نامهی شاهنامه*
بخش نخست
«به روزگار سامانیان جهان آباد بود و ملک بی خصم و لشکر فرمانبردار و روزگار مساعد و بخت موافق.»
نظامی عروضی
اشاره:
1.مردمان ایران که از ستم خلفای بغداد و حکومت استبداد رها شده بودند، در دوران حکومتهای آزاد و مستقل صفاری و سامانی بنیان نوزایی فرهنگ و ادب فارسی را نهادند و شاهنامه، نوبرانه و دستآورد تمام آن تلاشها بود. شاهنامه رهآورد آزادی و داناییست! از همین روست که در تمام شاهنامه بر آزادی و آزادهگی و خرد و دانایی پای فشرده شده است.
2.آن آزاداندیشی دوران صفاری و سامانی زمینه را برای آفرینشهای فرهنگی و تلاش برای نوزایی آماده کرده بود.
3.شاهنامهی فردوسی دارای شناسنامهییست. منابع و مآخذی در کار بودهاند که فردوسی به آنها نگاه کرده و آموخته و برداشت کرده و سرانجام آن حماسهی داد و خرد را آفریده است. فردوسی هنرورز و شاعر و پژوهشگری ارجمند بوده است. در تمام شاهنامه، در هر داستان و سرگذشت که چونان دریایی پرموج است، مرواریدهای رخشان اندیشههای دانایی دلآور دیده میشود. اندیشههایی انسانی بر بنیان داد و دانایی.
4.من بر آن ام که دانای توس و فرزانهی ایران با دانشی گسترده و بینشی استوار، این کتابها را خوانده و بخشی از آن داستانها را از راویان گوناگون شنیده و بر این بستر و زمینه، شاهکار بیمانند خویش را باز آفریده است. شاهنامه یک اثر حماسی و اساطیری و تاریخیست، اما بیش و پیش از هر چیزی یک اثر هنریست. داستانها و شعرها اثر و یادگار درخشان و مروارید غلتانیست که از دریای سینهی فرزانهی توس بر ساحل ما غلتیده است.
5.در این نوشته بر آن ام تا به منابع فردوسی نگاهی داشته باشیم.
6.
شاعر در دیباچهی شاهنامه از یک منبع به نثر فارسی سخن میگوید که مقایسهی این بیتها با مقدمهی برجای مانده از شاهنامهی گمشدهی ابومنصوری، نشان میدهد که این منبع همان شاهنامهی ابومنصوریست.
فردوسی گاهی از راویان روایات خود یاد میکند که از آن جملهاند: آزاد سرو، شادان برزین، شاهوی و ماخ.
گاه نیز از گفتار دهقان، سخنگوی دهقان و جهانجوی دهقان یاد میکند:
ز دهقان کنون بشنو این داستان / چه گفت آن سراینده دهقان پیر / به گفتار دهقان کنون بازگرد.
یعنی شاعر در دیباچه آشکارا از یک منبع مکتوب سخن میگوید، ولی در موارد دیگر چنان سخن میگوید که گویی روایات را از زبان آزاد سرو، شاهوی، دهقان و موبد شنیده است.
«تئودور نولدکه» مینویسد: «این که گاهبهگاه شاعر به گونهیی ماجراها را تعریف میکند که گویی از زبان یک دهقان شنیده، ظاهریست. هنگامی که میگوید بپیوندم از گفتهی باستان، مثل این است که نوشته باشد: بپیوندم از نامهی باستان.»
دو تن از شاهنامهشناسان آمریکایی به نامهای «الگا دیویدسن» و «دیک دیویس» فرضیهی منابع شفاهی شاهنامه را پیش کشیدند. دیک دیویس در حمایت از نظریهی منابع شفاهی شاهنامه تا آنجا پیش رفت که اشارهی صریح فردوسی به منبع مکتوب را تمهید ادبی دانست نه امری واقعی والگا دیویدسن چنین نظر داد که شاهنامه بر بنیان منابع شفاهی و آن هم گاه از نوع منظوم آن شکل گرفته است. هر دو شاهنامهشناس استفادهی فردوسی از منابع مکتوب را نیز یک سره مردود ندانستهاند. نقش مهم گوسانها و خنیاگران در تاریخ ادبی ما بسیار درخور توجه است و این عاشقان فرزانه در درازای تاریخ این سرزمین از سوی به سویی دیگر رفته و افسانهها و تاریخ این دیار را با خود بردهاند. این لولیان، عاشقها، خنیاگران و گوسانها به هر روی در پراکندن این داستانها نقشی مهم داشتهاند. سفر برخی از داستانها و یا قهرماناناش از چین تا اروپا به مدد اینان نیز بوده است.
