح و پیامبرگونه که گویی رسالتی برای نجات قوم بر دوش دارند و نه حل مسألهای شخصی.
او متذکر شد: اگر شخصیت محمد را در فیلمی که نادری برمبنای این رمان ساخته، با محمد رمان بتوان مقایسه کرد، و به حذف فرایند ذهنی بخش اولیه رمان و تصویرسازیهای آن بخش و تغییراتی که در ماجرای نبرد محمد با ورزا و سکینه داده شده و همچنین برجسته شدن احساسیترِ عملیات مسلحانهی او در شهر بوشهر توجه کنیم، شاهد نسخهی دیگری از این مصلح هستیم که همانا چریک شهری است. اسطورهی پیامبروار بومی رمان در فیلم نادری در الگوی چریک شهری قالب گرفته میشود.
لیلا صادقی دیگر سخنران این نشست نیز دربارهی تصویرگونگی و عملکرد آن در رمان «سنگ صبور» سخن گفت و اظهار کرد: تصویرگونگی انواع مختلفی دارد که در این رمان، تصویرگونگی شمایلی و نموداری از اهمیت ویژهای برخوردارند، بدین مفهوم که ساختار رمان و مفاهیم مطرحشده همگی با یکدیگر در انطباق هستند.
این تصویرگونگی در همهی پیرامتنهای کتاب، از جمله عنوان، پیشدرآمد، فصلبندی، شخصیتپردازی و زاویهدیدهای مختلف انعکاس دارد و تطابق ساختار و محتوا باعث تقویت و همچنین افزودن لایههای معنایی مختلف به رمان میشود. «سنگ صبور» به معنای شیشهای است که پادشاهان قدیم در هنگام اضطرار مینوشیدند تا خود را هلاک کنند. معنای دیگر آن نیز سنگی است که مردم رنجها و مصائب خود را برای آن بازگو میکردند و در نهایت سنگ از درد دلهای مردم پر میشد و میترکید. این معنا در سرنوشت هر یک از شخصیتهای داستان دیده میشود که هر یک از راویان، سنگ صبور خودشان میشوند و به تکگویی درونی میپردازند و در نهایت منهدم میشوند.
او در ادامه متذکر شد: همچنین تصویرگونگی میان عنوان، پیشدرآمد و ساختار رمان وجود دارد، بدین شرح که فصلهای کتاب از 26 فصل تشکیل شده، تعداد شخصیتهای اصلی شش نفر است، پیشدرآمد شامل دو شعر است و هر شعر یک بیت دومصراعی است که همهی اینها زوج هستند، بدینمعنا که ساختار زوج بودن بر مفهوم «کسی روبهروی آینه» منتقل شده است. این زوج بودن به همان رابطهی آینهوار فرد با خودش و تکگوییهای هریک از شخصیتها مرتبط است، به گونهای که هر یک از شخصیتهای داستان به صورت تگگویی، به روایت بخشهایی از درون خود و دنیای پیرامون خود میپردازند.صادقی ادامه داد: هر فصل به روایت یکی از شخصیتها نقل میشود. مهمترین بخش روایت، مربوط به گوهر است که به صورت غیاب بازنمایی میشود. نام گوهر به معنی ارزشمند است و در مواقعی که امکان تطابق یا تصویرگونگی موجود باشد، اما عمل نکند، با فرایندی به نام ناتصویرگونگی مواجه هستیم که باعث افزودن یک لایهی معنایی میشود.
نام و نقش گوهر، به دلیل تناقض معنای گوهر (ارزش) با نقش او به عنوان فردی همهجایی (ضدارزش) در تضاد است و همین تضاد نشاندهندهی تضادی است که در جامعهی او میان حرف و عمل شخصیتها وجود دارد و البته نام و کنش تمام شخصیتهای این رمان، به غیر از قاتل، در عدم تطابق قرار دارد. غیاب جوهرهی اصلی داستان، دلالت بر غیاب چیزی ارزشمند دارد که جامعه آن را ارزشمند تلقی نکرده و آن را به سوی تباهی کشیده است.
گوهر با آنکه زنی پرمهر نسبت به اطرافیانش است، از دید اجتماع زنی منحرف و فاسد تلقی میشود. درواقع، گوهر در ناتصویرگونگی با نقش خود در اجتماع قرار دارد، بدین صورت که او باعث تجمع و دلبستگی افراد نسبت به خودش و همدیگر شده بود، او میتوانست خوشبختی را برای حاج اسمعیل، احمدآقا و دیگران به ارمغان بیاورد، اما اجتماع به دلیل باورهای خرافی و منفعتطلبیهای شخصی و برچسب حرامزادگی زدن بر پسرش، نقشی را به او تحمیل میکند که ارزش را به ضدارزش بدل میکند.
او در پایان تأکید کرد: در رمان «سنگ صبور» شاهد این هستیم که چگونه عملکرد نظامهای فاسد بر سرنوشت افراد تأثیر میگذارد، بهطوری که فقط شخصیت بلقیس به زندگیاش ادامه میدهد؛ زنی زشترو و بدخواه همگان. تنها کسی که خیانت میکند و خیانت او را میتوان به سطح گستردهتری تعمیم داد، همانگونه که لایههای تفسیری تاریخی و اسطورهیی اثر، آن را حکایتی در همه اعصار جلوه میدهد، پس به نظر میرسد که عملکرد نظامهای فاسد باعث بقای افراد خیانتکار در جامعه میشود و دیگر افراد همگی یا رو به انهدام میروند و یا همچون احمدآقا، سنگ صبور خودشان میشوند و میترکند. درونمایهی رمان «سنگ صبور» حضور نظامهای فاسد و تنهایی آدمهایی است که به این نظامها اجازهی ستمگری میدهد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)