پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ما اون موقع ها كه ميرفتيم سركار ، اين مامان ما ساعت ٨ يلند ميشد از خواب
حالا كه من خونه ام واقعاً نميدونم حالاها بيدار شدن مامان ساعت ٧ به چه دليله ؟!؟!؟!؟!؟! [tafakor]
ميدونى جالبيش چيه ؟! اينه كه بيدار نشده دست به جابجايى ظرف با صداى بلند [taajob] باز و بسته كردن كابينت ها با صداى بلند [nadidan] و از همه مهمتر كشيدن جارو برقى ميكنه [taajob2]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
[golrooz][golrooz][golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پسر عمه ام
21سال و نیمه با همیم
عکسایی که از بچگی با هم داریم اینو ثابت میکنه!
امروز اومده بود
میخواستم برم
دم غروب اومد
به ف دسته زنگ زدم گفتم من شنبه میام و مریضم جناب سروان
محکم گفت غلط کردی
منم تو دلم گفتم یعنی جنگ جهانی بشه من تا شنبه نمیرم
ولی گفتم چشم اومدم
با اینحال نرفتم
حالا
دم غروب با پسر عمه ام نشسته بودیم اندر گفتن مطالب عشقی بودیم
یهو یاد اختلاف قدیمی امون یعنی فوتبال افتادیم
من هوادارا آاس رم بودم و اون اینتر
هییی
یه ساعت بحث بی نتیجه کردیم
فردا صبح باید بریم سوارکاری
من بهش فول دادم سوار بر الاغ هم ازش تند تر میرم
حالا باید ببینیم چی میشه...
الان یه خبر بد شنیدم...
امیدوارم هرچه زودتر خوب بشه[golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
تازه فهمیدم خدا پسرا بیشتر دخترا دوس داره
چون همچی به نفعشونه
چون احساساتشون کمتر دختراس
چون میتونن جلو دلشونو بگیرن
چون عاقل ترن
خوش به حالشون[shaad]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
اینایی که مینویسم مال دیروزه[shaad]
دیروز یادی از بازی های دروان کودکی کردیم..تو حیاط مدرسه....[shaad]
طبق معمول من و مهسا و حدیث و زهرا و کیمیا زنگ تفریح باهم رفتیم رو زمین حیاط مدرسه نشستیم...
دیروز بقل در ورودی مدرسه میشینیم اخه اونجاست که فقط سایه هست و همه هول میزنن تا اونجا بشینن....دیروزم بالاخره قسمت ما شد بریم اونجا...[bihes]اخه مهسا سررررررررررریع پرید رفت جا گرفت...[sootzadan]
خخخ...5 تایی باهم عموزنجیر باف بازی کردیم[nishkhand]بعدش یه قل دوقل که تو این یکی هممون ترکیدیم از خنده....من که از چشام اشک میومد فقط[khande]
اخه خــــعــــلی باحال بود....بازی یه قل دوقل هم باید فشکنhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gif بزنی و هم به ترتیب پاتو بلند کنی..[khande][sootzadan]
نگهبان مدرسمونم بین ما رژه میرفت....[khande]
بعد از خل بازیا[nishkhand]نگهبان در مدرسه که مااااااااااااااااشااااالل ه همیشم جلو در وایستاده که ما یه وقت فرار نکنیم...[khande]
اخه امکان داره هرلحظه یکی به سرش بزنه و از پادگان دختران فرار کنه...[sootzadan]مدرسون یه پادگان و زندانه[sootzadan]دورتاااااااااااادور دیوارهاااااااا نرده کشیدن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!هرجاااااا اااااااا میرییییییییییییییی دوربین مدار بسته کار گذاشتن!!!!!!!!!!!حالا قراره یه چیزی نصب کنن که وقتی کسی موبایل بیاره تو دفتر مدیررررررررررررررر بوووووووووووووق بزنهه.!!!!!!!!![sootzadan][bihes]دیگه واقعا چی از این بهههههههههههههتر.....؟![sootzadan]تازشم میشینیم پشت در مدرسه بهمون گیر میدن[khande][nishkhand]بعدشم دیروز اومدن یه چیزی نزدن رو در کلاس ها که از این قراره:به ازای دادن هر فحش و...به دوستان و همکاران 0/25 از نمره انظباط کم میشود...به ازای ....http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/21.gif
یعنی حساب کردیم نمره انظباط همه اخر سال صفرررررررررررررررررررhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/21.gif
