دوری که در آمدن و رفتن ماست
او را نه نهایت نه بدایت پیداست
کس می نزند دمی درین معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
ت بده{big green}
نمایش نسخه قابل چاپ
دوری که در آمدن و رفتن ماست
او را نه نهایت نه بدایت پیداست
کس می نزند دمی درین معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
ت بده{big green}
تا عاشقان به بوي نسيمش دهند جان
بگشود نافه اي و در آرزو ببست
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
ه بده{big green}
هفت آسمان ستاره
دارد خداي كيهان
جانم شود فدايت
اي بهترين مهربان
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن
ن بده{big green}
نمي دانم كجايي يا كه اي آنقدر مي دانم
كه مي آيي كه بگشايي گره از بندهاي ما
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ارغوان نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست
ت بده{big green}
تو اي عشق و اي تمام وجودم
تو بود و نبودم
فداي رخ تو همه عالم
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دال بده{big green}
دل گفت مرا علم لدني هوس است
تعليمم كن اگر تو را دسترس است
گفتم كه الف گفت دگر هيچ مگو
در خانه اگر كس است يك حرف بس است