ادبیات پایداری در تاریخ اسلام
نخستین سرودههای پایداری در تاریخ اسلام، قصاید ابوطالب(ع) در ستایش و دفاع از ساحت پیامبر و مسلمانان شکنجهدیده است. "هنگامی که ابوطالب(ع) دید کار به سختی کشیده و هر قبیلهای از قریش، افراد مسلمانشدة خود را شکنجه میدهند و از دینشان باز میدارند، در میان بنیهاشم و بنیمطلب بن عبدمناف بهپاخاست و آنان را به حمایت از رسول خدا و نگهداری وی دعوت کرد. پس همگی جز ابولهب به وی پیوستند و دعوت وی را در حمایت از رسول خدا پذیرفتند و ابوطالب که بدینکار شادمان شده بود قصیدهای در فضل رسول خدا و مدح آنان گفت که ابیاتی از آن چنین است:
اذا اجتمعت یوماً قریشٌ لمفخرٍ
فعبد منافٍ سرّها و صمیمُها
فان حصل اشراف عبد منافها
بنی هاشم اشرافها و قدیمها
و ان فخرت یوماً فان محمّداً
هوالمصطفی من سرّها و کریمُها"
(آیتی، ص 100)
یعنی:
اگر روزی قریش برای مباهات و افتخار گرد آیند، عبد مناف روح و قلب آن است و اگر اشراف عبد مناف را بخواهیم، شرافت و پیشتازی در بنیهاشم است. اگر افتخار هاشم را بخواهیم، محمد مصطفی(ص) بزرگ و بزرگوار آنان است.
سرودههای ابوطالب در هنگامة توانسوز شعب ابیطالب، گواه ایمان و اعتقاد عمیق قلبی او به پیامبر است. نخستین سرودهای که در تاریخ اسلام در صحنة نبرد ثبت شده، از آنِ حمزه سیدالشهداست. پیامبر در ناحیة "ابواء" ـ مدفن مادرش آمنه ـ به جنگ دشمنان شتافت ولی آنها گریخته بودند. در هنگام بازگشت، حمزه ـ چابکسوار اسلام ـ را مأمور کرد با سی تن سواره که همگی از مهاجران بودند به مقابله با ابوجهل بشتابد. هرچند با وساطت شخصی به نام "مجد بن عمرو حنبی" جنگی درنگرفت، اما حمزه در شعری از اینکه در این جنگ، پرچم فرماندهی را از دست پیامبر دریافت کرده و نخستین فرمانده سپاه مسلمانان شده، اینگونه سروده است:
بامر رسولالله اول خافقٍ
علیه لواءٌ لم یکن لاحَ من قبلی
لواءٌ لدیه النصر من ذی کرامهٍ
الهٌ عزیزٌ فعله افضل الفعل
فلمّا تراءینا انا خوا فعقلوا
مطایا و عقلنا مدی غرض النّبل...
(سامی النشار، ص 39ـ38)
یعنی:
به فرمان رسول خدا نخستین پرچم جهاد به عهدة من سپرده شده درحالی که پیش از من چنین پرچمی به اهتزاز درنیامده بود. پرچمی که پیروزی آن را صاحب فضلی عزیز یعنی خداوندی که حکمش برترین حکمهاست، تضمین کرده است. وقتی دشمنان ما را دیدند، بازنشستند و مرکبها را بستند. ولی ما دامن همت بستیم و آمادة نبرد شدیم.
در سرایا و غزوات، شاعرانی چون "حسّان بن ثابت" به ستایش یاران پیامبر و هجو و بدگویی دشمن میپرداختند. رجز صحابهای چون "ابودجانه" و شخص علی(ع) (بهویژه در جنگ احزاب در مقابل "عمرو بن عبدود") از سرودههای شکوهمند و رجزگونهای است که اهمیت سرودههای عصر پیامبر را در صحنههای نبرد به خوبی نشان میدهد. پیامبر اینگونه سرودهها را میستود و به روایت "ابنهشام" وقتی "کعب بن مالک" در پاسخ به قصیدة "عبدالله بن زبعری" شعری به این مضمون سرود که قریش آمد تا "با خداوند ستیزه کند، پیداست کسی که با خداوند ستیزه کند به یقین مغلوب خواهد شد"، رسول خدا به او گفت: "لقد شکرک الله یا کعب علی قولک هذا".(1)
سرودههای عصر پیامبر در تحلیلی کلی و نهایی دارای مضامین زیر است:
1ـ معرفی و تبیین مکتبی که پاسداری از آن حتی به بهای مبارزه کردن تا پای جان، ارزش دارد.
