تو فقط "گاهی" در خیابان ها قدم میزنی
این را از ابرها می فهمم
که هر روز
نمی بارند!
(نیما معماریان)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
برای تو دوست قدیمی
نمایش نسخه قابل چاپ
تو فقط "گاهی" در خیابان ها قدم میزنی
این را از ابرها می فهمم
که هر روز
نمی بارند!
(نیما معماریان)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
برای تو دوست قدیمی
دايي عزيزم
گرچه برگه هاي تقويم آغاز هجدهمين سال بي تو بودن را جار مي زنند، اما بي خبرند از اينكه نه هفده سال، بلكه تا زماني كه نفسي هست نخواهند توانست ذره اي از ياد و خاطره هايت را با گذران خود بكاهند.
خاطره هايي كه به تازگي روز اول ، همچنان در پيش چشمانم رژه مي روند؛
آن روز هايي كه پا به پاي ما و دورادور بازي كودكانه و البته شيطنت آميزمان را همراهي مي كردي تا بلكه باعث ايجاد مزاحمتي براي ديگري نشويم.
آن روز هايي كه بسيار قاطع در برابر زياده گوي هاي آن مرد و آن تهمت ناروا كه به ما منتصب كرده بود ايستادي و در نهايت روسپيد هم بيرون آمدي.
روزي كه وقتي برادرزاده ات نه از روي عمد سنگي را سمت من پرتاب كرد و سر مرا شكست، چه سريع ما را آشتي دادي.
آن شب كه پروانه وار دور ما مي چرخيدي تا هنگام خروج از گرمابه و در آن شب روستا كه سرمايي استخوان سوز داشت؛ حتي در چله تابستان، دچار دو هوا شدن و سرما خوردن نشويم. هرچه بود ترجيح مي داديم ولو به قيمت سير روستا حتي در شب، همراه تو باشيم.
آن زمان كه كمي بزرگتر شديم و هنگامي كه مطيع سركشي مخصوص دوران نوجواني خود از بردن محصولات لبني روستا كه ( مادربزرگ با خود مي آورد ) به خانه امتناع مي كرديم، با جادوي مهربانانه خود ما را وادار به اين كار مي كردي.
و آن سه شنبه شوم، روزي كه فاصله از منزل تا خانه ات را تنها به اين اميد طي كرديم بلكه خبر صحت نداشته باشد اما حجله ها خود گوياي سخني ديگر بودند.
آن زمان كه پس از به آرامش رسيدنت، وقتي خواهرزاده سه ساله ات سراغت را مي گرفت خبرت را از بهشت مي داديم.
و بسياري از خاطرات ديگر ...
و حتي اين شعر؛ شعري كه بيت بيت آن هنوز هم در خاطرم هست و خواهد بود؛ شعري كه تنها چند روز پس از جاودانه شدنت توسط يكي از شعراي نامي ( و البته همشهري ) سروده شد
كوه از تو اي صبور جوان آبرو گرفت / دشت و دمن به خون دلت رنگ و بو گرفتو چه دلتنگم
از داغ تو بنفشه به دامان دشت ريخت / با ياد تو شقايق صحرا سبو گرفت
((آزادكوه)) با همه استواريش / از غم خميد و داغ تو طاقت از او گرفت
در اشتياق بوسه به تابوت پاك تو / شبنم به سجده آمد و باران وضو گرفت
دنبال جاي پاي تو اينگونه ((اوز رود)) / در پيچ و تاب گشت و ره جستجو گرفت
باور نمي كنم كه تو اي ((محسن)) عزيز / رفتي و سرو قد تو با خاك خو گرفت
گفتيم كاش درد تو درمان شود ولي / تقدير تلخ خرده بر اين آرزو گرفت
خواستم سخن به درازا كشم ولي / بغضم دوباره آمد و راه گلو گرفت
دلتنگ لحظاتي از اين دست ...
يادت گرامي ...
تاکه بودیم نبودیم کسی کشت ماراغم بی هم نفسی
تاکه رفتیم همه یار شدند مرده ایم وهمه بیدار شدند
قدر آینه بدانید چو هست نه به آن روز که افتاد،شکست
روحش شاد...
باز هم شب جمعه...
امام صادق علیه السلام میفرماید:
روزجمعه عملی با فضیلت تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دلم گرفته ای رفیق،لبریز بغضم این روزا
هیشکی نمیفهمه منو،خستم از این حال و هوا
دلم گرفته ای رفیق،جا موندم انگار از همه
از حال این روزام برات هرچی بگم بازم کمه
....