حالا دیگه بگذریم!داشتم میگفتم....نگهبان وایساده بود جلوی در ....تا اینکه رفت بیرون مدرسه...یکی از چهارمیام که خیلییییییییییی شیطونه رفت درو بست....اخه این نگهبانه خیلیییییییییییییی گیر میده...به نظرم حقش بود پشت در بمونه و هیشکی دروروش باز نکنه![nishkhand]
من ودوستام تا این صحنه ی حساسو دیدیم هممون از اونجا بلند شدیم و درررررررررررررررر رفتیم[sootzadan]اخه اون موقع ایکیومون نیفتاده اگر بلند شیم بسته شدن درو میندازن گردن ما![sootzadan]ولی دیگه......وای وای وای .....کارمون کشید به دفتر مدیر و معاونننننن[sootzadan][bihes]حالا هرچی بوگو ما نبودیم مگه حالیشون میشد![nadidan]به خودشون تکون نمیدادنن برم اون فیلمایی که دوربین های عزیز مدار بسته گرفته نگاه کنن[sootzadan]
حالا من ودوستام از این ور به اون ور بگرد شاااااااااااااااااااهد پیدا کن...ولی بالاخره یکی از کلاس چهارمیا دوستشو لو داد[khande][sootzadan]
وای خدا چقـــــــــــــدر قیافه ما اون موقع مظلوم بود[khande][nishkhand]دقیقا هرکی کارش میکشه به دفتر معاون و...چهرشو مظلوم نشون میده[sootzadan]
درواقع میشد بگی هرچی قبلش خندیده بودیم با این اتفاق کوفتمون شد[sootzadan][nadidan]
من که کلا هر زنگ کوفتم میشه....اخه از اول مهر که اومدم همه استادا ازم درس پرسیدن....به گمونم تو اون لیستشون اسممو خیلیییییییییییی تابلو نوشتم یا همون بزرگ یا شایدم اصلا جوهر خودکارشون تموم شده منو با یه زنگ دیگه نوشتم...!که هر زنگ و هر روز همه اسم منو صدا میزنن؟![nadidan]
یعنی من دیروز عین جنازه بودم تا ساعت 4 بعداز ظهر که بعدشم اومدم خونه باید برای ازمون شیمی میخوندم و همش دیروز درسای اختصاصی داشتیم[nadidan][gerye]
اینا خاطرات امروزم هست[negaran]
امروز قرار بود اقای راحمی ازمون شیمی بگیره...ولی نگرفت....[khabalood]
اول که اومد سر کلاس فکر کرد هفته ی دیگه ازمون داریم که همه گفتن بهههههههله ازمون هفته ی دیگست[sootzadan]اما یکی از خودشیرینای کلاس برگشت گفت نه این هفته هستت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!![asabani]اقای راحمیم برگشت گفت:خب باشه ...سوال اماده دارم[gerye][gerye]
زنگ تفریح همه افتادیم به جونننننننننننننن اون خود شیرین[asabani]استادم وقتی تماشا کرد که ما داریم بند خدارو میکشیم گفت:خب باشه...!هفته ی دیگه میگیرم[nishkhand](این *خب باشه*!تیکه کلام استاد گرامی هست!)[nishkhand][sootzadan]
اخ چه حالی داد وقتی اینو گفت..[movafaghiyat]
فردام قراره پدربزرگ و مادربزرگم بیان پیشم[alaghemand]اخ که چقدر من از دست این دوتا میخندم[nishkhand]
11/7/92 تاریخو مطمئن نیستم[nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز رفتم یه سری کتاب بخرم
تو شهر ما قلمچی دوتا فروشگاه داره
یه بزرگ و باکلاس که علاوه بر قلمچی کتابای انتشارات دیگه هم توش هس
با یه کوچیک که فقط کتابای کانونو داره
اون کتابای میخاسم کتابخونه بزرگه نداشت. البته خفه شدم بس تو کتابا گشتم . بس انتشاراتا زیادن . اصن یه وضی بود
رفتم کوچیکه
دیدم به به . یکی از بچها دانشگا شده مسول فروشش
دیگه منم از خدا خاسته . رفتم پشت ویترین کمکش
ملت کتاب میخاستن براشون میاوردم . کلا جو گیر شده بودم
همچین به ملت مشاوره میدادم :))
بعدم دوستم گفت بیا ازمونا ثبت نام کن . منم گفتم باشه
رفتیم ازمون ثبت نام کردیم 370 تومن با کلی تخفیف
بعدشم 80 تومن کتاب خریدم
وااااااااااااای هنوز اینقد کتاب نیاز دارم
تازه یه قطره از دریا خریدم
دیگه ظهر شد. خسته کوفته برگشتم خونه
ولی درمجموع خوش گذشت[shaad]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دیروز یه سری از کتاباهای درسیمو که سال پیش خریده بودم و به دلایلی ازشون استفاده نکردم به دوستم فروختم!