2ـ شناساندن چهرة پیامبر که همچون سخن و سیره و مسائل وحی شده به او، صداقت محض است.
3ـ ایجاد روحیه در افراد برای جنگ کردن تا پیروزی و امیدوار کردن آنها به فرا رسیدن امداد الهی.
4ـ ایجاد سستی و فترت در روحیة دشمن.
5ـ توصیف شهیدان و ارزش شهادت.
6ـ مرثیه و سوگ شهیدان.
7ـ هجو دشمنان (چرا که پیامبر به شعرا میفرمود: دشمنان را هجو کنید) (امینی، ص 18ـ14)
گفتنی است که در عصر پیامبر و ائمه، شعر تنهاترین و اصلیترین رسانهای بوده که به دلیل انس و الفت با جامعه، کارکردی بسیار مؤثر داشته است. اگر پیامبر شعر نمیسرود و نمیخواند، ولی سایر امامان همگی به شعر میپرداختند، چنانکه در جنگ صفین بخشی از پاسخهای حضرت علی(ع) به نامههای معاویه، شعرگونه است. شگفت است که در نبرد سپاه علی(ع) با معاویه، زنی به نام "اُم سنان" بر بلندی میایستاد و با سرودههای مهیّج خویش سپاه را به مبارزه تشویق میکرد. داستان رویارویی این زن با معاویه در تاریخ آمده است. (اعثم کوفی، ص 522ـ521).
زیباترین سرودههای پایداری در تاریخ اسلام را باید در حماسة شگفت و عظیم عاشورا جستوجو کرد. امام عاشورا خود، چه در مسیر آمدن به کربلا و چه در عرصة نبرد، سرودههایی دارد که هرچند برخی از آنها متعلق به شاعران بزرگ عرب مانند "یزیدبن مفرغ" است، اما عمدة آنها بدیههسراییهایی هستند که امام به مقتضای حال و اوضاع سروده است. رجزهای امام حسین(ع) در صحنة نبرد، همگی شورانگیز و شکوهمند، حماسی و استوار و سرشار از مفاهیم و مضامین عمیق ایستادگی، پاکبازی و آزادگی است.
الموتُ خیرٌ من رکوب العار
والعارُ اولی من دخول النّار
"مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است و پذیرفتن ننگ بهتر از قبول آتش"
صحابه بزرگوار امام نیز در لحظة رویارویی با دشمن و جانفشانی در میدان، رجز میخواندند و سرودههای آنان (که ترجمان ایمان، خلوص و ازجانگذشتگی آنها بود) در میدان طنین میافکند.
رجزهای کربلا که با رجز امام حسین(ع) و خواندن شعر "فروه بن مَسَیک" آغاز میشود مجموعاً 34 رجز است. این رجزها که کوتاه، کوبنده، ترسیمکنندة آرمان مبارزان و سمت و سوی مبارزات و در جهت ستایش از امام و تحقیر دشمنان و در یازده مورد بیانگر تقابل دینی و رویارویی دو مذهب بوده، با نوعی مفاخره ـ رسم رجزخوانی عرب ـ همراه بوده است. گاه نیز نمونههایی از رثا در آنها دیده میشود. در رجزها، از حقانیت راهی که مبارزان برگزیدهاند و بیدادی که در مقابل آنها صف کشیده است. سخن به میان میآید.