در اساطیر ملل مختلف شباهتهای مهمی هست که در یک کمربند اسطوره و افسانه از هند تا ایرلند را در بر میگیرد:
زایش غریب پهلوان. حیوان افسانهیی چونان اسب و یک پرنده. رویینتن بودن. داشتن یک نقطه ضعف در هر پهلوان رویینتن. جام جهاننما. آب حیات. هفت خان و ...
چرا؟ آیا بدهبستانهای فرهنگیست که در نتیجهی آمد و شد کولیان و گوسانها و کوچهای بزرگ و جنگها پیش میآمده است و یا وجوه اشتراک بسیار از نظر جغرافیایی و اجتماعی سبب چنین همانندیها میشده است؟ به گمان من، هر دو. نگاهی کوتاه به داستان سهراب و رستم در چین و ایران و به نام کوهولین در ایرلند گواه ماست.
نزدیکترین منبع به شاهنامه کتابیست تاریخی به عربی با عنوان «غرر اخبار ملوک الفرس»، نوشتهی «ثعالبی» در همان روزگار فردوسی که در پارهیی موارد چنان به متن شاهنامه نزدیک است که پژوهشگران بر این باورند که آبشخور هر دو کتاب، یکی و آن هم شاهنامهی ابومنصوری بوده است.
شاید تعبیراتی همچون «ز گفتار دهقان»، «سخنگوی دهقان» و مانند آن، برگرفته از شاهنامهی ابومنصوری باشد، نه آن که شاعر به راستی روایات خود را از زبان دهقان یا موبدی شنیده باشد. به این نمونهها نگاه کنیم:
- پس ابومنصور المعمری را بفرمود تا خداوندان کتب را از دهقانان ... بیاوردند.
- پس آنچه از ایشان (دهقانان) یافتیم از نامههای ایشان گرد کردیم.
- و این نامه را هر چه گزارش کنیم از گفتار دهقانان باید آورد.
شاید نخستین بار پروفسور «مری بویس» در مقالهیی به بررسی نقش گوسانها و آوازخوانان اشعار حماسی در زمان پارتیان پرداخت. پس از آن برخی شاهنامهشناسان غربی این نظریه را پیش کشیدند که فردوسی نه تنها طرز بیان، که مواد شاهنامه را نیز از حماسههای ایرانی یعنی بازماندهگان گوسانهای پارتی و پیشکسوتان نقالان بعدی گرفته است. موبدان، اوستا و دیگر کتابهای دینی را از حفظ زمزمه میکردند و خنیاگران اشعار خود را با ساز و آواز میخواندند و یا بازخوانی میکردند. حماسهی ملی ایران نیز که در شاهکار فردوسی زندگی جاودان یافته، از این روند جدا نیست. بخش مهمی از حماسهی ملی در مراحل آغازین تکوین آن، بیگمان به صورت شفاهی و سینه به سینه انتقال یافته و سپس قالب مکتوب به خود گرفته است.
روایات اساطیری و پهلوانی و تاریخی ایران در زمان «خسرو انوشیروان» در قرن ششم میلادی در کتابی با عنوان «خدای نامک» گردآوری و نوشته شده بود و تا پایان دورهی ساسانی چند بار تکمیل شده و سرانجام پس از مرگ «یزدگرد سوم ساسانی» شکل نهایی یافته است.