امروز سر کلاس، استادمون گفت یه دونه از همون کتابا رو تهیه کنید، اونو بخونید، یعنی یه سال مونده بود بی استفاده تا فروختم ...sh_dokhtar11
از شانس منه، تا آخر این ماه دوباره باید همه رو تهیه کنم !![nishkhand]
------------------------
دو سه روز پیش با دوستم رفته بودیم خیابون انقلاب، دوستم یه کتاب بهم نشون داد که تو اکثر دستفروشای کنار خیابون میشد دید،
موضوعش در مورد طلسم و جادو بود اونم برای خراب کردن زندگی دیگران[nadidan][nadidan][nadidan]
حالا این کتابا از کجا اومده، البته کپی بود و غیرمجاز، ولی واقعا نمیشه کاری کرد که دیگه همچین کتابایی رو نبینیم، اصلا کسی میخره، که اگه نمی خریدن نبود !!![bihes]
حتی جلدشم زشت بود، چه برسه به مطالب داخلش !![nadidan][nadidan][nadidan]
خدایا چه قد خوبه که مواظب بنده هات هستی !![golrooz]
-------------------
*امروز پنجشنبه مورخ 11 مهر 92 ساعت 10:32 شب*
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
saamaaneh
دیروز یه سری از کتاباهای درسیمو که سال پیش خریده بودم و به دلایلی ازشون استفاده نکردم به دوستم فروختم!
امروز سر کلاس، استادمون گفت یه دونه از همون کتابا رو تهیه کنید، اونو بخونید، یعنی یه سال مونده بود بی استفاده تا فروختم ...
سمانه جان واقعا خوش به حالتون
دوستای ما تازه کتابای سال بعد رو مجانی هم ازمون نمیگیرن چه برسه با این که بخوایم بهشون بفروشیم و برای سال پیش هم باشه [nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
saamaaneh
دیروز یه سری از کتاباهای درسیمو که سال پیش خریده بودم و به دلایلی ازشون استفاده نکردم به دوستم فروختم!
امروز سر کلاس، استادمون گفت یه دونه از همون کتابا رو تهیه کنید، اونو بخونید، یعنی یه سال مونده بود بی استفاده تا فروختم ...sh_dokhtar11
از شانس منه، تا آخر این ماه دوباره باید همه رو تهیه کنم !![nishkhand]
دو سه روز پیش با دوستم رفته بودیم خیابون انقلاب، دوستم یه کتاب بهم نشون داد که تو اکثر دستفروشای کنار خیابون میشد دید،
موضوعش در مورد طلسم و جادو بود اونم برای خراب کردن زندگی دیگران[nadidan][nadidan][nadidan]
حالا این کتابا از کجا اومده، البته کپی بود و غیرمجاز، ولی واقعا نمیشه کاری کرد که دیگه همچین کتابایی رو نبینیم، اصلا کسی میخره، که اگه نمی خریدن نبود !!![bihes]
حتی جلدشم زشت بود، چه برسه به مطالب داخلش !![nadidan][nadidan][nadidan]
خدایا چه قد خوبه که مواظب بنده هات هستی !![golrooz]
*امروز پنجشنبه مورخ 11 مهر 92 ساعت 10:32 شب*
اتفاقا من بیشتر اوقات مسیرم به انقلاب میخوره و اکثریت دست فروشای انقلاب رو میشناسم و شماره اکثریتشونم دارم!!
و این کتاب که میگین
موضوعش این نیست
طلسم و جادو هست اما برای چیزای دیگه
همون که عکس یه صورت انسانه و یه طوریه! دیگه
اتفاقا ایا به یکیشون گفتم یه کتاب جادویی مثل هری پاتر سراغ نداری؟ اینو بهم پیشنهاد داد
منم دیدم ازین مزخرفات رمالی و این چرندیاته
گفتم خدا لعنت کنه عاملان خرافات و جهالت در این کشور رو که البته به فروشنده هم بر خورد[bihes]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
سمانه جان واقعا خوش به حالتون
دوستای ما تازه کتابای سال بعد رو مجانی هم ازمون نمیگیرن چه برسه با این که بخوایم بهشون بفروشیم و برای سال پیش هم باشه [nishkhand]
سلام عزیز دل![golrooz]
نه ساغر جان، برا اولین بار خواستم در زندگیم یه حرکت اقتصادی بزنم، بعدش که فروختم دیدم چه ضرری کردم و به قیمت واقعیشون نفروختم!![nishkhand]
الانم که باید یکیشو با قیمت دوبرابر دوباره بخرم، کارم شده پت و مت بازی !![khanderiz]
البته چون دوستم بود، ناراحت نشدم، ایشالا که موفق باشه !![dooa]