پس از کربلا، هرچند دشمن بر این باور بود که همهچیز پایان یافته است، اما گویی این حادثه، خود آغاز راه بود، چنانکه خطبههای شگفتآور و ستمبرانداز زینب(س) و امام سجاد(ع) نمونههای درخشان ادب مقاومت در مقابل بیداد به شمار میروند. پس از آن نیز سرودههای "فرزدق" ـ بهویژه قصیدة مشهور ایشان در مقابل "هشام بن عبدالملک" ـ سرودههای شاعرانی چون "داوود بن عباس" یا "داوود سلمی" در سوگ شهیدان فخ، "اشبع بن عمرو سلمی" در رثای حضرت رضا(ع)، مرثیة "دعبل بن علی خزاعی" که در رثای فرزندش احمد سروده و در آن به هجو خلفای عباسی و شهادت حضرت رضا(ع) اشاره کرده است، شعر "علی بن عباس رومی" در شهادت یحیی ـ از نوادگان زیدبنعلی(ع) ـ و سرودههای شاعران بزرگ دیگر بارقههایی بود در شب بیداد که چهرة ستمگر را رسوا و حقیقت پنهان را آشکار کرد. در تاریخ شیعه، ادب مقاومت جایگاهی رفیع و گسترده دارد که بررسی آن نیازمند مجالی دیگر است.
ادبیات مقاومت در ایران
اگر از قرون اولیة حضور اسلام در ایران، در پی یافتن نمونههای ادب مقاومت باشیم، اولین نمونهها را در نهضت مشهور شعوبیه مییابیم. پس از شکست ایرانیان از اعراب مسلمان، گروهی با پرداخت جزیه و خراج، به آیین پدران خویش و فرهنگ گذشته وفادار ماندند و با پیروی از ادیان کهن ایرانی (زردشتی، مانوی و مزدکی)، آثار نسلهای پیشین را که به خط اوستایی یا پهلوی بود نگهداشتند.
گروه دیگری که عمدة ایرانیان از آن گروه به شمار میآیند به دین اسلام گرویدند و پس از آشنایی با زبان، فرهنگ و تمدن اسلامی و عربی در شئون مختلف حکومت، نفوذ کردند و به موقعیتهای حساس و پستهای کلیدی دست یافتند.
متأسفانه فاتحان عرب، به دلیل پیروزیهای چشمگیر و وسعت دامنة فتوحات به دامگاه غرور افتادند و گاه به احیای فرهنگ نژادپرستانهای که پیشتر زیر گامهای بلند اسلام فرو شکسته بود، به تحقیر پرداختند. دیگران که جلوههای بارز این تعصب کور و غرور ناروا را در عصر حکومت بنیامیه میتوان یافت. این غرور تا به آنجایی رسید که بعضی از سفها و متعصبان عرب هیچکس از اعاجم را لایق فرمانروایی نمیدانستند.(2)
این تحقیرها، با روح اسلام که ارزش را در تقوا، جهاد و علم میجوید، مغایر بود. تحقیرشدگان ایرانی که با باورهای دینی و اعتقادی میزیستند، بیآنکه این دین را رها کنند در مقابل افکار سلطهطلبانه و مغرورانة تحقیرگران ایستادند و با بیان مفاخر و آثار نیاکان خویش و تحقیر و پستانگاری عرب، به مبارزه با آنان پرداختند. نخستین ایرانی که در عصر اموی و در کشاکش تحقیرهای بنیامیه، زبان به بیان افتخارات اجداد خود گشود، "اسماعیل بن یسار" ـ از موالی بنیتمیم، شاعر شعوبی عصر "عبدالملک بن مروان" و "هشام بن عبدالملک" ـ است که در سال 101 درگذشت. وی روزی نزد "ابنهشام" قصیدهای را برخواند که برخی ابیات آن چنین است:
اصلی کریمٌ و مجدی لایُقاسُ به
و لی لسانٌ کحدّ السّیف مسمومٍ
احمی به مجد اقوامٍ ذوی حسبٍ
مِنْ کُلّ قومٍ تباج الملک معمومٍ...
