[sootzadan][sootzadan][sootzadan]
نمایش نسخه قابل چاپ
[sootzadan][sootzadan][sootzadan]
منظورتون پیامبر اکرم (ص ) هست که بعضی شیعیان عداوت دارند ؟ [tafakor]نقل قول:
آنهم از امامي كه بعضي برادران شيعه با او عداوت خاصي دارند
فکر نکنم قرار باشه اینجا شیعه ای سنی رو محکوم کنه یا بر عکس. درسته؟؟!![tafakor]
پاسخ علامه امینی به ابن تیمیه
ابن تیمیّه٬ از جمله علمای سنی است که در آثار خود نسبت به فضایل اهلبیت (علیهم السلام) به دیده منفی نکاه میکند و نام او برای اهل تحقیق نامی آشناست.
این شخص در جایی٬ به هزار رکعت نماز گزاردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) در هر شب٬ اشکال وارد کرده است! از جمله اینکه:
۱. این که انسان شب تا صبح مشغول نماز شود مکروه است و فضیلت حساب نمی شود چون حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) هر شب بیش از ۱۳ رکعت نماز نمی خواند و تمام شب را بیدار نمی ماند. پس مداومت به شب زنده داری نه تنها مستحب نمی باشد بلکه مکروه است.
۲. خواندن هزار رکعت نماز در هر شب و روز خارج از قدرت بشری است. و در آخر می گوید:
(( شب زنده داری و تهجد و قرائت کل قرآن در یک رکعت نماز ثابت شده است و عثمان این کار را انجام می داد. پس شب زنده داری و تلاوت قرآن عثمان از دیگران (یعنی امیرالمؤمنین) آشکار تر است! …))
عالم پر افتخار شیعه مرحوم علامه امینی (رحمة الله علیه) در کتاب الغدیر (جلد پنجم) جواب مناسبی به این مخالفت داده است :
اولآ «مکروه» دانستن این عمل با سنت نبوی در تناقض است :
اینکه ایشان گفته اند حضرت رسول هر شب بیش از ۱۳ رکعت نماز نمی خوانده٬ مخالف احادیث و تاریخ است و ایشان در محکمه تاریخ رو سیاه است. روایاتی در کتب شیعه و سنی نقل شده که دلالت بر کثرت عبادت حضرت رسول (ص) در شبها دارد. از جمله در مصباح الشریعة و صحیح مسلم آورده شده که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم ) آنقدر نماز می خواندند که پاهای مبارکشان از کثرت ایستادن ورم می کرد (…یُصلی حتی یتوّرم قدماه…).
امام صادق (علیه السلام ) می فرمایند که ایشان اینکار را برای عبرت امت در عبادات انجام می دادند.
در باب کثیر العباده بودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم ) مطالب عجیبی نقل شده است. از جمله اینکه حضرت در دهه آخر ماه مبارک رمضان دستور می دادند که رختخوابشان جمع شود . باید در اینجا از ابن تیمیه سؤال کرد که چگونه است که این عمل در کتب اهل سنت جزو فضائل بزرگان آنان بشمار آمده است؟ مثلا در مورد ابوالحسن اشعری می نویسند که بیست سال نماز صبح را با وضوی نماز عشاء می خوانده است (طبقات الاخیار٬ ج٬۲ ص۱۷۲) و در مورد دیگر می نویسند که چهل سال نماز صبح را با وضوی نماز عشاء می خوانده ولی به امیرالمؤمنین (ع) که می رسند این عمل فضیلت حساب نمی شود و یک عمل مکروه تلقی می شود!!
نکته دیگری که در پاسخ ابن تیمیه باید متذکر شد این است که طبق عقیده اهل تسنن٬ «سنت» تنها با فعل شخص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم ) «سنت» نیست بلکه رفتار هر فردی از مسلمین می تواند سنت قرار بگیرد چنانکه عمر بن خطاب «نماز تراویح» را سنت قرار داد و طبق تصریح علمای سنی او نخستین کسی بود که بجا آوردن نمازهای مستحبی را با جماعت در ماه رمضان بدعت کرد و این سنت امروزه مورد پیروی اهل تسنن می باشد. مگر خود اهل سنت از پیامبر (ص) نقل نمی کنند که فرمود:
«بر شما باد عمل کردن به سنت من و سنت خلفای راشدین»؟
اگر چنین حدیثی از پیامبر (ص) رسیده باشد پس چرا ابن تیمیه و هم کیشان او آنرا اختصاص می دهند به خلفای راشدین منهای علی بن ابیطالب (ع) …؟؟!