خدای نامک از قرن دوم هجری از پهلوی به عربی و سپس به نثر فارسی دری ترجمه شد و از قرون سوم و چهارم به بعد سخنسرایان بزرگی چون «مسعودی مروزی»، «دقیقی طوسی» و «فردوسی» این متون منثور فارسی را به رشته نظم کشیدند، ولی از همان قرن پنجم میلادی روایات شفاهی نیز پا به پای انتقال روایات از طریق متن مکتوب به راه خود ادامه داد که تا امروز نیز ادامه دارد. این روایات شفاهی، همانند روایات مکتوب، برای محققان فرهنگ ایران اهمیت فراوانی دارد. مجموعهی ارزشمند شاهنامه و مردم، به کوشش زندهیاد انجوی شیرازی، گنجینهییست از روایات شفاهی شاهنامه که گاه میتوان روایاتی در آن یافت که ویژهگیهای کهنتری از متنهای مکتوب دارند.
در جاى جاى شاهنامه از نامهی خسروان، نامهی خسروى، نامهی پهلوى، دفتر پهلوى، نامهی شهریار، نامهی باستان، نامهی شاهوار و ... یاد کرده و در دیباچهی شاهنامه چنین گفته است:
یکى نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان
پراکنده در دست هر موبدى
از او بهرهیى برده هر بخردى
دلیر و بزرگ و خردمند و راد
یکى پهلوان بود دهقان نژاد
پژوهندهی روزگار نخست
گذشته سخنها، همه، باز جست
ز هر کشورى، موبدى سالخورد
بیاورد و این نامه را گرد کرد
بپرسیدشان از نژاد کیان
وز آن نامداران فرخ گوان
که گیتى به آغاز چون داشتند
که ایدون، به ما خوار بگذاشتند؟
چهگونه سرآمد به نیک اخترى
بر ایشان همه روز گند آورى؟
بگفتند پیشاش یکایک مهان
سخنهاى شاهان و گشت جهان
چو بشنید از ایشان، سپهبد، سخن
یکى نامور نامه افکند بن
سپس شرح مىدهد که چگونه به جستوجوى آن کتاب برخاسته و آن را بازجسته و به نظم کشیده است. در پایان نقل ابیات «دقیقى» نیز، با اشاره به گشتاسبنامه دقیقى و شاهنامهی خویش، مىگوید:
یکى نامه دیدم پر از داستان
سخنهاى آن بر منش راستان
فسانه کهن بود و منثور بود
طبایع ز پیوند او دور بود
نبردى به پیوند او کس گمان
پر اندیشه گشت این دل شادمان
گذشته بر او سالیان، دو هزار
گر ایدون که برتر نیاید شمار ...
من این نامهی فرخ گرفتم به فال
همى رنجبردم به بسیار سال ...
پیش از آن که فردوسی، به شاهنامهسرایی بپردازد، دقیقی که همسال فردوسیست به نظم شاهنامه روی آورده بود. وی هزار بیت از داستان گشتاسب و ارجاسب تورانی را سروده بود که در پیش از چهل سالهگی به دست غلامی کشته شد.
فردوسی نه تنها به این منبع اشاره کرده بلکه آشکار میسازد که خود به پژوهشی ژرف دست زده است:
بپرسیدم از هر کسی بی شمار / نترسیدم از گردش روزگار
و این در حالی بود که آتش جنگ همه جا شعلهور و راهها پر خطر بود.
زمانه سرای پر از جنگ بود / به جویندهگان بر جهان تنگ بود.
اما گمانههای دیگری هم برای منابع این اثر وجود دارد :
بنا به باور استاد «مرتضوی»، برداشت داستانهای حماسی و جنگهای عظیم از بزرگترین حماسهی دنیا، یعنی «ایلیاد و ادیسهی» «هومر»، نیز ممکن بوده است.
آن چنان که «ژنه» نیز مینویسد، یکی از بزرگترین احتمالات، برداشت فردوسی از اساطیر یونان باستان است. همانندیهای زیادی در شاهنامه و اساطیر یونان دیده میشود که میتوان از آن جمله از شباهت رخش و اسبی به نام پگاز در اساطیر یونان نام برد و یا هفت خوان رستم که به احتمال زیاد در دوازده خوان هرکول ریشه دارد. پیشتر نوشتم که این داستان راست نیست. کهنترین نشانههای این داستانها، هزار سال پیش از یونان در ایران یافت شده است.
یکی دیگر از گمانهها این است که برخی داستانهای شاهنامه به داستانهای عرب باز میگردد.
