رنگین کمان عشقرنگین کمان عشق چه خوش می نوازد تار تنهائی ام را ومن غرق در افکارم گیسوان آفتاب را به چنگ کشیدم تا سکوت را با نغمه های باران همراه سازم و سوار بر ابر آرزوها از آسمان نیلی گذر کنم تا شاید بیابم
آنچه را که باید یافت ،گوهر وجودم تو را می خواند .......((عشق))......
در سیاهی افکارم واژه ها چه زیبا تنهائی وجودم را نوازش می کنند گویا تلنگری است بر درون خاموش ام تا شاید این گونه سردی درونم با حرارت عشق ذوب گردد و من چه عاجزانه عشق را فریاد می کنم .
چتر هستی را می گشایم تا شاید این گونه تبلور باران را زیر گام های استوارت لمس کنم و سیاهی شب را با سپیدی سحر همراه سازم و با نغمۀ چکاوک های عاشق گوش فلک را کر سازم و همگام با بادهای خزان در میان شاخ و برگ های رنجور به این سو و آن سو سرک کشم تا شاید این گونه التیامی بر زخمهای نسوخ گردم و چرخ هستی را از حرکت باز ستانم .
فغان را نجوا می کند گیتار دل ،اندوه غم را بی کم و کاستی و خوف پریشانی خیالم را در زندان ابدی خواستار است تا علل لرزش تار و پودم گردد ،در ریتم اش پاکسازی روح و عصیان عشق را می طلبد تا با تلنگری بر باغ وحشی شیشه ای (دل) علل رویش ضمیر ناخودآگاه گردد گویا آواره تر از ما طلب یار می کند،افسوس ....(من نیزخود او گرفتارم)
به ناچار در گذرگاه درونی دل به دنبال حفرۀ خالی برای لحضه ای آسایش در کنار یار می گردم او نیز افول امپراطوری عشق را حس کرده و به دنبال پرتوئی نورانی برای رهایی از این نخوت است .
انگار حادثه ای درویشی در راه است یا ملودی دلنشینی با وزنی قابل شمارش ،این تواتر امواج رنگ صدایم را دزدیده و نوفه ای درونم را به آشوب کشانده ،گوئی صحنۀ تنصیفی است میان خدایگان زمین و آسمان دگر بار ضرباهنگ قلبم تشدید گردیده و بیرق عشق به احتزاز درآمده لحضه ای سکوت جایز است.
محمد خداشناس گل افشانی
علاقه مندی ها (Bookmarks)