اما جواب اینکه این عمل مقدور نمی باشد: علامه امینی (رحمة الله علیه) در کتاب الغدیر می فرمایند: «ما هم اکنون از یارانمان کسانی را می شناسیم که گاهی در شب و گاهی در شبانه روز در کمتر از هفت ساعت٬ هزار رکعت نماز می خوانند. بنا براین بجا آوردن هزار رکعت در شبانه روز هیچگاه تمام وقت را اشغال نمی کند و مخالف سنت پیامبر (ص) هم نمی باشد.» قابل ذکر است که خود مرحوم علامه مکرر این عمل را انجام داده بود و در یک شب هزار رکعت نماز را در کنار قبر امام رضا (علیه السلام) بجا آورده بود.
همچنین یکی از علمای سنی بنام محمد عبد الحی حنفی٬ برای رفع پندارهای مغرضانه ابن تیمیه کتابی نوشته و نام آنرا اقامة الحجة علی ان الاکثار فی التعبد لیس ببدعة (اقامه دلیل بر اینکه زیادی عبادت بدعت بشمار نمی آید) گذاشته است و در آن نام عده ای از صحابه و تابعین را که کوشش فراوان در بندگی خدا داشته اند ذکر می کند.
این عالم سنی در فرازی از کتابش در جواب ابن تیمیه می گوید: «اما اینکه گفته چنین کاری مقدور نمی باشد منشأ آن کسالت روحی او از انجام عبادت زیاد است و کسانی که در تمام عمرشان نشاط انجام چنین عبادتی را نداشته و از رفتار پسندیده و عادت خدایی پارسایان بی بهره اند می پندارند که چنین کاری مقدور نیست ولی کسانی که شیرینی اطاعت و بندگی خدا را چشیداه ند این گونه اعمال برای آنها جزو امور عادی است.»
نکته قابل توجه اینکه ابن تیمیه این عمل را برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) غیر مقدور می داند و خودش برای عثمان نقل می کند که در هر شب یک ختم قرآن می نمود و سایر علمای سنی برای ابو حنیفه می نویسند که در هر شبانه روز ماه رمضان دو ختم قرآن می نمود و برای برخی در هر شب تا چهار ختم قرآن ذکر می کنند. چگونه اینها در برابر چشم ابن تیمیه بوده و کوچکترین اعتراضی نداشته و آنهارا شایسته نقل در کتابهایش دانسته ولی به مجاهده امیرالمؤمنین (علیه السلام) در عبادت خدا ایراد وارد می کند؟
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
و اینجا این بیت حافظ به یادمان می آید که :
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می بری و زحمت ما میداری
والسلام
رئیس وهابیها هم چیزی نمیفهمید!
ماجرای علامه حلی و ابن تیمیه
شیخ تقی الدین سبکی معروف به "ابن تیمیه" از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلی است . بیشتر شخصیتهای علمی به فساد عقیده وی اعتراف دارند تا آنجاکه اورا کافر و مرتدمی دانند.او در زمان حیاتش به علت داشتن نظرات انحرافی به زندان افتاد . دانشمندان شیعه و سنی کتابهای زیادی چه در زمان وی و چه بعد ازاوبر رد عقایدش نوشتهاند.بعد از اینکه علامه حلی کتاب "منهاج الکرامه" را در اثبات امامت نوشت ابن تیمیه به علت عناد و لجاجتی که با علامه داشت کتابی به نام "منهاج السنه" (به عنوان رد بر شیعه و بویژه رد بر کتاب منهاج الکرامه ) نوشت.
هنگامی که کتاب" منهاج السنه "به دست علامه حلی رسید این بزرگوار با آن همه تهاجمات و بی ادبیها و توهینهای ابن تیمیه، كم ترین اهانتی به او روا نداشت . علامه حلی در پاسخ اشعاری نوشت و برایش فرستاد که ترجمه شعرها چنین است:
اگر آنـچه را سایر مردم میدانند تو هم میدانستی حـتـمـا بـا دانـشمنـدان دوست میشـدیولی جاهل و نادان شدی و از نادانی گفتی هر کس بر خلاف هوای نفس تو میرود دانا نیست«لو كنت تعلم كل ما علم الوری طرا لصرت صدیق كل العالم»«لكن جهلت فقلت ان جمیع من یهوی خلاف هواك لیس بعالم»ابن حجر عسقلانی - دانشمند اهل تسنن- چنین مینویسد: علامه حلی نامی مشهور و اخلاقی نیک دارد. وقتی کتاب ابن تیمیه به او رسید گفت «لو کان یفهم ما اقول اجبته» یعنی: اگر ابن تیمیه توانایی درک وفهم آنچه را که من گفتم می داشت جوابش را میدادم.