«ملک الشعرای بهار» با دقت در سبک نظم و به ویژه لغات عربی داستان اسکندر در مقایسه با بخشهای دیگر شاهنامه به این نتیجه رسیدهاست که فردوسی این داستان را از مأخذ عربی گرفته یا از مأخذ عربی در متن منثوری که پیش دست شاعر بوده نقل شده است. گویا گمان دوم درستتر است و بخش اسکندر از ترجمه وارد شاهنامهی ابومنصوری و به واسطهی آن، اثر فردوسی شده است. به باور استاد بهار، فردوسی با زبان پهلوی آشنا نبوده است و این نظریست که محققانی مانند «نولدکه»، «دکتر خالقی مطلق» و «دکتر دبیر سیاقی» آن را میپذیرند و در مقابل، «دار مستتر»، «ژول مول»، «لازار»، «دکتر ماهیار»، «نوابی»، «دکتر ریاحی»، و «دکتر زرینکوب» رد میکنند. «بهار» مینویسد: «اشاراتی که فردوسی به دهقان یا به آزاد سرو و ماهو و بهرام و غیره دارد، اشاراتیست که در اصل نسخه بوده و مشارالیه عینا آن راویان را نام برده است.»
اینک اشارهیی داشته باشیم به هر یک از این کتابهای مهم که میتوانسته است مورد بهرهبرداری فردوسی قرار گیرد:
خداینامه « خوتای نامک یا شاهنامه»
در زمان یزگرد سوم در شرح حال پادشاهان نوشته شده است. روزبه پسر دادبه دانشمند قرن دوم هجری (معروف به ابن مقفع) آن را به عربی به نام «سیر الملوک الفرس» برگردانده و پس از او مترجمان و نویسندهگان و تاریخنویسان دیگر از روی ترجمهی او اقتباسها کرده که بیشتر آنها و اصل پهلویاش و ترجمه از بین رفته است. مینویسند که این کتاب به قدری مورد پسند مردم قرار گرفت که «بهرام بن مروان شاه» مترجم خلفای عباسی نوشته است که: «من زیاده از بیست نسخهی مختلف این کتاب را فراهم کرده بودم.»
سپس چهار نفر زرتشتی اهل هرات و سیستان و شاپور و توس برای حاکم توس، «امیر منصور عبدالرزاق»، به فارسی ترجمه کرده، تصور کردهاند که سایر سرایندهگان و نویسندهگان سایر شاهنامهها چون «مسعودی مروزی»، نخستین شاعری که تاریخ ایران را از زمان کیومرث تا یزدگرد سوم به شعر درآورده، و «ابو المؤید بلخی»، شاعر عصر سامانی که تاریخ پهلوانی و اساطیری را به نثر نوشت، و« ابوعلی بلخی» و شاهنامهی منثور «ابومنصوری» و «ابومنصور دقیقی» و حکیم فردوسی اطلاعات خود را از این گرفته باشند. به عقیدهی «نولدکه» مأخذ روایت فردوسی در شاهنامه، ترجمهی منثور خداینامه بوده که به زبان پارسی درآمده و ارتباطی با ترجمهی «ابن مقفع» نداشته است. اشعار خود فردوسی یکی از شواهد این نظریه است:
یکی نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان
پراکنده از دست هر موبدی
از او بهرهیی برده هر بهخردی
و یا این ابیات:
یکی نامه دیدم پر از داستان
سخنهای آن بر منش راستان
فسانه کهن بود و منثور بود
طبایع ز پیوند او دور بود
درخداینامک اصلی، شرح حال پادشاهان پیشدادی و کیانی و ساسانی تا زمان خسرو پرویز نوشته شده و پژوهشگران تصور کردهاند که پس از مرگ یزدگرد سوم، آخرین شهریار ساسانی، قسمتهای آخر را بدان اضافه کردهاند. به نوشتهی دکتر« رضازاده شفق»:
1.«قریب یک قرن است دانشمندان مغرب زمین در تحقیق منابع شاهنامه بذل مساعى نموده و در منشأ اخبار و حکایت داستانهاى آن غور کرده و به کشفیات سودمند مهمى نایل آمدهاند. یکى از نتایج این تحقیقات، ترجمه و تطبیق اوستاست و معلوم شده که قسمت مهم داستانها و اشخاص شاهنامه در کتاب اوستا و مخصوصا در قسمتى که به اسم یشت موسوم است موجود بوده، نیز داستانهاى زیادى در کتابهاى پهلوى زمان ساسانیان مانند بندهش و یادگار زریران و جاماسب نامک و کارنامک اردشیر بابکان و خسرو کواتان و نظایر آنها مضبوط است که گاهى عینا و گاهى با تغییراتى در لفظ و معنى به کسوت فارسى شیرین و نظم متین فردوسى اندر آمده.»
