یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
نمایش نسخه قابل چاپ
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
در صبح آشنایی شیرین مان ترا
گفتم که مرد عشق نئی باورت نبود
در این غروب تلخ جدایی هنوز هم
می خواهمت چو روز نخست ولی چه سود
دل مى رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا كة راز بنهان خواهد شد اشكارا
الا یه ایها ساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
الف بده{big green}{big green}
چه حالی میده آدم با خودش مشاعره کنه!!{big green}{big hug}
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
ی بده{big green};)
ياد ياران يار را ميمون بود
خاصه كان يك ليلي و وان ديگري مجنون بود=((:">;;);;):)):)):)):)):)):)):)):)):)):)):) )
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر دم میدهم پندش و لیکن در نمیگیرد
دال بده{big green}{big green}
شهری است پر ظریفان از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر می کنید کاری
دقت کن بهش..قشنگه
يك روز دوباره رو به من خواهي كرد
در كنج دلم باز وطن خواهي كرد
با آمدنت سپيد خواهم پوشيد
با دست خودت مرا كفن خواهي كرد