http://www.tebyan.net/religion_thoug.../15/83408.html
اسلام> فرقههاى اسلامى> فرق كلامى> سلفى> جديد (وهابيت)> تاريخچه
بيوگرافى«ابن تيميه»
تاب: فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامى، ج 3، ص 19
نويسنده: جعفر سبحانى
در ماه ربيع الاول سال 661 هجرى قمرى، درست 5 سال پس از سقوط عاصمه خلافت عباسى (بغداد) كودكى در يكى از نقاط شام به نام (حران) ديده به جهان گشود و تا 7 سالگى در آن سرزمين زندگى كرد، ولى بخاطر حمله سپاه مغول، خانواده وى مجبور به جلاى وطن شد و رحل اقامت در شهر شام افكند. پدر او روحانى حنبلى مذهب بود كه در عقايد و فقه از مذهب«احمد بن حنبل» (م/241) پيروى ميكرد، از اين جهت فرزند خود را به مدارس«حنابله»فرستاد تا فقه حنبلى را فرا گيرد.
اين كودك همان«احمد بن عبد الحليم، بن تيميه حرانى»است كه آيين وهابيت در قرن 12 هجرى بر اساس افكار و آراء او پى ريزى گرديد.
شناخت عقايد وهابيان در گرو شناخت ابن تيميه و آراء و عقايد او است. محمد بن عبد الوهاب مؤسس«وهابيت»بخشى از عقائد او را گرفت، و قسمتهاى ديگر آنرا رها كرد و به آن اهميت نداد.
ابن تيميه تا سال 698 هجرى در شام بسان يك روحانى حنبلى ميزيست، و تا آن سال از او لغزشى مشاهده نشد و از آن به بعد، يعنى وقتى رسالهاى به نام«الرسالة الحموية»نوشت، آثار انحراف در او ظاهر گرديد، وى اين رساله را در پاسخ پرسش مردم«حماة» (1) كه يكى از شهرهاى سوريه است، نوشت و آشكارا براى خدا«جهت»و«سمت»قائل شد و تلويحا او را جسم دانست.
تنزيه خدا از جسم و جسمانى بودن و از هر نوع مماثله با موجودات امكانى يكى از افتخارات اسلام و قرآن است كه آشكارا ميفرمايد«ليس كمثله شىء» (2)«براى او مانندى نيست»و به خاطر نفى پندار جهت و سمت، او را در همه جا حاضر و ناظر ميداند و مىفرمايد:«و هو معكم اين ما كنتم» (3) «او با شما است در هر كجا باشيد». و نيز ميفرمايد:«و هو الذي في السماء اله و في الارض اله. . . » (4) «او (خدا) كسى است كه در آسمانها خدا است و در زمين خداست». ولى فرزند تيميه با وجود چنين آيات صريح و روشن و دلائل محكم و استوار متكلمان اسلامى اعم از معتزلى و اشعرى و شيعى، خرق اجماع كرد و آشكارا گفت:خدا فوق آسمانها است، و بر عرش خود تكيه كرده است.
مبانى فكرى ابن تيميه در چهار بعد
مبانى فكرى ابن تيميه را در چهار بخش ميتوان خلاصه كرد:
1 - حمل صفات خبرى بر معانى لغوى
در اصطلاح علم كلام، بخشى از صفات خدا را، صفات خبرى مىنامند، صفاتى كه قرآن و حديث از آن خبر داده و خرد آنرا درك نكرده است، مانند«وجه»و«يد»و«استواء بر عرش»و نظائر آنها كه قسمتى از آنها در قرآن، و برخى ديگر در حديث نبوى وارد شده است.
شكى نيست كه معانى لغوى اين صفات، ملازم با جسمانى بودن خداست زيرا«وجه»به معنى«صورت»و«يد»به معنى دست و«استواء»به معنى استقرار و يا جلوس، از شؤون موجودات امكانى است، و خداى واجب الوجود، منزه از چنين معانى، ميباشد، از اين جهت همه طوائف اسلامى به جز گروه«مجسمه»با توجه به قرائنى كه در سياق آيات است، معانى خاصى براى اين صفات مطرح ميكنند، كه با مراجعه به تفاسير و كتابهاى كلامى روشن مىگردد.