آیین نامک
آییننامک، آیین و آداب جنگ، لشکرکشی، تیراندازی، چوگانبازی، پیشگویی و اندرزهای شاهان است. این کتاب بنا به گفتهی مسعودی در «التنبیه و الاشراف» چندهزار صفحه بوده و نسخهی کامل آن جز در نزد موبدان و سایر اشخاص صاحب قدرت، به دست نمیآمده است. قسمتهایی از این کتاب در نامهی تنسر، کتاب «حمزه» و «جوامع الحکایات» «عوفی» آمده و گاهنامه قسمتی از آن بوده است. مسعودی چهار کتاب گاهنامک، خداینامک، آییننامک و کتاب نقشهای شاهان ساسانی را مهمترین مدرک و مأخذ تاریخ عهد ساسانی میداند. آییننامک هم توسط «ابن مقفع» به عربی ترجمه شده و «ابن قتیبه» در عیون الاخبار و« مسعودی» در مروج الذهب و «ثعالبی» در «غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم» و شرح مختصری از آن در مرزباننامه آمده است. در این کتاب آگاهیهای جالبی از تشکیلات دولت ساسانی و پیش از ساسانی و رموز جهانداری و جنگآوری و اندرزها آمده است.
ایاتکار زریران
در زندگانی پادشاهان باستانی و گشتاسب است. شرح جنگهای مذهبی ایرانیان مزداپرست با تورانیان دیوپرست، کوششهای گشتاسب و ارجاسب در راه پیشرفت آیین زرتشت از مطالب جالب این کتاب است. این اثر یا همان «یادگار زریران» پس از یشتها و سایر قطعات داستانی اوستا، کهنترین کتاب مربوط به داستانهای قدیم است. این کتاب مورد استفادهی دقیقی، شاهنامهسرای معروف، قرار گرفته بود. قطعهیی از این کتاب که سخنان جاماسب است:
«گوید جاماسپ حکیم:
آن کس بهتر که از مادر نزاد
پا چون از مادر زاد بمرد
یا از جوانی و برنایی کی
به سرحد کمال نرسید
فردا این دو دسته فروکوبند
دلیر به دلیر و گراز به گراز
بس مادر پسردار بی پسر
بس پسر بی پدر
بس پدر بی پسر
بس برادر بی برادر
و بس زن شویمند
که بی شوی شوند.»
و این نیز همین قسمت از شاهنامه است:
جهان بینی آن گاه گشته کبود
زمین پر ز آتش هوا پر ز دود
وزان زخم و آن گرزهای گران
چنان پتک پولاد آهنگران
به مغز اندر افتد ترنگاترنگ
جهان پر شود از دم شور و جنگ
شکسته شود چرخ و گردونهها
بپالاید از خونشان جویها
بسی بی پدر گشته بینی پسر
بسی بی پسر گشته بینی پدر
رسالهی درخت آسوریک
این اثر نیز در بر گیرندهی اشعاریست با مصراعهای شش هجایی و یازده هجایی، و آن مناظرهی درخت نخل با بز است که پارهیی از پژوهشگران آن را از آثار ادبی و منظوم عهد اشکانی دانسته و قسمتهایی از آن که باقی مانده، اوزان شعری خود را نگاه داشته است. چند بیت آن برای نمونه:
«درختی روییده ورای شهرستان آسوریک
بُناش خشک و سر او تر است
برگاش به نی ماند و برش انگور
شیرین بار آورد
مردمان بینی من آن درخت بلندم
بز بر من بیرون میآید و رقابت
میکند که من از تو برترم به بس گونه چیز
مرا به زمین خونیرث (اقلیم چهارم) درختی نیست هم من
چه شاه از من تناول کند چون نوآورم بار
تخمهی کشتیها هستم و دکل بادبانها
جاروب از من کنند که ورازند مهن و مان (خان و مان)
برنجکوب و دنگ از من کنند که کوبند جو و برنج
دمینک (کوره) از من سازند اوزان وزن (بادبزن)
موزهام (چکمه) برزگران را، و پایافزارم برهنه پایان را
ریسمان از من سازند که پای ترا بندند
چوب از من کنند که پایهای ترا ماچند؟...»