من مثل کسریً و سابور الجنود معاً
و الهرمزان لفخرٍ او لتعظیمٍ
در این سروده، شاعر، اصل خود را بزرگ و عظمت خود را غیرقابل قیاس و زبانش را شمشیری بُرّنده دانسته و به پادشاهانی چون کسرا و شاپور و هرمزان بالیده و افتخار کرده است.
گفتهاند این اشعار آنچنان خشم هشام را برانگیخت که دستور داد در آبش افکنند و او تا مرز خفگی پیش رفت. پس او را از آب گرفتند و به حجاز فرستادند.
"بشاربنبرد" دیگر شاعر متعصب ایرانی است که سرودههای او در تحقیر عرب و ستایش ایرانی در جلد سوم "الاغانی" آمده است.
بازتاب شعوبیگری را در شعر "ابوالقاسم فردوسی" مییابیم:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیدهست کار
که تاج کیانی را کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!
و از منصفان معاصر که بازتاب شعوبیگری را در شعرش مییابیم، "ملکالشعرای بهار" است که میگویدآیینهوند، 70)
اندیشة شعوبیگری و مقاومت در مقابل تبعیضگرایی و ستمگری بنیامیه و بنیعباس در ایران نهتنها در سرودهها که در احادیث برساخته نیز دیده میشود. حتی کتابهایی چون "فضائلالفرس" اثر "ابوعبیده معمر بن المثنی" "المثالب" اثر "علان الفارسی الشعوبی" و "فضل العجم علی العرب" اثر "سعید بن حمید البختکان" نوشته شد که البته همگی از میان رفتهاند و تنها قسمتهایی از آنها باقی مانده که در کتابهایی چون "العرب ابن قتیبه"، "البیان و التبیین" جاحظ، "العقد" الفرید ابن عبد ربّه و "عیونالاخبار" ابن قتیبه آمده است. (پیشین، ص 73).
دفاع از اهل بیت(ع)؛ چهرهای از ادب مقاومت
ایرانیان بیش و پیش از اقوام دیگر با اهل بیت آشنا و شیفته و باورمند آنها بودهاند. "کسایی مروزی" (شاعر قرن چهارم) در منقبت و ستایش و دفاع از امام علی(ع) میگوید:
فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر، شیرمردان، مرتضای پاکدین
فضل آنکس کز پیامبر بگذری فاضلتر اوست
فضل آن رکن مسلمانی امام المتّقین...
سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت
سیر شد منبر ز نام و خوی سکین و تکین
منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید
حق صادق کی شناسد وآن زینالعابدین
مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا
یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین
کآن همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان
وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین
ای کسایی هیچ مندیش از نواصب وز عدو
تا چنین گویی مناقب، دل چرا داری حزین؟
ابیات این قصیده گواه رنج بزرگ او از ستایش سلاطین غزنوی (سکّین) و وصف زیبارویان (تکین) و فراموش شدن نام پیامبر و فرزندانش و غصب منبری است که روزی جایگاه پیامبر بود. رنج و دردهای خاندان پیامبر، خوشگذرانی خلفای عباسی و دشمنی مخالفان، علاوه بر اینکه بیانگر غمهای شاعرند، تصویری از اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرن چهارم ایران نیز به دست میدهند.
شاعر بزرگ قرن پنج "ناصرخسرو قبادیانی" از شاخصترین و برجستهترین شاعرانی است که از اهل بیت دفاع میکند و فضایل و برتریهای خاندان علی(ع) را برمیشمارد:بهار دل دوستدار علی
همیشه پر است از نگار علی...
از امّت سزای بزرگی و فخر
کسی نیست جز دوستدار علی
فردوسی شاعر بزرگ همین عصر، خود را پیرو راه علی(ع) میداند و میگوید:
بر این زادم و هم بر این بگذرم
یقین دان که خاکِ پیِ حیدرم
و این در دورانی است که اتهام به شیعه بودن، برای کشتن کافی بوده است و به تعبیر "تاریخ بیهقی" انگشت در جهان کرده، قرمطی میجستند
علاقه مندی ها (Bookmarks)