ولى متاسفانه شيخ الاسلام قرن هشتم، اصرار مىورزد كه آنچه در اين باره وارد شده، بر همان معانى لغوى و متداول عرفى بايد حمل گردد و كسانى را كه اين نوع از صفات را بكمك قرائن موجود در آيات و روايات بر معانى مجازى و كنائى حمل مىكنند، «مؤوله»ناميده و به باد انتقاد مىگيرد، و به اين نيز اكتفاء نميكند و ميگويد:همه صحابه و تابعان نيز بر اين عقيده بودهاند و ما در آينده، ترجمه عبارت«رساله حمويه»او را خواهيم آورد.
2 - كاستن از مقامات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله
بخش دوم تفكر او عادى جلوه دادن مقامات پيامبران و اولياى الهى است و اينكه آنان پس از مرگ كوچكترين تفاوتى با افراد عادى ندارند، او در اين راستا، مسائلى را مطرح ميكند كه همگى يك هدف را تعقيب ميكنند، و آن عادى جلوه دادن پيامبران، مخصوصا پيامبر اسلام و اولياء بزرگ دين است. روى اين اساس مىگويد:
1 - سفر براى زيارت پيامبر حرام است.
2 - كيفيت زيارت پيامبر، از كيفيت زيارت اهل قبور تجاوز نمىكند.
3 - هر نوع پناه و سايبان بر قبور حرام مىباشد.
4 - پس از درگذشت پيامبر هر گونه توسل به آن حضرت بدعت و شرك است.
5 - سوگند به پيامبر و قرآن، و يا سوگند دادن خدا، به آنها شرك مىباشد.
6 - برگزارى مراسم جشن و شادى در تولد پيامبر، بدعتبه شمار مىرود.
و همچنين. . . كه يكايك آنها به صورت گسترده خواهد آمد و زير بناى آراء و نظريات او در اين مسائل اين است كه براى توحيد و شرك، حد منطقى قايل نشده و روى انگيزه خاصى، آنها را شرك، و بدعت و يا لااقل حرام مىداند.
او در اين قسمت، آراء و نظرياتى را مطرح ميكند، كه پيش از او، احدى از علماى اسلام، نگفته وي با لجاج خاصى به جنگ همه مىرود، و از اين جهت از همان زمان، و پس از آن، افكار عمومى اهل سنتبر او شوريد. و بارها دستگير و زندانى شد و دهها كتاب بر رد انديشههاى او نوشته گرديد.
3 - انكار فضائل اهل البيت
بخش سوم از مبانى فكرى او را انكار فضائل مسلم اهل بيت عصمت و طهارت كه در صحاح و مسانيد اهل سنت وارد شده، تشكيل ميدهد وى در كتاب خود به نام«منهاج السنة»كه به حق بايد آنرا«منهاج البدعة»دانست احاديث صحيحى را كه مربوط به مناقب على و خاندان اوست، بدون ارائه مدركى، انكار مىنمايد و همه را مجعول اعلام ميكند، فضائلى كه دهها حافظ و حاكم از محدثان آنرا نقل كرده و بهصحت آنها تصريح كردهاند. از باب نمونه مىگويد:
1 - نزول آيه:«انما وليكم الله و رسوله»درباره على، به اتفاق اهل علم دروغ است، منهاج السنة ج 1 ص 1 در حالى كه متجاوز از شصت و چهار محدث و دانشمند، بر نزول آن درباره امام تصريح كردهاند (5) .
2 - آيه: (قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة في القربى، درباره خاندان رسالت نازل نشده است، منهاج السنة 2/118، در حالى متجاوز از چهل و پنج محدث و دانشمند آنرا نقل كردهاند (6) .
و همچنين. . . اين نوع نقدها و ردها، علاوه بر اينكه حاكى از عدم مبالات، در انتقاد است، خالى از يك نوع دشمنى باطنى با خاندان پيامبر نمىباشد.
او با گشودن اين باب، زحمات احمد بن حنبل را در تثبيت فضائل امام على - عليه السلام - به هدر داد.
تا پيش از احمد بن حنبل م/241، خليفه راشد بودن امام در ميان محدثان اهل سنت جا نيفتاده بود و در اين قضيه موافق و مخالف وجود داشت، او بود كه على را رسما خليفه چهارم از خلفاى راشد اعلام كرد و با زحمات فراوان توانست مساله«تربيع خلافت»را تثبيت كند، و از اين طريق با ناصبى گرى، سخت مبارزه نمود و كتاب«مناقب الصحابه»او بهترين گواه بر اين مطلب است.
