شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
بباد رفت و ازو خواحه هیچ طرف نیست
نمایش نسخه قابل چاپ
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
بباد رفت و ازو خواحه هیچ طرف نیست
تا کی گریزی از اجل در ارغنان و ارغنون
در کشکشانت میبرن اناالیه راجعون
نا امیدم مکن از سابقه ی لطف ازل
تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
كين سر پر هوس شود خاك در سراي تو
واعضان کین جمله در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
دولت صبح اين شمع سعادت پرتو
باز پرسيد خدارا كه به پروانه ي كيست.......؟
تبسم لب ساقی خوش است و خوش تر از آن
خرابی که کند باز چشم فتانش.
شب عاشقان بي دل چه شبي دراز باشد
توبيا كه از اول شب در صبح باز باشد
دلی که آتش عشق تواش بسوزد پاک
ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک ؟