من بودم و قلب اسیر تو بودی و یه لشگر
تو دست من یه شاخه گل تو دستای تو خنجر
نمایش نسخه قابل چاپ
من بودم و قلب اسیر تو بودی و یه لشگر
تو دست من یه شاخه گل تو دستای تو خنجر
رود ؛ خانه من است
هلهله می کنم و می کوبم
کودکیم سرگردان
طاغیانه عبور می کنم و می شوبم
رود ؛ خانه من است
من نم چشم عاشقم
شسته شده در تنهایی
هر کجا برسم
می گریم و می روبم
می دونم که باز هم تو رو آررزو دارم
دیدن دوبارت
شنیدن صدایت
حس کردن دستانت
و.........
تو طلوع هر اميدي من غروبي نا اميدم
تو سپيدي دل سياهي من سياهي دل سپيدم
من مست و تو دیوانه,مارا که برد خانه
صد بار تورا گفتم ,کم کن دوسه پیمانه
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
رفتم
برای همیشه گم شوم...
وقتی گوشه قلبت نوشته بودی
اینجا کسی عاشق نمی شود!!
دل بــرکن و به شهـرِ دل ِ من بیا عزیز!
زخـم زبان مردم ِ چشـمت ، به جان ِ من
باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم
آخر رسیـده است به پایـان ، زمان من
نقابدار خودی را چگونه بشناسم
در این زمانه که خود را شناختن سخت است
قبول کن دل بیچاره ام ، که می گوید
که پشت پا به زمین و زمان زدن سخت است