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
همه مي پرسند:
چيست در زمزمه مبهم آب؟
چيست در همهمه دلکش برگ؟
چيست در بازي آن ابر سپيد، روي اين آبي آرام بلند
که ترا مي برد اين گونه به ژرفاي خيال؟
چيست در خلوت خاموش کبوترها؟
چيست در کوشش بي حاصل موج؟
چيست در خنده جام
که تو چندين ساعت، مات و مبهوت به آن مي نگري؟
نه به ابر، نه به آب، نه به برگ،
نه به اين آبي آرام بلند،
نه به اين آتش سوزنده که لغزيده به جام،
نه به اين خلوت خاموش کبوترها،
من به اين جمله نمي انديشم.
من مناجات درختان را هنگام سحر،
رقص عطر گل يخ را با باد،
نفس پاک شقايق را در سينه کوه،
صحبت چلچله ها را با صبح،
نبض پاينده هستي را در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،
همه را مي شنوم؛ مي بينم.
من به اين جمله نمي انديشم.
به تو مي انديشم.
اي سرپا همه خوبي!
تک و تنها به تو مي انديشم.
همه وقت، همه جا،
من به هر حال که باشم به تو مي انديشم.
تو بدان اين را، تنها تو بدان.
تو بيا؛
تو بمان با من، تنها تو بمان.
جاي مهتاب به تاريکي شبها تو بتاب.
من فداي تو، به جاي همه گلها تو بخند.
اينک اين من که به پاي تو در افتادم باز؛
ريسماني کن از آن موي دراز؛
تو بگير؛ تو ببند؛ تو بخواه.
پاسخ چلچله ها را تو بگو.
قصه ابر هوا را تو بخوان.
تو بمان با من، تنها تو بمان.
در دل ساغر هستي تو بجوش.
من همين يک نفس از جرعه جانم باقيست؛
آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش.
این روزا،روزای پرکاریه
زمان از دستم در میره،حواسم به خیلی چیزا نیست
دلخور میشم و بعدش زود یادم میره
اون چیز مهمی که باید یاد میگرفتمو یاد گرفتم و آویزۀ گوشم کردم
میدونی توقع نداشتن از آدما چقد لذت بخشه؟
اصن میدونستی وقتی آدم برای خودش و خدای خودش دست دیگرانو بگیره،ولی به نتیجۀ رفتار دیگران فکر نکنه،چقد خوبه و در عین حال سخت؟
میدونم یه روزی،جوابشو از خدا میگیرم.شایدم دارم جوابشو میگیرم
میدونی که چقد حال میده که طرف حسابت خدا باشه؟ انگار خیلی بزرگ شدی...
البته بین من و این بزرگی کردنا فاصله هاست اما تو برا من دعا کن اگه حال داشتی
پنجشنبه است و من به یادتم ....روحت شاد ای دوست
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دوست قدیم ام چرا رفتی تا بی دوست بشم
حالا هرچی میگردم مثل تو نیست و من حرفامو فقط میتونم به خودم بگم
یه روزی یه مدتی یه جایی به آدمایی اعتماد کردم که دوستم نبودن
بفکر منافع خودشون بودن و من ساده نفهمیدم و
چرا نستی به امید دیدن تو روزامو شب میکردم بعد کنکور ببینمت ولی قبلش رفتی
و من شدم کسی که نیست
دیگه واقعی نیستم همین
یه ظاهر که نمیدونه کی میتونه بیاد پیشت و مطمئن نیست کجا اون روز میاد
فقط منتظرم
امیدوم اینه قولی که بهت دادم بتونم عمل کنم
اما اینن روزا ناامیدم
مطمئن نیستم یتونم
کاش زمان به عقب میرفت و الان یه روزگاری دیگه بود
نمیدونم کاش زمان جلو میرفت و زودتر به تو میرسیدم
نتونستم بین این همه ادمی که میبینم با کسی دوست بشم
مشکل حتما از منه وگرنه چرا بقیه تونستن دوستی داشته باشن و مثل من نباشن
من فقط با همه حرف میزنم ولی فاصله من و دوستی خیلی هست.
دوست بچگی ام خوشی هام تموم تمومش اینه که برم باشگاه همین بقیه روزگارم رو خودم نیستم
کاش الان بودی باهات دردودل میکردم
کسی که من رو بخاطر خودم دوست داشت و لبخنداش از رو لبش نمیرفت
کاش کمی از صبر تو رو داشتم
منتظر دیدارتم[golrooz]
آن چیزی که هیچ کس نمیپرسد،این است که:
"به چه قیمتی عادت می کنیم؟!...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
امروز را در خانه می مانم
ور در را به روی کسی نمی گشایم
اما بی در و پیکر است
خانه ذهنم،
می آیند و می روند
دوستان ناموافق
آشنایان ناسازگار
...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم