در كوي نيكنامان مارا گذر ندادند
گر تو نميپسندي تغيير ده قضا را
نمایش نسخه قابل چاپ
در كوي نيكنامان مارا گذر ندادند
گر تو نميپسندي تغيير ده قضا را
این تقویم تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنم
ما كه در دوره ي خود غير جفا هيچ نديديم
بعد ما هر كه وفا ديد ز ما ياد كند
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون که او بالاتر است
گر کسی بر نا کسی بالا نشیند فخر نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد ...
دلي كه با سر زلفين او قراري داد -------------------- گمان مبر كه بدان دل قرار باز آيد
چه جورها كه كشيدن بلبلان از وي -------------------- ببوي آنكه دگر نو بهار باز آيد
در فراقت شمع دل افروختم
تا تو رفتی من ز حسرت سوختم ...
ما خود نمي رويم دوان از فقاي كس
آن مي برد كه ما به كمند وي اندريم
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنکه
مغبچه ای ز هر طرف میزندم بچنگ و دف
فاش مي گويم از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم