وای بر من که ندانستم از اول
روزی آید که دل آزار تو باشم
فروغ فرخزاد
نمایش نسخه قابل چاپ
وای بر من که ندانستم از اول
روزی آید که دل آزار تو باشم
فروغ فرخزاد
ما ز گیرائی مژگان تو پابرجائیم
ور نه اول نگهت برده توانایی را
کلیم کاشانی
ای خـــوش آن دانـــا ، کـــه در پایان ِ راه
خنـــد خنـــدان ، با دل ِ رســـوا گـذشت
فریدون توللی
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صدساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزه گران کوزه شویم
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی
یارب این آتش که در جان من است / سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
شب بودو شمع بودو منبودم غم-شب رفت وشمع سوخت من ماندم غم
تورتمن چشم درراهم شباهنگام ............
تن یخ کرده آتش را که می بیند چه می خواهد / همانی را که می خواهم تو را وقتی که می بینم