کارنامک ارتخشتری پاپکان
داستان شیرین و تاریخیست از زندهگی اردشیر بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی. بعد از کتاب یاتکار زریران دومین و گرانبهاترین کتاب به زبان پهلویست که برای ما باقی مانده و داستان آن در شاهنامه فردوسی هست. تألیف این کتاب را برخی اواخر دوره ساسانی دانستهاند.
«... سپس اردشیر بر گاه اردوان نشست و داد گسترد و بزرگان و سپهسالار و موبد موبدان را پیش خواسته فرمود: «من در این پادشاهی بزرگ که یزدان به من داده نیکویی میکنم، داد میورزم، دین بهی و پاک را میآرایم، جهانیان را به آیین فرزندان میپرورم، سپاس یزدان آفریدگار و برتر و افزایندهی شما که خشنود هستید بر من به نیکی و بیگمانی بیندیشید، من هم نیکی شما را میخواهم و در دادگستری میکوشم. ساو و باج، ده یک از شما گرفته از آن مال که خواسته، سپاه میآرایم تا پاسبانی جهانیان بکنم. از هر یکصد درهم شش درهم و از هر گونه روغنها، بدینسان داد میکنم از خرید و فروش بازرگانان هیچ نگیرم، بر یزدان سپاسگزاری میکنم که این پادشاهی به من داد و کارهای خیر میکنم و از بداندیش و بدگویی و بدکرداری بسیار میپرهیزم.»»
شاهنامهی مؤیدی
شاهنامهی بزرگ یا مؤیدی نوشتهی «ابوالمؤید بلخی»، شاعر دوران سامانیست. وی نخستین کسیست که یوسف و زلیخا را به نظم در آورد. شاهنامهی او کتابیست در شرح تاریخ و داستانهای ایران قدیم و روایات و داستانهای ایرانی بسیاری در آن کتاب آمده است. قدیمیترین کتابی که از این اثر نام برده تاریخ بلعمی در سال 352 هجریست.
وی کتابی به نام گرشاسب نامه و اخبار نریمان هم دارد که شاید پارههایی از شاهنامهی او بودهاند.
دادستان مینوی خرد
این اثر به صورت مجموعه پرسشهاییست که «دانا» نامی از مینوی خرد میکند و پاسخهایی که مینوی خرد به پرسشهای وی میدهد. واژهی دادستان که در نام کامل کتاب دیده میشود، به معنی حکم است. اثر در شقتوسه فصل تدوین شده است.
بندهشن
یعنی «بنیان آفرینش» یا «بنیان نهادن آفرینش» در دانش جهانشناسیست. بندهشن مشتمل بر 46 فصل و سیزدههزار واژهی پهلوی در قواعد دینی و تکوین جهان و تاریخ و داستانها و طبیعیات و در حقیقت، خلاصهی اوستاست که در قرنهای یازده و دوازده میلادی (قرن پنجم هجری) پایان پذیرفت. مهمترین فصول آن اینهایند: اهورامزدا، اهریمن، خلقت زمان، آفرینش روز و هفته و ماه، تکوین آفرینش و خلقت ستارهگان و اصطلاحات نجومی، منظور از خلقت، هفت آسمان، هفت خلقت دنیایی، امشاسپندان (جاویدانهای مقدس) و وظایف آنها، شرح نبردهایی که آسمان و آب و زمین و گیاهان و گاو و کیومرث و فرشتهگان و ستارگان با اهریمن کردند.