«حمصى»مىگويد وقتى مساله«تربيع»از جانب احمد بن حنبل اعلام شد، به حضور او رفته و گفتم، كار شما، طعن بر طلحه و زبير است، او صورت درهم كشيد و گفت:من چه كار با آنان دارم؟آنگاه سخنى از عبد الله بن عمر نقل كردم، او در پاسخ گفت:عمر بهتر از فرزندش است، او على را عضو شوراى شش نفره قرار داد، و على نيز خود را امير مؤمنان معرفى كرد، حالا من بگويم، على امير مؤمنان نيست؟ (7) .
ولى ابن تيميه حنبلى از راه امام مذهب خود، منحرف شد و با انكار فضائل امام على - عليه السلام - ، روح ناصبى گرى و انكار فضائل اهل البيت را پرورش داد.
4 - مخالفتبا مذاهب چهار گانه اهل سنت
بخش چهارم از انحراف فكرى او مخالفت وى با مذاهب چهار گانه اهل سنت در باب نكاح و طلاق است كه فعلا براى ما مطرح نيست، و شايد در برخى از مسائل، حق با ابن تيميه باشد ولى يك چنين مخالفتبا مبانى فكرى اهل سنت كه اجماع فقهاى يك عصر، تا چه رسد به چند عصر را حجت ميدانند، سازگار نيست.
محمد بن عبد الوهاب كه از نيم خورده ابن تيميه استفاده مىكند، تنها، بخش دوم از مبانى فكرى او را گرفت، و به سه بخش ديگر اهميت نداد، هر چند اخيرا بخش نخست (جهت داشتن خدا) به وسيله مفتى سعودى«عبد العزيز بن باز»به صورت كمرنگ احياء شده است.
و اخيرا در عربستان سعودى كتابى بنام«علاقة الاثبات و التفويض»پيرامون صفات خبرى با تقريظ«عبد العزيز بن باز»منتشر شده است، و مجموع كتاب حاكى است كه مؤلف و تقريظ نويس در صدد احياء بخش نخست از مبانى فكرى«ابن تيميه»هستند.
(فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون) (سوره بقره آيه 79) .
پىنوشتها:
(1) شهر«حماة»در صد و پنجاه كيلومترى دمشق قرار گرفته است.
(2) سوره شورى/11.
(3) سوره حديد/4.
(4) سوره زخرف/84.
(5 و 6) به الغدير 3/156 تا 172 مراجعه فرماييد.
(7) طبقات الحنابلة، 1/393.
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EDBBBA2.htm
اگه ببينم به جاي معرفي مذاهب مورد تحمل اهل سنت عزيزكشورمون اينجا چرت وپرتهاي وهابي تبليغ بشه تاپيكو منفجر ميكنم.
اگه كسي خيلي به ترويج معارف آبكي علاقه وجودداره پاشه بره تو سايتهاي وهابيون مطالب خودشو ترويج كنه.
از نخبگان سني مذهبمون خواهش ميكنم از معارف مذاهبشون توي اين تالار مطلب بگزارند ونسبت به ترويج وهابيت توي اين تالار كشور اسلامي مون بي تفاوت نباشند.بهرحال يك فرقهاي اساسي بين اهل سنت با وهابيت وجودداره يانه؟
با تشكراز اهميتي كه داديدجسارتا به همون راحتي اتصال به اين تالار [fardemohem]ميشه از اينترنت براي بدست آوردن مطالب مورد توجه استفاده بردو با مقايسه بين مطالب موجوددر وب به حداقل يك نتايج اوليه شخصي رسيدو اين نتايج اوليه رو با ديگرون به گفتگوگذاشت.http://www.vivaupload.ir/images/p6s9b3cu4vxjgcrgrwx.jpg
براي نمونه به اينجا نگاهي بندازيد:
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=89420
اين هم كه عينا توي تالار خودمان هست:
http://www.njavan.com/forum/showthre...3-وهابیت
سپاسگزارم . این مطالب رو دیدم در این مطالب حرفی از مراجع ومنابع وهابیون نزده وتعریف مشخصی از وهابیت نداره. فقط به بررسی پیشوای وهابیان و تالیفات شخصی رهبرشون پرداخته منظور من این بود که خود ابن تیمیه مرجعش چیه؟ اما در خصوص اینکه چرا از شما سوال پرسیدم به این دلیل بود چون شما گفتین فرقهای اساسی بین وهابیت و اهل تسنن هست؟ به خاطر همین مرجع اصلی ابن تیمیه رو میخوام با مراجع اهل سنت مقایسه کنم ببینم تفاوتهای اساسی این دو تا کدومه؟[labkhand]
اگر هم نمیدونید مسئله ای نیست میگردم پیدا میکنم.
به هر حال سپاسگزارم[golrooz]