http://www.axgig.com/images/01509853461266082997.jpg
نمایش نسخه قابل چاپ
شبی غمگین،شبی بارانی و سرد /مرا درغربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند / مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی غریب است/ ببین با غربتش با من چه هاکرد
تمام هستی ام بود و ندانست /که در قلبم چه آشوبی به پاکرد
و او هرگز شکستم را نفهمید/ اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
می نویسم نامه و روزی از اینجا می روم
با خیال او ولی تنهای تنها می روم
در جوابم شاید او حتی بگوید کیستی
شاید او حتی بگوید لایق من نیستی
می نویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن اکنون که دیگر نیستم
گمشده این نسل اعتماد است نه اعتقاد...
ولی افسوس که نه بر اعتماد اعتقادی است
و نه بر اعتقادشان اعتمادی.
گریــــــه شاید زبان ضعـــف باشد
شاید کودکــانه ..شاید بی غــرور …
اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شـــود
می فهمــــم نه ضعیفم ..نه کودکم.. بلکه پر از احساســـم …