آمدن روح اهریمن در زمین و ستارهگان و گاو و کیومرث، اصل زمین و کوهها و درهها و دریاها و گیاهان و آتش، اصل آب و باد و ابر و باران، در بارهی اصل مخلوقاتی که توسط اهریمن آفریده شده از قبیل مار، و مور و زنبور و کژدم، در بارهی درندهگان مانند گرگ، شیر، پلنگ و غیره، در بارهی موجودات گوناگون و این که چرا آفریده شدهاند، در بارهی مصائبی که با آمدن اسکندر و تازیان دامنگیر ایران شد، و آمدن سه مرد مقدس که آیین یزدانی را تجدید خواهند کرد، از دیگر بخشهای این کتاباند.
اندرزنامهی آذرباد مهر اسپندان
کتاب اندرزهایی که آذرپاد موبدان موبد زمان شاپور دوم به فرزند خود زرتشت میدهد. «وست»، خاورشناس انگلیسی، زمان زندهگی آذرپاد را بین 290 تا 371 میلادی نوشته است. این پندنامه از برجستهترین قطعات پهلویست. اندرزنامههای معروف که از زمان ساسانیان باقی مانده عبارتاند از همین اندرزنامه و اندزنامهی پسر آذرپاد و نوهاش که هر سه موبدان موبد زمان شاپور بزرگ و اردشیر دوم و یزدگرد اول بودهاند و دیگر، اندرزنامهی بختآفرید و بزرگمهر و خسرو انوشیروان به نام «و چورگ میترای بختگان» که مشتمل بر چند پرسش انوشیروان است از بوذرجمهر و پاسخهای او که در بعضی از شاهنامهها و کتابهای تاریخ نقل گردیده است، و نیز پندنامهی بهزاد فرخ فیروز، آذرپاد، فرنبغ فرخزات، اندرز اوشنرداناک، اندرز داناکان به مزدیسنان، اندرز پوریوتکشیان، اندرز پیشینهگان، اندرز دستوران به وهدینان (بهدینان)، اندرز خسرو کواتان.
و چه آثاری را از میان بردند!
«مسعودی» هنگام توصیف کتاب بزرگی که در خانهی یکی از بزرگان ایران در تیسفون دیده، قسمتی از آن را تاریخ پادشاهان میداند. کتاب از روی منابعی که در خزاین شاهنشاهی بود تنظیم گردیده و برای هشام خلیفه از پهلوی به عربی ترجمه شده بود. او مینویسد: «کتابی عظیم دیدم که حاوی بسیاری از علوم ایران، تاریخ پادشاهان آن سامان، ساختمانها و تأسیسات سیاسی بود.»
دیگر از کتابهای معروف و باقیمانده، «داستان خسرو کواتان وریدگی» (انوشیروان و خدمتکارش)، «رستم و اسفندیار»، «بهرامنامه»، بهرام و نرسی نامه، «نوشیرواننامه»، پرسش و پاسخ خسرو و مرزبان، «نامهی انوشیروان به سرداران سپاه»، «نامههای انوشیروان و جواسپ» هستند.
در یشتها و به ویژه یشت نهم و دوازدهم و سیزدهم و نوزدهم که در زمان هخامنشیان واشکانیان نوشته شده، از پهلوانان ایران یاد شده است.
تا اینجا میتوان دریافت که بخش بزرگی از این کتابها بر روی هم مورد استفاده برای سرودن شاهنامه بودهاند، اما بیش از همه بر شاهنامهی ابومنصوری تکیه میشود. مقدمهی این کتاب را میآوریم، زیرا هم بسیار خواندنیست هم این که آنگاه میتوان قضاوتی شایستهتر داشت.
مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری یکی از قدیمترین نمونههای نثر پارسیست. در سال 346 هجری قمری به فرمان ابومنصور عبدالرزاق - که از طرف سامانیان سپهسالار کل خراسان بوده است – به قلم ابومنصور العمری نوشته شده است. شاهنامهی منثور مزبور که مایهی شاهنامهی منظوم فردوسی قرار گرفته از میان رفته است. فقط مقدمهی
آ ن را در آغاز نسخههای قدیم شاهنامه قرار دادهاند
حسین ماهیدشتی
علاقه مندی ها (Bookmarks)